پذیرش سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ توسط “برادران سپاه”،، مانند پذیرش قتلهای زنجیره‌ای توسط ” نظام” در سال ۷۷ حاصل نبرد میان جناحهای جمهوری اسلامی، حاصل شکست یک خط و دست بالا پیدا کردن نسبی خطی دیگر، حاصل شکست سیاستهای خامنه‌ای و جناح سپاه پاسداران و هسته سخت نظام اسلامی در مقابل خط “سازش” و کلا حاصل شکست بازنده‌ها، حاصل شکست همه جناحهای رژیم در مقابل مردم و حاصل شکست رژیم جمهوری اسلامی است.

پذیرش سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ خطوط هوایی اوکرائین بدست سپاه پاسداران، بعد از ۴ روز و بعد از آن همه تبلیغات ” دشمن شکنانه” و ” سخت” بر علیه ” عاملان آمریکا و اسرائیل” بر علیه ” عاملان رسانه‌ای پمپئو” بر علیه ” ایران ستیزان”، به اندازه ” حمله” موشکی سپاه به پایگاههای آمریکا عجیب و غریب به نظر میرسد. ظاهر مسئله این است که جمهوری اسلامی تحت فشار دولتها و افکار عمومی در ایران و جهان، و تحت فشار احتمال افشای حقیقت ماجرا و ضررهایی که از این بابت نصیب جمهوری اسلامی میشده است، سقوط بوئینگ ۷۳۷ و جان باختن ۱۷۶ نفر را پذیرفته است. اما مسئله فراتر از اینهاست. بقای رژیم جمهوری اسلامی بعد از اعتراضات دیماه و سرکوب آن تنها به تعامل با آمریکا و غرب وابسته است. برای تعامل با غرب، خامنه‌ای مجبور به نوشیدن جام زهر میباشد. پذیرش سقوط هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ نوشیدن نصفی از لیوان این جام زهر میباشد.

حتما بیرون افتادن حقیقت ماجرا و فشار آمریکا و دولتهای غربی در این مسئله هم به کمک خط طرفدار “تعامل”، خط طرفدار نجات جمهوری اسلامی از مجرای ” تعامل” با غرب آمده است. اما دست بالا پیدا کردن خط ” تعامل” بسیار فراتر از مسئله بیرون افتادن حقیقت ماجرا و فشارهای بین المللی ناشی از آن است. شورش آبان ماه دستگاه جمهوری اسلامی را به لاشه‌ای تبدیل کرده است. سرکوب آبان ماه که به اتحاد همه جناح‌های جمهوری اسلامی منجر شده بود، ظاهرا به تقویت جناح خامنه‌ای ختم شده بود، اما جمهوری اسلامی پس از خاتمه سرکوب و برای ادامه موجودیت خود، راهی به جز تعامل و برگرداندن وضعیت حداقل به دوره کوتاه اولیه پس از تصویب برجام نداشته است. مسئله مشکل اقتصاد ایران نیست که بطور کلی تا زمانی که رژیم اسلامی حاکم است نمیتواند به تولید و بازتولید متعارف دست یابد، بلکه مسئله ورشکستگی و نابودی بسیاری از زیرساختهای کشور و هست و نیست خود رژیم مطرح است. بعد از آبان ماه، نجات رژیم با تکیه به فرج یک ستون امکان پذیر است. آن هم مذاکره و تعامل با آمریکا و غرب. منظور این نیست که این دارو نجات بخش خواهد بود، بلکه این تنها انتخاب رژیم میباشد.

کشتن سلیمانی نه تنها این راه را نیست بلکه بر اساس شواهد پس از آن میتوان دید که به آن شتاب داد. این موجب دست بالا پیدا کردن راه ” نرمش قهرمانانه” میشود که عمق استراتژیک آن به ضرر خامنه‌ای و سپاه پاسداران میباشد. حتی پیش برد این استراتژی با اجازه خود خامنه‌ای و پشتیبانی او موجب تضعیف خط او و دست بالا پیدا کردن خطوط طرفدار “تعامل پایدارتر” با غرب و جناح طرفدار غرب در کل دستگاه حاکمیت اسلامی میشود.

