از آق دره تا هفت تپه: تنگسیر طبقه کارگر ایران
(نگرشی بر فعالین شجاع و پرچمداران “دیوانه” اعتراض طبقاتی کارگری در ایران)
 
************
نوشته زیر دو سال پیش در رابطه با اعتصاب معادن طلای آق دره نوشته شده است. امروز در رابطه با احکام زندان فعالین هفت تپه و “گام” و ستایش از این رفقا، بسیاری از همین عیارات در ذهن جان میگیرد. بجای باز نویسی و اینبار به اسم “هفت تپه” بجای “آق دره”، ترجیح میدهم همان نوشته را عینا نقل کنم. دو اعتصاب با کارگران و رهبرانی از یک شجره مشترک …
*************
 
در دنیای امروز در وانفسای تشکلهای کارگری، در گرماگرم عطش سوزان طبقه کارگر به فعالین سازمانده خود بیش از هر وقت جا برای تنگسیر باز شده است. بدون تردید رهبران جوان کارگری در مطالعه کتاب مادر ماکسیم گورکی و یا رمان نینا روایت های معتبری از هنر سازماندهی مبارزه طبقاتی و راههای دست یابی به پیروزی را خواهند یافت. اما بدون تنگسیر و بدون “زارممد” این روایت کامل نیست، واقعی هم نیست. مبارزات کارگران معدن طلای آق تپه و اعتصاب چهل روزه تازه پایان یافته آنها دریچه ای برای بیان انگیزه ها و چگونگی حق طلبی کارگری در ایران است. پرسناژ، منطق و دینامیسم اعتصاب بطرز خیره کننده ای یادآور تنگسیر است.
 
آق دره و چهار روستای متعلق به آن در منطقه تکاب را باید جهنم طلای ایران نامید. استخراج دو شمش طلا در روز محمل درندشت میدانداری رذالت و بهره کشی و توطئه علیه حدود چهارصد خانواده معدنچی است که تولید طلا برای آنها هم به معنای زندگی و هم به معنای مرگ، هر دو با هم است:
“معدن در زمینهای ماست، ما سهممان را میخواهیم”
این جملات آغازین گزارش است که تا سطر آخر، جمله به جمله و رویداد به رویداد خواننده را همراهی میکند: معدن ما، زمین ما و سهم ما!
 
هر یک از این عبارات به تنهایی از زبان یک کارگر روی زمین سفت و زیر آسمان کبود دیوانگی و انفجار میآفریند، جنون و خون را در هوا اشباع میسازد. این دقیقا همان چیزی است که در آق دره در واقعیت و در تنگسیر در دنیای داستان جاری میشود. برای معدنچی آق داره مفاهیم “حق” و ” سهم” و “ما” در تشابه با تنگسیر بسیار نزدیکتر و شخصی و مادی تر است.
در ادبیات زبان فارسی تنگسیر نوشته صادق چوبک پرآوازه ترین داستانی است که پدیده ظلم در ابعاد اجتماعی آن و مقابله انسانها علیه آن را منعکس میکند. این اثر بر خلاف خصلت عمومی ناتورالیستی نویسندگی صادق چوبک، به طرز غیر قابل انکاری رئالیسم آن غلبه دارد اما به دلایل مختلف این رمان جزو ادبیات کارگری در ایران دسته بندی نمیشود. این غیر منتظره نیست. فضای سیاسی و ادبی ایران بشدت و در مقایسه با نمونه های تاریخ مدرن جهانی “کارگری” است. سنتز مسایل و پدیده های مربوط به کارگر حجم عظیمی از مشغله رسانه ها، احزاب، بنگاهها و انیستیتوهای فکری را بخود اختصاص داده است. وجه مشترک همه اینها رئالیسم و “واقع گرایی” آنهاست. در “واقعیت” اینها همه عناصر آن صاحب اراده اند، زمین و زمان را بهم میدوزند، در “واقعیت” اینها جنگ ایدئولوژی ها در جریان است، آرمانهای بزرگ اسلامی و صنعتی و ملی پنجه در پنجه هم افکنده اند، در “واقعیت” اینها کاریسمای فردی خامنه ای، خشم رفسنجانی و لبخند روحانی تعیین کننده است، اما نوبت به کارگر که میرسد این “واقعیت” بطرز بیمارگونه ای به دنیای ایستا و قدرگرایانه پوست میاندازد که در آن کارگر به یک موجود اجتماعی فرو دست نزول داده شده است که باید به دادش رسید. هر گونه تعلق و فضیلت و حتی انقلابی گری کارگری به “نان سر سفره” و آنهم تازه با “اندیشیدن چاره ای” در این راه محک میخورد. این رگه از کارگر- گرایی همیشه در تاریخ وجود داشته اند.
 
