تحلیل زیر را دو سال پیش منتشر کردم و در وضعیت بحرانی حاضر که استبداد تبهکار حاکم از طریق کشتار سراسری، جامعه ملی ایران را وارد آن کرده است و اینگونه، همانطور که روزی بعد از کشتار نوشتم، که با این جنایت، استبداد، مرتکب ۱۷ شهریور خود شد و اینگونه رفتن خود را محتوم کرد، بروز کردن و باز نشر آن را لازم دانستم. چرا که از یکطرف خشم نسل جوان را نسبت به این جنایت خوب حس میکنم و آن را در انقلاب و با از دست دادن عزیز ترین، زندگی کردهام و اینکه آتش انتقام در بعضی سینهها زبانه میکشد. از طرف دیگر، جریانهای وابسته، بخصوص سلطنت طلب در خارج از کشور را میبینم که با اعلامیههای با نام و بی نام، مردم را به خشونت میخوانند و رسانههای وابسته، این سخنان کسانی که خود در امن خارج از کشور نشستهاند و غمی از کشته شدن هموطنان ندارند و کوشش دارند تا از خونهای ریخته شده بمانند نردبامی برای رسیدن به قدرت استفاده کنند، در وسیعترین سطح انتشار میدهند.
در مقاله زیر به چرایی پایان دادن حمایتم از جنبش مردم سوریه بر ضد دیکتاتور دمشق اشاره کرده بودم و بحث و گفتگویی که با بعضی مخالفان سوریهای داشتم و بر حذر دادن آنها از دست بردن به اسلحه و ادامه جنبش از طریق خشونت زدایی که با تغییراتی، بروز شده و باز نشر آن را لازم دانستم:
زمانی که مخالفان دیکتاتوری رژیم اسد در تظاهرات غیر خشونت آمیز، بدست نظامیان سوریه به قتل میرسیدند و جنبش به طرف مسلح شدن حرکت میکرد، به سوریهای هایی که تماس داشتم هشدار دادم که جنبش را مسلحانه کردن به فاجعه منجر خواهد شد و تنها هدفی که به آن نخواهند رسید همان دموکراسی خواهد بود. از نویسنده سخت انتقاد میکردند که از دور دستی بر آتش دارد و هیچ نمیفهمد که رژیم تا بحال ۵۰۰۰ از تظاهر کنندگان را به قتل رسانده است. پاسخ میدادم که جنبش بر ضد دیکتاتوری و برای مردمسالاری بهایی دارد و هیچ قدرتی، بخصوص از نوع استبدادی خود را خود بخود منحل نمیکند و باید منحل شود. ولی اگر دست به اسلحه ببرید، هم به آن هدف نخواهید رسید و هم اینکه چندین امر رخ خواهند داد:
تعداد کشته شدگان آنقدر بالا خواهد رفت که در آنوقت که ۵۰۰۰ به نظرتان عدد ناچیزی خواهد شد.
شما شاهد این هستید که ریزش در درون نیروهای امنیتی اسد شروع شده است و هر روز بر شدت این ریزش افزوده میشود و اگر جنبش را با روش غیر مسلحانه ادامه دهید، تا چند ماه دیگر، همانند انقلاب ایران، این ریزش به فروپاشی ارتش منجر خواهد شد. به تجربه خود و دوستانم که در اوائل انقلاب که هنوز در ارتش خدمت میکردم اشاره میکردم و توضیح میدادم که علت این ریزش در درون ارتش سوریه این است که طبیعت غیر خشن تظاهرات، تاثیر عمیقی بر روحیه نظامیان گذاشته است و روز بروز نظامیان بیشتری حاضر به شلیک کردن بروی مردمی که آنها را تهدید نمیکنند و بخود میخوانند نمیشوند و اینگونه استبداد، دندان و چنگال خود را از دست میدهد و کار استقرار دموکراسی با کمترین خسارت ممکن میشود.
