نوتارا اولین پروژه اسکان پناهندگان در یک ساختمان اشغالی است. آنها هزاران زن، مرد و کودک را طی چهار سال گذشته میزبانی کرده اند. در مقابل، در حالی که دیگران از راههای مختلف به پناهندگان کمک می کنند، دولت می خواهد با اعزام نیروهای ویژه آنها را از این ساختمان بیرون کند.
یک روز عادی زمستانی در ساختمان اشغالی شماره ۲۶ خیابان نوتارا در آتن. اولتیماتوم میکایل خریسوخیدیس (وزیر حمایت از شهروندان دولت یونان) پایان یافته است. از امروز صبح مردم در مورد این اولتیماتوم خشن و احتمال مورد یورش قرار گرفتن در هر لحظهای آگاه شدهاند. اما هیچکس در اینجا ناراحت نیست. کسی خسته و دلسرد نشده است. و کسی اینجا را ترک نکرده است. بچهها در حال دویدن در اتاق بازی هستند. یا تعدادی از قدمزدن برمیگردند. گروهی از دوستان با هم گپ می زنند و می خندند، برخی در حالیکه روی کاناپه لم دادهاند، به موسیقی سنتی شرقی گوش میدهند، گربه روی صندلی چرا می زند و کودکی می خواهد یک نفر او را بلند کند و بچرخاند.
وقتی که وزیر در ۲۰ نوامبر به آنها اعلام کرد طی ۱۵ روز آینده باید محل زندگی خود را ترک کنند، زندگی متوقف نشد.
حتی نه زمانی که در ۷ جولای پلیس بیرون از ساختمان مستقر شد و بر سر مردم فریاد می زدند «بازداشت و زندان». و نه حتی وقتی که در پایان روز ۲۴ آگوست ۲۰۱۶ یک گروه از نئونازیها به ساختمان حمله کردند و با پرتاب بمب، زندگی دهها خانواده را به خطر انداختند. بطور کلی زندگی، با دستور دولت و یا تحرکات فاشیستها متوقف نشد. افتان و خیزان، دوباره از درون رنج و اندوه خود متولد شد. برای همین نوتارا، فعالترین، پرآواترین و بازترین خانه در آتن است، حتی زمانیکه دانههای شن ساعت خریسوخیدیس رو به اتمام میرود.
طی سه ماه گذشته، دولت با خشونت و بی احترامی زیادی، پناهندگان را از خانه های امن خود در اسکواتها بیرون راند و آنها را به کمپهایی فرستاد که کیفیت زندگی در آنها به شدت پایین است. آخرین هشدار، به شکل دقیقی ما بین دو تاریخ مهم و سمبلیک برای جنبش اتخاذ شده است، ۱۷ نوامبر و ۶ دسامبر که دال بر اتخاذ سیاستهایی علیه همبستگی و مقاومت در جنبش را نشان میدهد. اما دولت از این حقیقت غیر قابل انکار و پایهای غافل است؛ نیازی که ایجاد چنین ساختمانهایی را فراهم کرده و همچنین دیواری از مقاومت در اطرافش، تخلیه آنرا غیرممکن می کند.
علی، جوانی که باید جوانیاش را از سیاهچاله موریا رها می کرد و به دنبال هدف و زندگی که بخاطرش به اروپا آمده بود می رفت. ایده همبستگی و مقاومت و عزت و احترام در نوتارا باعث می شود مصمم و با چشمانی که برق می زند بگوید: «من اکنون ۱۰ ماه است که در نوتارا زندگی می کنم و پیشتر ۷ ماه در کمپ موریا زندگی می کردم که به غلط کمپ پناهندگان نامیده می شود. موریا تنها جهنمی است که مردم به زور در آن نگهداری می شوند و هیچ چیزی انسانی در آنجا وجود ندارد. نمی توانم نوتارا را با موریا مقایسه کنم، اینها دو دنیای متفاوت هستند.»
«اینجا ما محترم هستیم، مردم را از نظر ملیت، رنگ پوست و دین جدا نمی کنند. نژادپرستی که هر دقیقه از روز در موریا تجربه می کردم، در اینجا وجود ندارد. اینجا یک خانه است اما عملکردش برای من مثل یک مدرسه هم بود. یاد میگیرید به زنان بیشتر احترام بگذارید، ارزش آزادی را میاموزید که من هرگز در کشور خودم در موردشان نیاموختم. هشداری که آنها [دولت] به ما دادند، جدید نیست. ما شش ماه است که تحت فشار مداوم و اذیت و آزار پلیس هستیم. ما می دانیم که آنها روزی برای بیرون کردن ما خواهند آمد. ما هر روز صبح برای آن آماده هستیم. اما همینطور میدانیم که بسیار قوی هستیم. ما در این مدت آنرا مشاهده کردیم و اگر آنها یک ساختمان را از ما بگیرند، اما نمی توانند روح جمعی و ایده نوتارا را از ما بگیرند.»