مارکسیستهای و “انقلابیون” رئالیست از نوع سبز موسوی نوبر فضای سیاسی جاری ایران است. در این رگه طبعا جایی برای زار ممد و دیوانگی او ندارد: “اگه اینکارو نکنم دیوونه می-شم سر می¬ذارم به صحرا. نباید همینجوری ولشون کرد که باز یه بدبخت دیگه را گیر بیارن و به روز سیاه من بنشوننش. مرد نباید دس بذاره رو دسش بنشینه که دیگرون بیان حقش بگیرن بذارن تو دسش.”
کشمکش و مبارزات کارگران آق دره مملو از “دیوانگی” است و بسیاری مبارزات و رویدادها و شخصیت های کارگری دائما با سر پل هایی خود را به تنگسیر صدق چوبک وصل میکنند. تا آنجا که به محیط کارگری و روابط و رویدادهای این محیط مربوط باشد البته سووشون نوشته سیمین دانشور و داستانهای احمد محمود “کارگری تر” هستند، پرسناژ و روابط و رویدادها با مفاهیم مبارزاتی و طبقاتی کلاسیک کارگری در یک جامعه سرمایه داری نزدیکی بیشتری نشان میدهند. اما برای تصویر شورش علیه اجحاف و زورگویی تنگسیر از اصالت بیشتری برخوردار است.
“زار ممد” در تشخیص حق خود و در دینامیسم دفاع از حق خود چندان در قید آگاه کردن و متشکل کردن کارگران دیگر نیست. او یک یاغی است. او خود بیش از هر کس با تفنگش حرف میزند و بیش از هر چیز از آن نیرو میگیرد. اما بدون شک او فراتر از همه هم ولابتی هایی که در پس افسانه بافی از زار ممد ترس و تسلیم خویش را پنهان میساختند، یک قهرمان هم هست، چرا که او خود پاسخ همه ناباوری ها است. او برای دیگر تنگسیری ها شیر ممد است اما تا آخرین لحظه خود او به زار ممد وفادار است که کاش هزار و پانصد تومانش را بالا نکشیده بودند و او میتوانست با همسرش، شهرو، خوشبخت باشد.
 
مرور اعتصابات آق دره (و امروز در هفت تپه)، حتی برای یک فرد مشرف بر ظرفیتهای ضد کارگری جمهوری اسلامی، دروازه رویارویی با یک دنیا کثافت و ژرفای پلیدی است. آق دره بمثابه محیط آزمایشگاهی برای کشف و بکارگیری قوانین قراردادهای موقت و مقوله حداقل دستمزد، چگونگی خلع ید کارگران از بیمه بیکاری (آنهم دقیقا بر اساس مفاد قانون ییمه بیکاری) است. در تنگسیر تعدادی دزد و شارلاتان و کلاه بردار تجسم یک سیستم واحد از دولت و مذهب و زالو صفتان استثمارگر را تداعی میکند. در آق دره از فرط حضور مسئولین ارگانها از وزارت کار تا حجت الاسلامهای قوه قضائیه تا فرمانده نیروهای انتظامی جایی سوزن انداختن نیست، حتی دویست شمش طلا نمیتواند توجیه کننده اینهمه خود شیرینی، اینهمه تنه زدن به یکدیگر، اینهمه عشق به چماق و زدن و کوبیدن و زندان و دادگاه و شلاق و دسیسه و توطئه باشد.
 
آق دره فراموشخانه ای در دل جغرافیای ایران است که بجای استخراج، طلا را روی خانه و کاشانه مردم کشت میکنند، طلا را از خون کارگران میمکند. جذبه زار ممد تنگسیر در تفنگ و انتقام او نیست. او یکی از همان تنگستانی های دیگر است. او قهرمانی را در خون ندارد، به ارث نبرده است. زار ممد اصلا شجره ای پشت سر ندارد، همه موجودیت او حاصل کار اوست و آینده ای که به آن چشم دوخته بود. آق دره جوشش عصیان هایی است یکی پس از دیگری شکل میگیرد، از شیر ممد ها نیرو میگیرد و تا عصیان بعدی نفس تازه میکند.
 
آق دره در تشابه با تنگسیر راه¬های “معقول” زیادی پیش پای مردمانش میگذارند مثل گذشتن از پول و زندگی کردن، عریضه نویسی به پایتخت، و یا واگذار کردن ظالمین به تیغ برهنه حضرت عباس، و یا دلخوش کردن به اینکه پول حرام برکت را از زندگی ظالمین میبرد.
 
به هر حال عقل و منطق حکم به بقا میدهد و کاری که زارممد و اعتصابیون در پیش گرفته اند کاملا متفاوت است. ذیوانگی را بر “عقل” سوختن و ساختن؛ و مبارزه با آینده نامعلوم را بر پوسیدن بدون غرور ترجیح داده اند.
 
اما هنوز از یک تفاوت نمیتوان چشم پوشید. در داستان آق دره ( همچنین هفت تپه) و برای زار ممدهآی امروز نقطه دوردست و یا مامنی وجود ندارد که پس از پاسخ به ندای وجدان بلم خود را بکشد و در دل آن ناپدید شود. شیر ممد امروز نمیتواند یک الهام، یک ندا، یک افسانه و سرمشق برای خروش نسل دیگر باشد، او چاره ای جز فتح سرزمین خود ندارد، او باید حق را در مفاهیم ساده زندگی معنا کند و دیگران را در پیگیری و احقاق آن سهیم سازد… و برای همه اینها باید، زن و مرد، یک شیرممد، یک فعال شجاع و پرچمدار دیوانه اعتراض طبقاتی کارگری باشد.
 
مصطفی اسدپور

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)