مبارزه را مسلحانه کردن سبب میشود که هم ریزش درونی ارتش به پایان برسد و هم مانع روانی بسیاری از نظامیانی که عمدتا بروی مردم شلیک نمیکنند (که اگر نبود، تعداد کشتهها بسیار بیشتر از این شده بود.) بر داشته شود. باز از مشاهدات خودم در جریان انقلاب و درون ارتش مثال میآوردم. میگفتم که در گروه رزمی هوانیروز در اصفهان خدمت میکردم و گشتی هایی که پادگان ما که به یقه آبیها (به عات بستن دستمال آبی بر گردن) معروف شده بودند و در اصفهان به بیرحمی معروف. این در صورتی بود که وقتی این واحدها با پادگان بر میگشتند، در گفتگوهای درونی سربازان میشنیدیم که با خشم فقط به دو سرباز اشاره میکردند که مستقیم بروی مردم شلیک میکردند. چرا که اجماعی در میان نظامیان ایجاد شده بود که لغو دستور کنند و بجای شلیک به مردم، گلولهها را یا به آسفالت شلبک کنند و یا هوایی و این اجماع که در دردرون تمامی واحدهای ارتش رخ داده بود یکی از اصلی ترین علل پایین بودن عده شهدا و زخمی شدگان در انقلاب شد. توضیح میدادم که علت اصلی ظهور و حضور این روانشناسی این بود که نظامیان هیچ تهدیدی از طرف مردم برای خود حس نمیکردند و این فضایی برای اندیشیدن و با وجدان خود تنها شدن ایجاد کرده بود و در نتیجه هیچ توجیهی برای دست به کشتار مردمی که آنها را برادر خود مینامیدند و از آنها سوال میکردند که چرا برادر خود را میکشتند؛ نمییافتند. ولی اگر این تهدید را از طرف مردم حس میکردند و احیانا دوست و همقطاری از آنها بدست مردم به قتل میرسید، وضعیت کاملا فرق میکرد و ترکیب <خشم> از کشته شدن همقطار خود و <ترس> از کشته شدن خود، سبب فعال شدن غریزه <حفظ بقا> و نیز <غریزه انتقام> در آنها میشد و در نتیجه ما میتوانستیم شاهد کشتارهای بسیار وسیعتر مردم بوسیله نظامیان باشیم.
این بحث را مطرح میکردم که دست به اسلحه بردن، به معنی استقلال عمل خود را از دست دادن و در خدمت قدرتهای منطقهای و جهانی در آمدن است. توضیح میدادم که وقتی روش مبارزه مسلحانه را بر میگزینید، از آنجایی که خود فاقد تجهیزات لازم هستید، بدنبال قدرتهای خارجی میروید و البته این دولتها هر کدام سیاستها و رقابتهای منطقه و جهانی خود را دارند و در راستای این سیاستهاست که شما را مسلح و حمایت مالی، سیاسی و تبلیغاتی خواهند کرد و البته شما دیگر نمیتوالنید سیاستی را پیش بگیرید که ناقض منافع آنها باشد و اینگونه، سوریه را به میدان جنگی تبدیل میکنید که این قدرتها برای حفظ منافع خود از طریق شما و به قیمت ویرانی سوریه با بکدیگر مبارزه میکنند و در نتیجه، سوریه بدست شما و برای منافع این قدرتها نابود خواهد شد.
به این امر اشاره میکردم که وقتی مبارزه مسلحانه شود، اکثریت مردم، از <شرکت کننده> در جنبش به <تماشاگر> تبدیل خواهند شد، و اینگونه، نه تنها جنبش از نیروی اصلی خود که مردم میباشند محروم میشود، بدتر، صحنه عمل به گروه هایی واگذار میشود که خشونت، اندیشه راهنمای آنها و روش اصلی فعالیتشان میباشد و البته، چنین سازمانهایی، بر فرض پیروزی، حاکمیت را به نه مردم برخواهند گرداند که از آن خود خواهند کرد. فقط کافیست به جنبشهایی که از طریق مسلحانه پیروز شدهاند نگاه کنید.