علی ۲۴ ساله است و از ایران آمده و اکنون در نوتارا زندگی می کند. نوتارا اولین اسکوات پناهندگی است که در ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵ با خود انگیختگی و بینش جمعی از فعالین سیاسی و اجتماعی که شاهد زندگی فلاکتبار مردم در چادر و در اطراف شهر آتن بودند اشغال شد و برای اسکان پناهندگان آمادهسازی شد. از آن زمان تاکنون، نزدیک به ۱۰ هزار نفر ساکن این ساختمان بودند.
ساختمانی که بدون دریافت هیچ بودجهای از دولت و یا هر سازمانی و صرفا بر اساس ایده همبستگی و خود-سازماندهی، آنچه را که دولت یونان نمی خواست برای پناهندگان تامین کند یعنی مسکن و غذا بعنوان پایهای ترین حقوق هر انسانی، تامین و در اختیار پناهندگان قرار دادند. آنهم بدون هیچ چشمداشتی و فقط با ایده همبستگی و مبارزه برای حقوق انسانی. آنها تلاش کردند تا ایده مبارزه برای رهایی را در دل مردم زنده نگه دارند و با همبستگی و اتحاد، در کنار هم برای بدست آوردنش بجنگند.
ایسون ۳۵ ساله از اریتره است و اکنون ۸ ماه است که در نوتارا زندگی می کند. او از سفر خارق العاده و آزادی خود در اینجا لذت میبرد:« من نوتارا را خیلی دوست دارم برای اینکه ایتجا تنها جایی است که طی زندگیام در آن احساس آزادی کردم نه حتی در میهنم. من دوستانی پیدا کردم، محله [اکزارکیا] را یاد گرفتم و احساس خوبی دارم چون ما مثل یک خانواده و اجتماعی بزرگ در کنار هم زندگی می کنیم. من در مورد تهدیدهای دولت آگاهی دارم. در این رابطه به ما اطلاعات دادهاند اما احساس می کنم ما آماده دفاع از اسکوات هستیم. نوتارا خانه من است و من در این کشور چیزی دیگری ندارم. اداره مهاجرت به من یک کاغذ داده که فقط اجازه دارم درون مرزهای یونان مسافرت کنم. نمی توان با یک کاغذ زنده ماند. هر آنچه که بطور معنوی و مادی دولت یونان از تامین آن برای من خودداری کرد، اینجا در نوتارا آنها را بدست آوردم و از همه آنها که این کار را کردند تشکر می کنم. در جلسه هفتگی آخری که برگزار کردیم همه ما یک حلقه ایجاد کردیم و شانه به شانه فریاد زدیم «آنها عبور نخواهند کرد!» – !No Pasaran – ما یکی هستیم.»
واقعا وحشتناک است که به آدمهایی که تجربه سرکوب، شکنجه و آسیبهای روانی دارند بگویید دولت شما را دارد بخاطر زندگی در این خانه تهدید به برخورد می کند و همه آن آسیبها و ترسها دوباره برایشان زنده شود. اما آنها با اعتماد به نفس و آگاهانه با خرد جمعی خود قدرت خود را باز میابند. بهبود وضعیت شخصی، ایجاد اعتماد به خود و دیگران و ایمان به اجتماعی که در آن زندگی می کنند ارزشهایی است که با زحمت بسیار زیاد در آن ساختمان پایه ریزی شده است. این نتیجه مستقیم همبستگی سیاسی است ربطی به دوستی روشنفکرانه و یا کمک و همکاری دیگران ندارد چرا که در مواجه با پناهندگان و مهاجرین، سلسله مراتب سازماندهی را بر مبنای هیچ قانونی و کاملا برابر انجام میدهد. بر این اساس، همبستگی بر برابری تکیه دارد، بر این عقیده محکم که پیشرفت و تغییر بر پایه تعامل، آموزش و فرصتهای مشترک و برابری که برای رقابت و پیشرفت لازم است فراهم می شود. همه ما، نه فقط پناهندگان.
