آیا می‌توان شلیک موشک به هواپیمای مسافربری خط هوایی اکراین توسط پدافند هوایی سپاه را از منظر حقوقی «خطای انسانی» نامید؟ این پرسشی است که ذهن همه ما را به عنوان افراد غیر متخصص در زمینه حقوق بین‌الملل به خود مشغول داشته است. اما از آنچه با اتکاء به اطلاعیه صادره از ستاد کل نیروهای مسلح ایران به همراه اظهارات سرتیپ حاجی زاده در مورد این حادثه، و همچنین سلسله حوادثی که قبل و بعد ازاین فاجعه وقوع یافته‌اند، می‌توان فهمید این است که نوع حادثه پیش‌امده فراتر از «خطای انسانی» است.

اگر تعریف زیر را از خطای انسانی مبنای قضاوت قرار دهیم، این ادعا کمی روشن‌تر خواهد شد:

«هر عملی که توسط یک یا چند اپراتور بدون انگیزه خرابکارانه، فشار خارجی و مخالف دستورالعمل‌های داده شده انجام می‌گیرد و عملکرد یک سیستم را به نحو غیرقابل قبولی تغییر می‌دهد» طبق تعریف، خطای انسانی خطای یک یا چند اپراتور است که فاقد انگیزه خرابکارانه بوده و عمل آنها مطابق دستوالعمل و آیین نامه تهیه شده برای انجام وظایف نباشد و همچنین در عمل خود متاثر از فشار فرد یا افراد دیگری نباشد. خطای انسانی را معمولا بر ۳ دسته تقسیم می‌کنند: ۱-لغزش یا بی احتیاطی در انجام وظایف محوله ۲-غفلت یا بی مبالاتی در انجام وظایف محوله ۳- اشتباه در تصمیم.

لغزش یا بی احتیاطی لزوم اجتناب از انجام کاری است اما اپراتور آن را انجام می‌دهد. غفلت یا بی مبالاتی ضرورت به انجام کاری است اما اپراتور آن را انجام نمی‌دهد. اشتباه در تصمیم هم یا ناشی از ابهام در آیین‌نامه انجام وظایف و یا عدم اطلاع دقیق اپراتور از آیین‌نامه داده شده است. اما خطای اپراتور در هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری خط هوایی اکراین با کدامیک از موارد بالا انطباق دارد؟ آنچه از اظهارات مسئولین بر می‌آید را در ۲ بند می‌توان خلاصه کرد:‌۱- التهاب روانی فضای امنیتی ناشی از موشک پرانی ایران و تهدید ایالات متحده برای تلافی جویی ۲- اینکه اپراتور بدون تماس با فرماندهی مافوق، هواپیمای مسافری را به اشتباه یک موشک کروز تشخیص می‌دهد و در این حالت تصمیم به شلیک موشک پدافندی می‌گیرد و این تصمیم را عملی می‌کند.

روشن است که موضوع طرح التهاب روانی (که البته وجه درستی نیز دارد)، تلاشی آگاهانه برای کاهش بار منفی خطای پیش آمده است زیرا سعی در القاء این مطلب دارد که اشتباه در اثر فشار خارجی به وقوع پیوسته و به این ترتیب مسئولیت انجام این عمل را بر دوش طرف خارجی (در اینجا ایالات متحده) قرار می‌دهد. اما بند دوم شامل دو نوع خطا است:‌۱- عدم برقراری تماس با فرماندهی مافوق که خطای نوع دوم است ۲- عدم تشخیص درست نوع هدف که یک خطای از نوع سوم است. با این وجود، می‌توان گفت براساس این تشخیص اشتباه (یعنی اینکه یک موشک کروز در حال نزدیک شدن به پایگاه پدافندی سجاد است) تصمیم به شلیک موشک از منظر دستوالعمل‌های نظامی اشتباه نبوده با اینکه منجر به یک فاجعه انسانی دهشتناک و ویرانگر شده است.

اما آیا با توجه به مطالب بالا می‌توان این فاجعه را به یک خطای انسانی تقلیل داد؟ به باور من خیر. شاید بتوان چنین فاجعه‌ای را از مصادیق «حمله به اهداف غیرنظامی» دانست که خود در حقوق بین‌الملل از مصادیق «جنایت علیه بشریت» است (حتی در صورتیکه بپذیریم هیچگونه قصدی برای سرنگونی هواپیمای مسافری وجود نداشته و فرض را براین قرار دهیم که تمامی اظهارات مسئولین نظام جمهوری اسلامی درست است) در واقع در هر دو مورد ادعا شده، ابعاد اشتباه فراتر از خطای انسانی است. اما چرا؟ در مورد بی مبالاتی ادعا شده، در واقع اپراتور دچار بی مبالاتی نشده است. او سعی کرده بود با فرماندهی مافوق تماس بگیرد اما دستگاههای ارتباطی او به درستی کار نمی‌کرد (مانند خراب بودن خط تلفن زمینی، خراب بودن بی سیم، اتمام شارژ تلفن همراه و موارد مشابه آن) خوب در نتیجه با یک بی مبالاتی مواجه نیستیم بلکه با یک «نقص سیستمی» مواجه هستیم. اینکه چرا این نقص،‌ سیستمی است با دفعات تکرار موارد مشابه در حوادث متعددی که در پایگاه‌های نیروهای سپاه پاسداران گزارش شده است،‌ توجیه می‌شود. گزارشات متعددی مبنی بر انفجار در محل نگه‌داری زاغه مهمات، پایگاهای تولید و نگه‌داری موشکهای بالستیک و موسسات تولید سوخت جامد موشکهای سپاه وجود دارد که در همه آنها بنا به اظهارات مسئولین، ضعف پروتکلهای ایمنی و حفاظتی تصریح شده است. خوب چگونه می‌شود تاسیسات پدافندی در جایی مستقر شود بدون اینکه اطمینان از عملکرد وسایل ارتباطی برای تماس با فرماندهان عالی از قبل حاصل شده باشد؟ چگونه می‌توان تجهیزات بسیار مهم، حساس و خطرناک نظامی را مورد استفاده قرار داد بدون اینکه اطمینان داشت وسایل پشتیبانی و لجستیک آن به درستی عمل می‌کنند و به کار بردن آن تجهیزات بر اساس شیوه‌های استاندارد نظامی صورت می‌گیرد؟