به اهمیت بنیادی ملاحظه اصل راهنمای <استقلال> در مبارزه اشاره میکردم و اینکه نقض این اصل در مبارزه، مبارزه برای مردمسالاری و استقلال را به شکست میکشاند و سبب تحکیم استبدادی که در علیه آن مبارزه میکنید میشود، چرا که آن قدرت هم حامیان خارجی خود را دارد و هم نیروی سرکوبی که منظمی که در طی دهها سال ساخته شده است.
میگفتم که مبارزه برای مردمسالاری، زمانی که از طریق اکثریت مردم و بر اصل استقلال و بنا براین غیر مسلحانه انجام شود، سبب باز یافتن اعتماد به نفس جامعه ملی میشود و چنین اعتمادی بنفسی است که شرط اصلی ساختن و نهادینه کردن مردمسالاری را در خود دارد.
متاسفانه هیچ به این هشدارها که بسیاری به آنها میدادند توجه نشد و هشدار دهندهها مورد حمله و تمسخر قرار گرفتند. اینگونه بود که در چندین یاداشت و مصاحبه به زبانهای فارسی و انگیسی، به حمایتم خاتمه دادم.
سیاست خشونت زدایی در ۹ ماه اول جنگ ایران و عراق
سیاست خشونت زدایی در زمان حمله عراق نیز آثار بسیار موثر خود را به نمایش گذاشت. توضیح اینکه، زمانی که عراق دست به حملههای موشکی به شهرهایی چون دزفول زد، رئیس جمهور در یکی از این محلات ویران شده که بسیار کشته و زخمی شده بودند حضور یافت و در بالای تل خاک یکی از خانههای ویران شده رفت و در پاسخ به شعار مردم خشمگین که شعار: “موشک جواب موشک” میدادند گفت که او هرگز این کار را نخواهد کرد و توضیح داد که این تنها مردم ایران نیستند که قربانی روشهای ضد حقوق بشری صدام حسین هستند و مردم عراق نیز قربانی سیاستهای او هستند. بنابراین او حقوق انسانی مردم عراق را به این علت که صدام حقوق انسانی مردم ایران را نقض کرده است، نقض نخواهد کرد و انقلاب ایران برای این بود که حقوق بشر دیگر نقض نشود.
به همین علت بود که به نیروی هوایی ایران، که بر فضای عراق سلطه داشت دستور داد که ماموریتهایی که ممکن است غیر نظامیان عراقی در آن کشته شوند را انجام ندهند و نیز به نیروی زمینی که دارای توپخانهها دور برد بودند دستور داد از زدن شهرهای مرزی عراق خوداری کنند. به همین علت بود که تا زمانی که او فرمانده کل قوا بود، هیچ گزارشی از کشته شدن غیر نظامیان عراقی منتشر نشد. که البته این امری بیسابقه در تاریخ جنگها، حداقل در دو قرن اخیر و بخصوص از جنگ جهانی اول به این طرف میباشد. علت اینکه این واقعیت هیچ در داخل ایران و نیز کشورهای غربی طرح و بحث نشده است این است که این کشورها از آنجا که در جنگ از طریق آتش انبوه عمل میکنند و به قیمت وارد شدن تلفات سنگین به غیر نظامیان کوشش میکنند تا نظامیان خود آسیبی نبینند، این باور را در اذهان مردم جا انداختهاند که کشته شدن غیر نظامیان در جنگ امری اجتناب ناپذیر است و حتی ترمی نظامی هم برای آن ایجاد کردهاند: “آسیبهای جانبی/collateral damage”.