این پروژه خود-سازمانده ارزشمند به دهها نفر کمک کرده است تا علارغم داشتن شهروندی اروپا در اینجا زندگی کنند تا بتوانند برای ادامه زندگی خود تصمیم دیگری بگیرند و همینطور درگیر فعالیتهای روزمره شوند. نشانه دیگری از اینکه این یک پروژه منزوی و بسته نیست. دهها نفر برای همبستگی و کمک از یونان و دیگر کشورها، ساعتها، روزها و ماهها در اینجا صرف پخت و پز، کلاسهای آموزشی، بحث و گفتوگو، بازی با کودکان و ارائه کمکهای پزشکی کرده اند. دهها نفر نیز گاهی وقتها برای تهیه پوشاک و یا کوتاه کردن موی سر افراد و حتی ایجاد انگیزه های روحی و روانی و ابراز همدردی در نوتارا حضور داشته اند.
بسیاری از رسانه های جریان اصلی دنیا هم در مورد وقایعی که در نوتارا روی می دهد علاقمند شده اند.
«از نگاه من، این هشدار، ابعاد گسترده این آرمان را نشان میدهد. ما برای آزادی می جنگیم. آنها برای سازگار کردن جامعه. در شرایطی که می دانیم با ساعت مخالفیم، اما بخاطر نیازهایمان و دفاع از آرمانهای انسان بیش از هر زمانی از خواب بیدار می شویم. دولت خیلی روشن ادعاهای راستٰ افراطی دارد. من بخاطر شغلم بارها از کمپها بازدید کردهام. در آنجا شما افراد را داخل یک مارپیچ بزرگ می بینید که از خود بیگانه هستند. آنها احساس راحتی نمی کنند و فعالیت مشترکی با هم ندارند و در حاشیه شهر به حال خود رها شده اند. منطق کمپهای بسته در خارج از شهر مدل قرنطینه هایی است که هدفش به شکل نمادین نه نابودی بدن، که نابودی روان است. ما هرگز عادیسازی آنرا قبول نکردیم و می دانیم آنها با این طرحهای دولتی نمی توانند زندگی خود را بسازند. وقتی زمان مقرر دولت به پایان رسید، ما حلقهای ایجاد کردیم و در کنار یکدیگر فریاد زدیم !No Pasaran (آنها عبور نخواهند کرد) و از آن پس در هر جلسه عمومی آنرا اجرا می کنیم. خوده پناهندگان مبتکر آن بودند و این لحظهای ارزشمند برای آنها و ماست. این راهی است برای تلاش و همبستگی و هیچ ویژگی خاص دیگری برای نوتارا وجود ندارد.» الکساندرس از همبستگی در اسکوات می گوید و اینکه راه دیگری برای این اجتماع وجود ندارد.
اگر چیزی خطرناک در این ساختمان اشغالی وجود داشته باشد، آن چیزهایی نخواهد بود که پلیس از طریق زد و بند با مطبوعات همپیمانش مدعی کشفشان می شود که البته هرگز هم اثبات نشده اند. ساختمانهای اشغالی که پس از تخلیه، از درون آن اسباببازی کودکان و پتو خارج می شود! در واقع خطر برای قدرت حاکمه، کشف شیوه دیگری از زندگی است که با ایده مالکیت خصوصی سرسازگاری ندارد، تحت تاثیر از خودبیگانگی و نفس کشیدن به واسطه داشتن ثروت نیست. با هیچ دیانای قهرمانانهای اغوا نمی شود و همراه با دین و نژادپرستی نیست. ایدئولوژیهای اقتدارگرایی مثل سرمایه داری و ناسیونالیسم در نوتارا به شدت مورد اعتراض هستند و محکوم می شوند. به همین خاطر آنها تهدید به اخراج از ساختمان می شوند. دیوارهای این ساختمان ارزش مادی ندارند و به هیچ کسی تعلق ندارند و همه آن به جنبشی تعلق دارد که آثارش را از طریق نقاشی، عکس و پوستر روی دیوارهایش می شود مشاهده کرد.
