هدف دولت آمریکا از کشتن قاسم سلیمانی هر چه باشد، کشته شدن او برای حکومت اسلامی، ضربه ای به یک حلقه مهم در زنجیر بقاست. در استراتژی بقای حکومت اسلامی است.

حکومت اسلامی سالهاست که برای برای گسترش قلمرو نفوذش در منطقه و ظاهر شدن به عنوان یک قدرت منطقه ای سرمایه گذاری نجومی کرده است. ظاهر شدن به مثابه یک قدرت منطقه ای جایگاه مهمی در استراتژی بقای سیاسی این حکومت داشته و دارد. یک حکومت قدرتمند در منطقه قرار است به یک حکومت در حال احتضار در داخل کمک کند. نیرومند شدن نظامی در خارج، قرار است ضعف و سیاسی در داخل را جبران کند. ثبات نظامی در خاارج قرار است تزلزل سیاسی در داخل را جبران کند.

از نظر جمهوری اسلامی، عراق و سوریه جغرافیای مناسب و اصلی پیشبرد این استراتژی بقای سیاسی در داخل بوده اند. هر دو به این خاطر که به علت از هم گسیخته شدن ساختار سیاسیشان به زمین مساعدی برای ابراز وجود دسته های قومی و مذهبی، مخصوصا جمهوری اسلامی تبدیل شدند. بیدلیل نیست که هم مقابله با قیام مردم سوریه برای سرنگونی حکومت بشار اسد و هم سرکوب قیام مردم عراق علیه حکومت فاسد برای حکومت اسلامی جایگاه بسیارمهمی داشت و دارد.

به این اعتبارسئوالی که با کشته شدن قاسم سلیمانی در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد این است: چه کار باید کرد که این ضربه محکم به حلقه مهمی از استراتژی بقا را خنثی کرد؟ واکنشهای تاکنونی سران حکومت اسلامی که ترکیبی از رجزخوانی و گنده گویی و تردید و ابهام و نتاقض گویی و سرگیجگی است، نشان میدهد که پاسخ سرراستی برای این معضل ندارند و نمیتوانند داشته باشند.

موانع زیادی در مقابل حکومت اسلامی است که این ضربه را جبران کند. به این در یادداشتی دیگر میپردازم. اما جنبش سرنگونی انقلابی باید و میتواند شکستن یک حلقه مهم از زنجیری که جمهوری اسلامی به آن آویزان بوده است را به فرصتی برای شکستن حلقه های دیگر این زنجیر بکند و این حکومت را به قعر نابودی پرتاب کند.

 ۵  ژانویه ۲۰۲۰ – ۱۵ دی ۱۳۹۸

محسن ابراهیمی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)