روش خشونت زدایی دیگری که در جنگ کار برد خود را نشان داد این بود که رئیس جمهور دستور داد تا از دادن زندانیان عراقی به سپاه پاسدار بی نظم و بی انضباط که ممکن بود با اسران جنگی بد رفتاری کنند، خوداری کنند و این وظیفه را به دژبانی ارتش محول کرد و دستور داد که تمامی حقوق انسانی اسیران را رعایت کنند. این در حالی بود که با اسیران ایرانی در عراق بسیار بد رفتاری میشد. این روش ستایش صلیب سرخ بین المللی را بر انگیخت و در دو نوبت رفتار ایرانیان با اسیران جنگی عراق ستایش کرد. البته این روش، کار برد نظامی بسیار موثری نیز داشت. توضیح اینکه، نامههای این نظامیان از طرف صلیب سرخ به خانوادههای آنها در عراق رسانده میشد که در ان اسیران از رفتار ایرانیان با آنها بسیار اظهار رضایت میکردند. این اطلاعات کم کم به جبهه نیز رسید و اینگونه بود که نظامیان عراقی فهمیدند که در صورت اسیر شدن، نه تنها مورد تحقیر و توهین قرار نخواهند گرفت که با آنها به عنوان انسانهایی دارای حقوق رفتار خواهد شد. اینگونه شد که انگیزه جنگیدن را از دست دادند و در هر فرصتی که پیش میآمد تسلیم میشدند.
در عین حال، دکترین کلاسیک بهترین پیروزی نظامی که بنا بر آن، با وارد کردن بیشترین تلفات به طرف دیگر و پذیرفتن حداقل تلفات بخود حاصل میشود را به چالش کشید و پیروزی را بهترین دانست که با وارد کردن حداقل تلفات به دو طرف حاصل شود.
نتیجه اینکه، نه ماه بعد از جنگ صدام حسین با شرایط ایران، از طریق کشورهای عدم تعهد موافقت و حاضر به عقب نشینی از باقیمانده تصرفاتش در ایران (تا آن زمان حدود نیمی از زمینها آزاد شده بود.) و غرامت سنگینی به ایران بپردازد. حتی اگر یکفهته کودتای ۳۰ خرداد را به تعویق انداخته بودند موافقتنامه صلح امضاء شده بود. آقای خمینی نیز با پیشنهاد موافقت کرده بود. ولی آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنهای به نزد ایشان رفتند و گفتند که در حال حاضر محبوبیت بنی صدر آنقدر است که تمام روحانیت بدون ایشان قادر به مقابله با رئیس جمهور نیستند و اگر صلح انجام شود، دیگر اقای خمینی نیز قادر به در برابر او ایستادن نخواهد بود و بنی صدر سوار تانکهایش خواهد شد و به تهران وارد خواهد شد. (نوع سلاخی شده این واقعیت را چند سال پیش آقای شمخانی در تلویزیون اظهار داشت.) تا آنزمان تعداد شهدای ایران حدود ۶۰۰۰ هزار نفر وتعداد زخمیها ۲۴۰۰۰ نفر بود.
این روش را قبل از شروع جنگ، در جنگ دوم سنندج بکار برد. توضیح اینکه، حدود یکماه قبل از حمله عراق، حزب کومله و متحدانش، جلوی رفتن ستون نظامی به طرف مرز که برای مقابله با حمله عراق عن قریب فرستاده شده بود، به این بهانه که ارتش قصد اشغال شهر را دارد با استفاده ابزاری از دانش آموزان و استفاده از آنها برای بستن جاده گرفت. رئیس جمهور برای اینکه بهانه را از دست حزب کومله بگیرد، موافقت کرد که ستون نظامی از جاده قدیمی و خاکی شهر را دور بزند. موافقت حاصل شد و با این وجود، حزب کومله با به قتل رساندن فرمانده ستون و اطرافیانش، جنگ دوم سنندج را با سنگر گرفتن در خانههای مردم به آنها تحمیل کرد و ستاد لشکر که در مرکز شهر قرار داشت، را محاصره و زیر آتش قرار داد. رئیس جمهور که میدانست، استفاده از نیروی هوایی و توپخانه برای شکستن محاصره سبب وارد آمدن خسارات جانی بسیاری به مردم سنندج میشود، به پادگان سنندج که در خارج از شهر قرار داشت، دستور داد که، بدون استفاده از سلاحهای سنگین، محاصره را شکسته ولی به قیمت وارد آمدن تلفات سنگین بخود، از وارد آوردن تلفات به مردم شهر خوداری کنند. نتیجه اینکه، جنگی که میتوانست با استفاده از نیروی هوایی و سلاح سنگین، در عرض چند ساعت به پایان برسد، بیش از بیست روز طول کشید، ولی جان اهالی شهر حفظ شد.
