از در و دیوار زندگی من همواره امید و غم باریده و میبارد و غم گاهی چنان سنگین است که “ابرهای همه عالم در دلم میگرید.”
در غربت و سردی تبعید به ناگهان میخوانی که یکی از قدیمیترین، بهترین و صمیمیترین رفقای تو، یکی از خوشفکرترین و پویاترین بچههای نسل تو و.. در لاهیجان رفت. میخوانم و امیدِ زیبای یک بار دیگر دیدن حمید، که همیشه در دلم بود، به یک باره و بی رحمانه کور میشود. غم بر آسمان دلم می نشیند.
حمید ارض پیما ، رفیق خوشفکر سالهای دور و دیر و نزدیک خودم را میگویم
از نخستین بچههای فدائی و جنبش چپ نو که با عباس مفتاحی بود و..
جست و جوگری، خوشفکری، نواندیشی، تلاش برای برگذشتن از قالبهای فکری مسلط و کوشش برای کشف و خلق چشم اندازهای نو نظری، پایمردی در عمل و.. و خیلی چیزهای دیگر
و آن رابطه صمیمی سالهای زندان عادل آباد و پس از آن
پس از آزادی از زندان در روزهای انقلاب باند قدرت طلبان و کوتولههای فکری که سازمان فدایئ را پس از انقلاب در قبضه گرفته و به سازمان اکثریت مدافع خط استبدادی امام استحاله کردند، از همان روز نخست حمید را تاب نیاوردند و حمید نیز آنها را. حمید از تبار مفتاحی و احمدزاده بود، از تبار نفی و نقد و پرسش و جست و جوگری و آنها از تبار کیانوری حزب توده
بگذریم ورنه زخمهای قدیمی سر باز میکنند
در ایران لابد بچهها سر بر شانه هم میگذارند و غمشان را با هم قسمت میکنند
این جا من سرم را بر شانه خود غم میگذارم تا هر دو با بغضِ در گلو شکسته “به یاد رفتگان و دوستداران” “با ابر بهاران” همراه شویم که “چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است.”
عکس: حمید(آنکه در میان نشسته)، اکبر و من در خانه ما در تهران
مراسم خاکسپاری رفیق حمید ارضپیما؛ فردا، پنجشنبه ۲۶ دی ساعت ۹:۳۰ از سردخانه بیمارستان ۲۲ آبان تا گورستان آقا سید محمد لاهیجان
***********************
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او بر گشاده
لیکن چه گریستن چه طوفان؟
خاموش شبی است هر چه تنهاست
مردی در راه میزند نی
و آواش فسرده بر می آید
تنهای دگر منم که چشمم
طوفان سرشک می گشاید
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.