دامنهی کشتار نوجوانان (در کنار دیگر اعدام شدگان) در همان بدو مصادرهی انقلاب ۵۷، تاریخ مجزایی از سرکوب و خوی قدرتطلب ارتجاع مذهبی را به خود اختصاص داده است.
نگاهی به اسامی جانباختگان سازمانهای سیاسی وقتْ ما را با ردیفی از دانشآموزانی مواجه میسازد که صرف پخش نشریه، جزوات و روزنامهها و در معنای کلی، حق ابتدایی حقیقتیابی و تلاش جهت ارتقای آگاهی اجتماعی/سیاسی، اعدام و در گورهای با/بینام و نشان قرار داده شدند.
اعتراضات تودهای علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی و روند فقیرسازی سیستماتیک حاکمیتْ نه مختص دههی اخیر که گره خورده با تاریخ حکمرانی جمهوری اسلامی است.
پس از کشتار عظیم فعالین سیاسی، کادرهای سازمانی، دانشجویان، معلمان، پرستاران و دانشآموزان در دههی خونین ۶۰ یا همان «عصر طلایی امام»، سرمایهگذاری بخش خصوصی راه خود را به سیاستهای ناکارآمد زمین و مستغلات هم گذاشت.
در آغاز دههی ۷۰ باز هم «فقیر، فقیرتر شد». گرانی مسکن، جمعیت حاشیهراندهی شهری را حاشیهنشینتر کرد. این جمعیت اما، نه روستاییان و جنگزدگان که افراد کمدرآمد شهری بودند که به دلیل افزایش سرسامآور قیمت مسکن، عملا در ردیف مطرودینی در حواشی شهرها قرار گرفتند.
با اجرای طرح تعدیل اقتصادی در دولت هاشمی رفسنجانی و افزایش ۵۰ درصدی تورم، اعتراضات متعدد سراسری در شهرهای مشهد، شیراز، زاهدان، زنجان، ارومیه، اراک، مبارکه (اصفهان)، قزوین و اسلامشهر به وقوع پیوست.
در سال ۷۱ مسئولین شهری مشهد تصمیم گرفتند که جهت جلوگیری از مشکل حاشیهنشینی و ساخت و ساز «غیر مجاز»، تمامی خانهها را نابود کنند. این ویرانی با کشته شدن یک دانشآموز ۱۰ ساله به خیرشی تودهای تبدیل شد. بولدوزرهای شهری به سراغ خانههای دهها هزار کارگر شاغل در حواشی شهر رفت. وحوشی که اینبار به قیام زاغهنشینان هم انجامید.
دستگیری ۳۰۰ حاشیهنشین معترض و کشته شدن تودهی بیچیز در مشهد به تیراندازی از فراز هلیکوپتر به ساکنین اسلامشهر و کشتار قزوین هم رسید.
امری که به سیاق روند پروندهسازیهای امنیتی حاکمیت، به اعدام «عاملین شورش و اغتشاش» هم کشیده شد.
جمهوری اسلامی با اعمال آپارتاید جنسیتی، سیاسی، مذهبی و اقتصادی، «کودک کشی» را نیز در کارنامهی خود جای داده است. طوری که اعلام انزجارش از رژیم اشغالگر صهیونیسم، نه جهتگیری سیاسی که مضحکهای قابل اشتراک با همان حکومت ریسیستی کودککشِ اسرائیل است.
بنمایهی جمهوری اسلامی نه مستضعفپروی که مستضعفکُشی است. به این گزاره، کشتار نوجوانان بیچیز و رشد یافته در خانوارهای محروم کارگری را نیز اضافه کنید. نتیجهی این امر، تصاویر کودکان پر پر شده و اعلامیههای نوشکفتهگان کشته شده در اعتراضات سراسری آبان ۹۸ است.
«امیررضا عبداللهی» نوجوان ۱۳ سالهی جان باخته در اسلامشهر، «پژمان قلیپور» ۱۸ ساله در شهرک اندیشه کرج، «نیکیتا اسفندبانی» ۱۴ ساله در تهران، «محمد بریهی» ۱۷ ساله از کوی آسیهآباد (خزعلیه) اهواز، «حسین زرگانی» ۱۵ ساله و «باقر نیسی» ۱۷ ساله از منطقه زرگان (خوزستان) و مسلم شاوردی ۱۷ ساله از شادگان، تنها مواردی انگشتشمار از نوجوانان جانباخته در کشتار وسیع آبان ۹۸ هستند.
نوجوانانی سرشار از زندگی و حیات که تبعیض و نداری را پیش از کشف رنگها و بازیها در کودکی به چشم دیدند. کسانی که جان جوان کشته شدهی آنان هم موجب وحشت حاکمیتِ کشتار است.
حکومتی که خون ریخته شده را نیز با تهدید و ارعاب به خانوادههای محروم مانده تحویل میدهد. جایی که وقاحت و جنایتْ نه صفاتی جهت شرح واقعه که عنصر اساسی حکمرانیشان است.
#اعتراضات_سراسری
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.