مورد دوم، یعنی خطای تشخیص نیز با توجه به اظهارات متخصصین بسیار شگفت‌انگیز است. بنا به اظهارات متخصصین نظامی، راه‌های متعددی وجود دارد که با توسل به آنها، اپراتور می‌تواند بدون نیاز به تماس با فرماندهی مافوق، یک هواپیمای مسافری بوئینگ ۷۳۷ را از یک موشک کروز تشخیص دهد. اساسا از نظر ارتفاع پروازی، ابعاد و سرعت، این دو پرنده در دو کلاس متفاوت جای می‌گیرند. آیا آموزهاش‌های لازم به اپراتورهای این تجهیزات به اندازه کافی بوده است؟ آیا مانند زمینه‌های دیگر مدیریت در کشور، در این مورد نیز ولایی بودن و تعهد معیار قابل قبول‌تری از تخصص و شایسته‌سالاری برای اپراتوری چنین تجهیزات حساسی است؟ آیا عدم آشنایی اپراتورها و نیروهای سپاه در تجهیزات حساس خطای انسانی است یا اشتباه سیستماتیک در جذب و آموزش این نیروها توسط فرماندهی کل؟

با این وجود اما مطالب بالا همه ماجرا نیست. بخش اصلی ماجرا در جایی دیگر قرار دارد. برای انجام عملیات نظامی در این ابعاد توسط نیروی نظامی یک کشور، انجام کارهای معتنابه دیگری در بخشهای غیر نظامی ضروری است از جمله آماده باش مراکز درمانی، برقراری منطقه پرواز ممنوع، تخلیه غیرنظامیان از اطراف پایگاه‌های نظامی، آمادگی پدافند غیرعامل و بسیاری کارهای دیگر. آیا فرماندهان پاسدار ما فاقد چنین دانشی هستند؟ آیا وحدت فرماندهی که از اصول اولیه عملیات‌های نظامی است برای فرماندهان ما چیز غریبی است؟ فقط تصور کنید در صورت تصمیم ایالات متحده برای تلافی و پرواز جنگده‌های آنها بر فراز ایران، ترافیک هوایی روی آسمان ایران چه شکل فاجعه‌باری به خود می‌گرفت. چنین وضعیتی به تنهایی خود «جنایت جنگی» است حتی اگر هیچ قصد مغرضانه‌ای هم پشت آن نبوده باشد. اینکه کسی بدون داشتن گواهینامه رانندگی و دانش کافی از راه بردن درست خودرو، سوار ماشین شود و در مکانی پرتردد رانندگی کند خود مصداق «جنایت» است حتی اگر هیج تصادفی هم روی ندهد. در حقوق کیفری نیز قتل «شبه عمد» به مواردی اطلاق می‌شود که در آن بدون انگیزه ارتکاب قتل، عملی صورت گیرد که «نوعا» کشنده است. در این موارد اگرچه انگیزه برای ارتکاب قتل غایب است اما فعل انجام شده نوعا (و نه همواره) منجر به قتل می‌شود و مرتکب این عمل نمی‌تواند با اتکاء به استدلال «خطای انسانی» خود را از مجازات مربوطه برهاند. به همین قیاس، در اختیار داشتن و همچنین در اختیار قرار دادن چنین تجهیزات پیش‌رفته نظامی در اختیار نیروهایی که اساسا دانشکده فرماندهی و جنگ را ندیدند و صرفا در زمین‌های خاکی جبهه‌های غرب کشور مدتی به تهییج جوانان کشور مشغول بودند تا آنها را از میادین مین عبور دهند، خود مصداق «جنایت جنگی» است حتی اگر هیچوقت هیچ حادثه ناگواری هم اتفاق نیافتد. با همه اینها، اگر شواهدی مبنی بر قصدی قبلی در این ماجرا ارائه شود (که سخنان نخست وزیر کانادا در این راستا قابل تامل است) ابعاد حقوقی و انسانی ماجرا به تمامی عوض خواهد شد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)