مییمی که از نخستین روزهای اشغال نوتارا تا کنون آنجا بوده می گوید آنها شمارش معکوس را دارند تجربه می کنند اما بجز خوده وزیر و زیردستانش، کسی فریب این هشدار را نمی خورد: «هر چقدر برای مدت طولانیتری سرسختانه مورد تهدید قرار بگیریم، روابط ما با هم قویتر می شود. اجتماع از حلقههای متصل بهم ایجاد نمی شود نه جدا از یکدیگر. وقتی به یکدیگر نگاه می کنیم، وقتی دستهای همدیگر را میفشاریم و وقتی چیزهایی را با هم به اشتراک می گذاریم، این روابط را تقویت میکنیم. ما از چیزی که به آن باور داریم باز نمیگردیم. در یک طرف، افرادی هستند که هر روز برای بازگرداندن زندگیشان می جنگند و در طرفی دیگر خونتاها با هشدارها و اولتیماتومهایشان. برای ما، پناهندگان و مهاجرین آمار و ارقام نیستند. آنها دوستان و همراهان ما هستند. طی چند ماه گذشته ما تنها اسکوات پناهندگی بودیم که از سوی پلیس با تهدید و آزار و اذیت روزانه مواجه بودیم. آنها هر روز بیرون از ساختمان هستند، فریاد می زنند، تهدید می کنند، روی ما نور لیزر میاندازند، درها را می کوبند و شعارهای نازیها را علیه ما سر می دهند. آدمهایی اینا هستند که از جهنم موریا می آیند و تجربیات وحشتناکی دارند. در آخرین گفتوگوها وضعیت آنها بسیار بحرانی بود. ما معتقدیم چیزی که اینجا ساختیم فضایی از آزادی است و ما یک مشت گره کرده هستیم. نوتارا به مردم یک فضای امن داد تا رویای خود را بسازند. این بزرگترین مشخصه این اشغال است. ما این کار را برای اولین بار انجام دادیم و چیزی در موردش نمیدانستیم اما قدم به قدم فراگرفتیم که چیست. پناهندگان تنها اینجا رها نیستند، بلکه همه آزادانه عمل می کنیم. این مثل آیینه مقابل خود ما عمل می کند بخاطر اینکه با به آن باور داریم و در عمل نشانش میدهیم. ساختمان، ساختمان است، اجتماع داخل همین است بدون اینکه تخلیهای صورت گرفته باشد و اگر کسی روزی به ماداگاسکار برود، این بذر را با خود آنجا می برد. این یک واقعیت است که کسانیکه از نوتارا به کشورهای غربی دیگر می روند، ارتباطشان را با آن حفظ می کنند و حتی برخی بعد از دریافت مدارک سفر، برای اولین بار دوباره به اینجا باز می گردند.»
در پایان گفتوگو از او سوال کردم مهمترین لحظهای که در این ساختمان به یادمیآوری چیست؟ که او پاسخ داد «من مدت زمان زیادی اینجا زندگی کرده ام و اکنون که بنظر میرسد در انتهای این پیکار هستیم، واقعا نمی توانم فرقی بگذارم. ولی حس می کنم هیچ کدام از ما هنوز در آن لحظه خاص نوتارا زندگی نکردهایم» و آنرا تکرار می کند.
التیماتوم مدتها پیش پایان یافته است. اتاقها همه مملو از افراد است. کوچک و بزرگ. لیست انتظار با اسامی زیادی پر شده که منتظر هستند در نوتارا امکان اسکان بیابند. تعدادی از افرادی که پیشتر از کمپ موریا اینجا آمده بودند، به اتاقهای خود می روند تا غذا بخورند. سمیرعلی از پله ها پایین می آید و یک شمع کوچک را درون کیک خود می گذارد که چند روز پیش او را با جشن تولدش شگفتزده کردند. چرا بچه ها اینجا بزرگ می شوند و شمع تولدشان را اینجا خاموش می کنند و نه مرگ در میان کارتن و در سرما و میان هیچ کجا؟ افرادی که برای همبستگی در اینجا هستند، حضورشان با خستگی و پس از پایان شیفتهای کاریشان است. اما آنها می آیند. از روژمان می پرسند در ایران چه اتفاقی افتاده است؟ کودکان فریاد می زنند و آنها تلاش می کنند از آنها بوسهای بگیرند. برخی ابدا به یک زبان مشترک حرف نمی زنند.
اما بصورت جادویی، به شکلی، آنها با هم ارتباط برقرار می کنند و ادامه می دهند. در خارج از ساختمان و در خیابانهای اطراف، نیروهای ویژه پلیس حضور دائمی دارند. در خیابان بوبولیناس و تاکسیدیس. آنها منتظر یک دستور هستند تا به ساختمان ما حمله کنند در این فاصله اما کارشان توهین و تحقیر زنان و مردانیست که از کنارشان قصد عبور دارند. آنها ممکن است افراد را برای کنترلهای بی مورد متوقف کنند و در وسط خیابان آنها را تحقیر کنند. یا حتی تلاش کنند تا در یک کافه را بشکنند و افراد داخل آنرا به بازداشت تهدید کنند. در نهایت اما این شعر از نیکوس کاروسوس در گوشم نجوا می کند که: «چرخها از روی ما عبور می کند اما در انتها ما را رویاهایمان حفظ می کند.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.