در حاشیه قتل قاسم سلیمانی 

در سیاست پیش بینی های پیامبرگونه جایی ندارد. مخصوصا اگر در یک طرف یک کشمکش فردی مثل خامنه ای باشد که ابرهای تیره و طوفانی بالای عمامه اش و بارگاه اسلامیش در گشت و گذر است و در طرف دیگرش فردی مثل ترامپ که ریاستش بر کشور آمریکا با چالشهای همه روزه مواجه است. در یکطرف جمهوری اسلامی باشد که مساله مرکزیش بقای سیاسی است و برای بقای این پیکر متعفن حاضر است به هر جنایت و هر رذالتی دست ببرد و در طرف مقابل دولتی باشد که به هر قیمت در صدد مهار کردن حکومت اسلامی در منطقه است و رئیسش ظرفیت دست زدن به اعمالی غیر قابل پیش بینی دارد.
یک چیز روشن است. هر دو طرف این کشمکش، منافع طبقاتی و سیاسی کشوری که بر أن حکومت میکنند را دنبال میکنند. حتی اگر یکی از طرفین به این نتیجه برسد که جنگ بهتر از حالت “نه جنگ و نه صلح” کنونی در خدمت اهدافش خواهد بود معلوم است سعی میکند شرایط را به همان سمت ببرد. با این تفاوت که حکام آمریکا را خطر بلافاصله فروپاشی نظام تهدید نمیکند در حالیکه جمهوری اسلامی هنوز در اثر ضربه های قیام آبان تلو تلو میخورد و از کابوس مرگ رها نشده است و بر اساس غریزه بقای خود که هر جنایتی بهتر از مرگ خودش است، ممکن است به اعمالی دست بزند که منطقه را به سمت جنگ تمام عیار ببرد. (درست به همین دلیل سریعترین راه رهایی از کابوس جنگ و خود جنگ احتمالی پایان دادن به عمر این حکومت است!)

آیا یک جنگ تمام عیار یک احتمال قوی است؟

همین دیروز “انتقام سخت” حکام اسلامی با موشک اندازی سپاه پاسداران به دو پایگاه نظامی در عراق آغاز شد. مجانین حاکم در ایران میگویند این هنوز آغاز کار است. این موشک اندازی تا کی و چگونه ادامه خواهد یافت و آیا ممکن است از کنترل خارج شود هیچکس نمیتواند پیش بینی کند. جمهوری اسلامی، هم باید ضربه سنگین به “محور مقاومت” را طوری جبران کند که وجهه نظامی اش در میان باندهای ترور اسلامی در منطقه ترمیم پیدا کند و هم باید مواظب باشد وارد جنگی نشود که ممکن است خودش و موضوع چپاولش یعنی یک کشور را تماما ویران کند. این تناقض جنگ با آمریکا برای جمهوری اسلامی است که پاسخی سرراست برای آن ندارد اگر چه غریزه بقا حکم میکند “حالت نه جنگ و نه صلح” رانگه دارد که خود این هم البته هنوز به بقایش کمک نخواهد کرد.

در متن چنین تناقضی برای جمهوری اسلامی تصویر تاکنونی چنین بوده است:
آمریکا به هزار زبان و صریحا اعلام کرده است که دنبال جنگ و دنبال تغییر نظام اسلامی نیست. موضعی که اشک شوق و امید منتظرالدوله های راست در طیف راست سلطنت طلب و جمهوریخواه و ریزش کرده های ملی اسلامی را به اشک اندوه و ناامیدی تبدیل میکند. مالیخولیاهای سیاسی ای که برای سوار شدن بر ارابه قدرت سیاسی ولو بر روی خرابه های باقیمانده از “عملیات شوک و وحشت” دیگری این بار در ایران لحظه شماری میکنند و برایش دعا میکنند!

تا کنون آمریکا با سیاست چماق و هویج هدفش را دنبال کرده است که مهار کردن جمهوری اسلامی در جهت سیاستهای منطقه ای اش است. قتل سلیمانی چماق بزرگی بود که وقتی ترامپ بلند کرد و بر سر سردار “محور مقاومت” و از طریق او بر سر خامنه ای و حکام اسلامی کوبید، در همانحال هویج بزرگ صلح و سازش و مذاکره را هم نشان حکومت اسلامی داد. آن چماق قرار بود و قرار است بازار فروش این هویج را در میان سران حکومت اسلامی داغتر کند. آمریکا در متن سرگیجگی حکام اسلامی حتی هویجهای شیرینتری را هم نشان سران حکومت اسلامی داده است: اینکه آمریکا نمیخواهد رژیم را عوض کند.

آمریکا چماق اخیرش را در مقابل چماق چرخانی های پراکنده باندهای نیابتی حکومت اسلامی در منطقه و عراق بلند کرد. حکومتی که با عملیاتش در حمله به کشتیها و آرامکو و پهباد و پایگاه آمریکا در کرکوک و بالاخره سفارت آمریکا در بغداد و تحریک آمریکا برای واکنش دو هدف را دنبال میکرد: اولا، تحت الشعاع قرار دادن فضا و تحرک سیاسی بشدت ضد جمهوری اسلامی در عراق و مخصوصا خیزش سیاسی در خود ایران و ثانیا – این حتی مهمتر است – حکومتی که تا خرخره در بحران اقتصادی و بحران سیاسی در حد بحران حکومتی غرق شده است در میز مذاکره احتمالی بعدی که شدیدا به آن نیاز دارد با کارتی قوی و به این اعتبار با ذلت کمتری ظاهر شود.