پس از کشته شدن سلیمانی، ” انتقام سخت” و ” بمباران” پایگاه الاسد در عراق که در آن خون از دماغ کسی نریخت و با کمترین خسارت مالی همراه بود و دستور به گروههای تروریستی یاران قاسم برای پیروی از خط ” امام حسن” تا اطلاع ثانوی، خود به اندازه کافی نشان از ناچاری ” معظم الله” در پیگیری دوباره راه “نرمش قهرمانانه” است. سیاست خامنه‌ای، جمهوری اسلامی را در بدترین وضعیت به آخرین راند مشت زنی رسانده است. جمهوری اسلامی مجبور شده است ضربه سنگین، کشتن سلیمانی را با وارد کردن مشتی نمایشی ” بمباران پایگاه الاسد” به رقیب بپذیرد. اتفاقا ضربه به “سر” جمهوری اسلامی “کشتن سلیمانی” زمانی فرود آمد که تمام اندام و جوارع این مشت زن در ایران و عراق مورد حمله مردم بوده و این حتی توان یک ضربه متقابل ضعیف را از او گرفت.

روشن است که برادران سپاهی، معظم اله، رئیس جمهور و وزرا و مشاورانش، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، بسیاری از نمایندگان مجلس و همچنین خاتمی و اصلاح طلبان مهم نظام و…. از همان صبح روز چهارشنبه ۱۷ دی، هنگامی که امیرعلی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه پاسداران از عملیات ” انتقام سخت” و پرتاب موشکهای بالستیک به پایگاه عین الاسد گزارش میداد و از کشته شدن ۸۰ نفر آمریکایی و زخمی شدن دهها نفر و کوبیدن سخت دشمن به زمین سخن می‌راند و مطبوعات رژیم دست به تبلیغات دیوانه وار از این پیروزی زده بودند، از عملیات “انتقام سخت” در تهران، واقعه سرنگون شدن هواپیما بدست برادران غیور سپاه و جان دادن ۱۷۶ نفر اطلاع کامل داشته‌اند. اما جمهوری اسلامی مجبور بود این جنایت را از مردم ایران و جهان پنهان کند. نمیشد در زمان هارت و پورت “عملیات دشمن شکنانه” و پرتاب موشکهای بالستیک که بیشتر حاوی پیام تعامل بودند تا دشمنی، با یک تیزی تمام باد لاستیک چرخ نظام را خالی کنند و آن را پنچر شده جلوی چشم مردم و دشمن بگیرند. این دیگر نظام را آش و لاش تر از پیش جلوی مردمی که دیگر دنبال ” تعامل” نیستند و آمریکا و غرب که به دنبال تعاملند، می‌انداخت.

چند روز جدال میان جناح‌ها برای نجات از وضعیت پیش آمده ادامه داشته است. اگر جمهوری اسلامی وضعیت بهتری داشت، زیر بار پذیرش جنایت سرنگونی هواپیما نمیرفت. جعبه سیاه را نابود می‌کردند و اصلا ادعا میکردند کار آمریکا و اسرائیل است. روشن ترین شواهد هم موجب نمیشد جمهوری اسلامی زیر بار مسئله برود. اما جمهوری اسلامی راه دیگری ندارد. ” معظم اله” مجبور به نوشیدن جام زهر است. علت اساسی پذیرش جمهوری اسلامی از جنایت انجام شده، گیر کردن حکومت اسلام در کوچه بن بست است. حالا تنها راه نجات خود را ” سازش” با آمریکا و غرب میبینند. و این موجب پیشروی بیشتر جناح طرفدار ” سازش” و حتی جناح طرفدار غرب در حاکمیت میشود. دیگر همه جناح‌ها حاضر به پذیرش این جنایت نبودند. در خبرها شایعه استعفای روحانی آمده است. بعید نیست روحانی با تهدید استعفا توانسته باشد پذیرش جنایت را به سپاه و خامنه‌ای بقبولاند.
هر چه هست با پذیرش این جنایت ضربه کاری دیگری بر حکومت اسلامی وارد شده است. جمهوری اسلامی رژیم آفریدن فاجعه است.

مردم در مقابل فاجعه سرنگونی هواپیما یقه کل نظام از سپاه تا ولی فقیه و رئیس جمهور و…را گرفته‌اند و با تظاهراتهای بزرگ در تهران و شهرهای دیگر اعلام کرده‌اند که ” جمهوری اسلامی نمی‌خواهند” عامل جنایت ولی فقیه و سپاه و همه دستگاه جمهوری اسلامی است و آنها عزم دارند تا جسد جمهوری اسلامی را به گور بسپارند.

محمود قزوینی
۱۲ ژانویه ۲۰۲۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)