این پرسش طی چند سال اخیر بسیار مطرح شده است که چگونه میتوان تعریف مشخصی ارایه کرد از پروپاگاندا که بیشتر جنبه احساسی و ایجاد هیجان و سطحینگری دارد و کار اصیل روزنامهنگاری که اساس آن را اطلاعرسانی و روشنگری تشکیل میدهد. در این میان فردی همانند مسیح علینژاد عملکردی داشته است که عدهای معتقدند که وی به گفته خودش روزنامهنگار است و گروهی دیگر بر این باورند که وی ویژگیهای یک مجری را دارد و بر مدار پروپاگاندا حرکت میکند.
حقیقت این است که رسیدن به یک تعریف جامع و کامل در این زمینه چندان دشوار نیست و با وجود نمونههای شاخصی که در دنیای روزنامهنگاری وجود دارند، به خوبی میتوان به این موضوع رسید که مسیح علینژاد بیشتر یک عامل تبلیغاتی به حساب میآید یا یک روزنامهنگار که به دنبال کشف و بیان واقعیتها است.
شاید نخستین موضوعی که میتوان بحث را با آن آغاز کرد، شیوهای است که وی برای نامگذاری خود انتخاب کرده است. وی به جای استفاده از نام واقعی خود «معصومه» از «مسیح» استفاده میکند. عامه مردم برای کوتاه کردن نام معصومه از کلمه «مصی» استفاده میکنند. در صورتی که علینژاد خود را مسیح معرفی میکند که نامی پسرانه است. شاید برخی بر این نوشته خرده بگیرند که این موضوع چه اهمیتی دارد؟
به نظر نگارنده، این شیوه رفتاری علینژاد میتواند هم به موضوع اعتماد به نفس وی و هم نوعی مخفیکاری مربوط شود. بحث اعتماد به نفس که کاملا روشن است. وی حتی وقتی به خارج از ایران رفت، در برنامههای تلویزیونی بیبیسی فارسی با کلاهی بزرگ ظاهر میشد و بسیار آرام صحبت میکرد و نمیتوانست به دوربین هم گاهی نگاه میکرد. مخفیکاری از این جهت که وقتی در ایران فعالیت رسانهای داشت، برگزیدن این نام میتوانست به او کمک کند تا هویت واقعی خود را مخفی نگهدارد. این ویژگیها به هیچوجه شایسته کسی نیست که قصد دارد دست به ماجراجوییهای بزرگ دست بزند.
نکته مهم دیگر اینکه، او خواسته یا ناخواسته در دام نوعی عوامگرایی افتاده است. البته او میتواند ادعا کند که من جزو عوام هستم و به این صورت رفع اتهام کند، اما این موضوع یک واقعیت مهم و جدی است که روزنامهنگاران یکی از دشمنان اصلی عوامگرایی و فریب هستند و این ویژگی باید در تمامی ابعاد زندگیشان جلوهگر باشد.
بیاید نگاهی بسیار گذرا، به کارنامه فعالیتهای حرفهای او بیندازیم. مهمترین کاری که مسیح علینژاد انجام داد و باعث شد در میان مردم شهرت پیدا کند، راهاندازی دو کمپین «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» بود که در هر دو مورد علینژاد زنان را تشویق میکرد تا روسریهای خود را بردارند و از این اقدام به عنوان یک نافرمانی مدنی و نشان دادن نارضایتی خود نسبت به حکومت استفاده کنند.
این کار علینژاد باعث شد تا موضوع حجاب اجباری از مقولهای سیاسی تبدیل به یک بحران امنیتی شود. امنیتی شدن ماجرا، باعث واکنش شدید حکومت شد و از آنجا که حاکمان ایران هیچ رحمی ندارند و هر گونه فعالیت ضد امنیتی را به شدت سرکوب میکنند، موضوع مبارزه با آنچه حکومت ایران بدحجابی و بیحجابی میخواند، به اندازهای شدت گرفت که منجر به محدودتر شدن آزادیهای مدنی شد.
این عملکرد علینژاد در چارچوب روشنگری نمیگنجد. این کار او شبیه کارهای فعالان سیاسی است که برای به هیجان آوردن مردم تلاش میکنند. البته وی میتواند بگوید که من فقط یک روزنامهنگار نیستم، بلکه فعال سیاسی و مدنی نیز هستم.