نتیجه گیری
– آنهایی که شما را از خارج از کشور به خشونت میخوانند و یا در مقابل دعوت خشونت ورزان، سکوتی رضایت آمیز میکنند، بیشتر جریانهای وابسته سلطنت طلب میباشند که میدانند که از طریق جنبش عمومی خشونت زا، هیچ شانسی برای رسیدن به قدرت ندارند و این شانس را تنها از طریق مسلحانه کردن مبارزه (و در نتیجه مانع عمومی شدن آن.) و اینگونه، وارد کردن قدرت خارجی به نزاعی داخلی میباشد، میبینند. البته اینهم خیالی باطل است که تنها از عقلی که در قدرت از خود بیگانه و در نتیجه دچار خرفتی شده است، صادر میشود.
– روش خشونت زدایی در مبارزه، به معنی، بکار نبردن خشونت متجاوزانه و نیز بکار گیری روشهایی که امکان اعمال خشونت از طرف رژیم را به حداقل برساند؛ هم امکان مداخله خارجی در مبارزه جامعه ملی را به صفر نزدیک میکند و اینگونه اهرمهای دخالت در وطن و سوریهای کردن ایران را از آنها سلب، و هم موثرترین و کم خسارت ترین روش برای استقرار مردمسالاری در استقلال و آزادی وطن را فراهم میکند.
– روش خشونت زدایی بما میآموزد که در جستجوی یافتن دوستی در دشمنی که در برابرمان مسلحانه ایستاده است باشیم.
– بما میآموزد که اگر کوشش کنیم که به آنها بفمانیم که ما دشمن را نه آنها، که دشمن را استبدادی تبهکار میدانیم که در لباس دین، فساد بر فساد افزوده و وطن را بیابان کرده است و بهترین استعدادها را یا از وطن رانده است یا ناامید و در بند اعتیاد گرفتار کرده است، میدانیم و از آنها برای حفظ چنین استبدادی استفاده میشود، سبب جذب روز افزون این ایرانیان خواهیم شد. همانگونه که در انقلاب ۵۷ رخ داد.
– به آنها بفهمانیم که در ایران آزاد و مستقل و مردمسالار فردا، آنها نیز غرور انسانی خویش و عرق ملی خود را باز مییابند و به جای نقش سرکوبگر مردم را بازی کردن در خدمت مردم در خواهند آمد.
– به آنها بفمانیم که از انقلاب ۵۷ درس آموختهایم و در ایران فردا، دیگر خبری از انتقام و بیدادگاههای “انقلاب” نخواهد بود و آنها نیز، مانند دیگر ساکنان این سرزمین، صاحب ایرانی و جمهوریتی خواهند شد که در خدمت حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق به عنوان عضوی از جامعه جهانی خواهد بود.
روش مبارزه از طریق خشونت زدایی بما میآموزد که ایرانیها هرگز جنایتها و فسادها و خیانتهای مافیاهای حاکم بر وطن را فراموش نخواهند کرد، ولی <بخشیدن> را از حقوق خود میدانند و میدانند که ستون پایههای دموکراسی را نه خون و خونریزی و انتقام که آب پر طراوت تولد انسانهای نو و رها از خشونت و کینه و نفرت و انباشته از بخشش و شادی و دوستی و امید است که میسازد.
اینگونه خواهد بود که با رژیم خیانت، جنایت و فساد را از اهرمهایی که برای حفظ خود و از طریق سرکوب مردم ساخته است محروم کردن و فرهنگ آزادی را در جریان مبارزه درونی خود کردن، استقرار مردمسالاری در ایران مستقل و آزاد را امری محتوم خواهیم کرد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.