جمهوری اسلامی نه توان اقتصادی و نه ظرفیت سیاسی و نه توان نظامی ورود به جنگ با آمریکا را ندارد. اگر همه اینها را داشت و در محاسبه اش جنگ با هر کشوری بقایش را تضمین میکرد، تردیدی به خود راه نمیداد که کشور را بدون فوت وقت به آن سمت ببرد چرا که برای این حکومت بقای سیاسی مهمتر از کشتار حتی میلیونها انسان است.

مهمتر از همه این فاکتورها، حکومتی که در سالهای گذشته به هر طرف چرخیده با شعار “دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همینجاست” مواجه شده است، قطعا نگران این است که همین شعار در متن یک جنگ به یک قیام سیاسی و نظامی علیه خودش تبدیل شود. هدفی که جنبش سرنگونی انقلابی در هر شرایط احتمالی باید برای تحققش تلاش کند.

با توجه به همه اینها جمهوری اسلامی حتی در اوج رجزخوانیهای جنگی و حتی به نظر من در اوج موشک اندازیها هنوز آروز میکند همه این اقدامات دروازه مماشات و مذاکره را باز کند تا شاید از این طریق بتواند از بن بست اقتصادی و سیاسی نجات پیدا کند که دارد این حکومت را بسرعت به سمت فروپاشی و سرنگونی، به سمت رویارویی نهایی مردم و خودش سوق میدهد.

فضای جنگ قریب الوقوع سودش بیشتر از خود جنگ است!

فضایی در ایران و جهان راه انداخته اند که جنگی تمام عیار قریب الوقوع است. فضایی که بی تردید جمهوری اسلامی و اعوان و انصارش در خارج پشتش هستند. مستقل از اینکه یک جنگ تمام عیار مثلا به خاطر محاسبات غلط و از کنترل خارج شدن اوضاع آغاز شود یا نه، تا آنجاییکه به جمهوری اسلامی مربوط است صرف راه انداختن و زنده نگه داشتن فضای جنگی منافعی دارد که برای حکومت اسلامی از نظر سیاسی بسیار اهمیت دارند.

از منظر جمهوری اسلامی، کشته شدن فرمانده “محور مقاومت” فرصتی فراهم کرده است که با اهداف زیر ابرهای تیره و تار جنگ قریب الوقوع را بر سر مردم ایران و منطقه بچرخاند:

۱- کوبیدن بر طبل ضد امریکایی گری و زنده نگه داشتن آن که یک رکن ایدئولوژیک-سیاسی و یک مبنای هویتی برای جمهوری اسلامی است.

۲- تحت الشعاع قرار دادن قیام آبان، قتل عامی که این حکومت مرتکب شده است، موضوع هزاران زندانی این قیام و جامعه معترض هر لحظه آماده انفجار.

۳- قیافه مظلوم گرفتن در سطح جهان در میان افکار عمومی وتوجیه ادامه اعمال تروریستی اش.

۴- دست بردن به عواطف ضد جنگ میان مردم جهان، بسیج فرقه های متنوع “چپ ضدامپریالیست” و راست ناسیونالیست پشت سر خود در تظاهراتهایی با شعار “نه به جنگ”!

جمهوری اسلامی برای زنده نگه داشتن چنین فضایی تا آنجا که ممکن است تلاش خواهد کرد. هر جریانی که برای پایان دادن به عمر حکومت اسلامی، برای سرنگونی انقلابی این حکومت مبارزه میکند، باید در مقابل حقه بازی سیاسی حکومت اسلامی از طریق آویزان شدن به عواطف انسانی مردم ضد جنگ بایستد.

در خاتمه

جا دارد در باره کسانی که در کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی، بنا بر منطق ساده “دشمن دشمن من دوست من است” در کنار یکی از طرفین قرار میگیرند جداگانه صحبت کنیم. جا دارد مخصوصا در باره هر نیریی که ویروس ضد آمریکایی در تمام سلولهایش به صورت خفته وجود دارد و سر هر تندپیچ سیاسی این ویروسها بیدار میشوند و چنین نیرویی زیر علم مرگ بر آمریکا پشت جنبش سیاسی مخربی مثل اسلام سیاسی صف میکشد جداگانه صحبت کرد. اما تمام کسانی که امروز به نام صلح و ضدیت با جنگ در کنار حکومت اسلامی و حزب الله لبنان و باندهای اسلامی در عراق و غیره قرار میگیرند و در هر سطحی در کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی مشروعیت میدهند عملا دارند حکومتی را تقویت میکنند که یک پای اصلی ترویسم جهانی و تنشهای نظامی و زمینه ساز جنگهای احتمالی است.

به این معنا، اکثریت مردم ایران، آنها که در قیام آبان ۳۰ استان و ۳۰۰ شهر را به میدان مبارزه علیه ارتجاع اسلامی و تروریسم اسلامی حاکم در ایران تبدیل کردند، جنبشی که در عراق عکس خامنه ای و سلیمانی را به اتش کشید، اصلیترین نیروهای خواهان صلح و آرامش و امنیت در منطقه هستند. اگر کسی واقعا میخواهد جنگی در ایران و منطقه رخ ندهد باید به جنبش سرنگونی انقلابی حکومتی بپیوندد که برای ادامه حیات سیاسی اش ظرفیت دست زدن به هر جنایت و به هر کثافت و به هر رذالت و به هر سطحی از آدمکشی و به هر سطحی از تنش نظامی و نهایتا حتی جنگ را دارد. *

۱۸ دی ۱۳۹۸ – ۸ ژانویه ۲۰۲۰

محسن ابراهیمی

ebrahimi1917@gmail.com

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)