هر چند هر کدام از این کلمهها مفاهیم و در همان حال دایره عملکرد متفاوتی دارند و چندان منطقی نیست که یک نفر مدعی همه آنها باشد، اما اگر بخواهیم وارد چانهزنی بر سر کلمات و مفاهیم آنها نشویم و بپذیریم که وی همزمان میتواند تمامی این نقشها را ایفا کند، اما باید توجه داشته باشیم که رویکرد وی در عمل، فقط باعث ایجاد دردسر برای خانواده خودش و زنانی شد که به شیوههای دیگر سعی میکنند با حجاب اجباری مبارزه و به صورت فرهنگی آن را حل کنند.
کاری که علینژاد انجام داد ایجاد نوعی هیجان لحظهای و سطحی بود که شرایط سیاسی در ایران را بیش از پیش پیچیدهتر و فضا را برای ایرانیهای ساکن این کشور محدودتر و تیرهتر کرد و در نهایت با دستگیری خانواده وی، فعالیت علینژاد متوقف شد.
البته این هم موضوع قابل تاملی است که وقتی دختران و زنانی که تحت تاثیر فعالیت رسانهای او اقدام به برداشتن حجاب کردند، کارشان به زندان کشید، علینژاد دست از فعالیتهای خود برنداشت، اما به محض اینکه برادر و همسر سابقش دستگیر شدند و مادرش به او تشر زد، علینژاد متحول شد و دست از فعالیت خود کشید!
دیگر اقدام رسانهای علینژاد، تولید و پخش برنامه «تبلت» است. این برنامه به طور دقیق همانند شوهای تلویزیونی آمریکایی ساخته شده است که نمونههای زیادی دارد و به وسیله دو حزب اصلی آمریکا (جمهوریخواهان و دمکراتها) ساخته میشود و قصد آن کاستن از محبوبیت حزب رقیب است.
اساس کار برنامه «تبلت» ایجاد هیاهو و جلب توجه مردم با استفاده از ادبیات و لحنی کاملا عوامپسند است. شاید وی بخواهد شیوه عملکرد خود را اینگونه توجیه کند که قرار است برنامه وی را مردم کوچه و بازار بفهمند و به آن جذب شوند، به همین خاطر وی برنامهاش را بر همین اساس تولید و پخش میکند. در جواب چنین ادعایی میتوان گفت ساده، جذاب و همه فهم سخن گفتن و ارایه برنامه تلویزیونی، مساوی با هیاهو و سطحینگری نیست.
همانطور که پیشتر هم در این مطلب به آن اشاره شد، اساس روزنامهنگاری را بیان حقیقت از لابهلای واقعیتهای موجود تشکیل میدهد. ایجاد شور و هیجان آنی در مخاطب که هیچ ارتباطی با اندیشهورزی و دوری از سطحینگری ندارد، نمیتواند از مشکلات مردم در زمینه آگاهی از حقیقتهای پنهان در رفتارهای دور از تعقل حاکمان جمهوری اسلامی گرهی باز کند.
اگر نگاهی به توییتهای علینژاد هم بیندازیم همین هیجانزده بودن، تلاش برای حاضر جوابی، نوعی دستپاچگی، نبود محتوای عمیق، کم بهرهبودن از سواد رسانهای و مشکلاتی از این دست را میتوان به خوبی مشاهده کرد.
در پیشینه روزنامهنگاری علینژاد هم نمیتوان نقطه عطف یا گزارشهایی عمیق و تاثیرگذار یافت. مهمترین کاری که وی انجام داد و تاحدودی موجب شهرت وی شد، دستیابی به فیش حقوقی یکی از نمایندگان مجلس و انتشار آن بود. هر چند که این اقدام ماهیت حاکمان جمهوری اسلامی را به خوبی نمایان کرد، اما دستیابی به فیش حقوقی برای یک روزنامهنگار نمیتواند افتخار بزرگی از نظر حرفهای به حساب بیاید.
ممکن است گروهی از خوانندگان، نگارنده این مطلب را یکی از عوامل جمهوری اسلامی یا فردی حسود نسبت به شهرت مسیح علینژاد بدانند، اما اگر کمی بیشتر در مورد این مطلب تفکر کنید و در مورد مطالبی که مطرح شد دست به تحقیق بزنید، به خوبی متوجه این موضوع خواهید شد مساله به هیچوجه خصومت شخصی نیست، بلکه نقد فعالیتهای فردی است که خود را روزنامهنگار آزاد (فریلنس) معرفی میکند، اما در عمل تبدیل به بلندگویی شده است که هر بار حرفهایی تکراری میزند و تاکنون هیچ کمکی به پیشبرد خواسته اصلی مردم ایران یعنی تغییر حکومت و شرایط موجود نکرده است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.