مرغکی فرستاده خواهرم مرا
بالوپر همه سفید, کوفینگار.
حالیا نشسته پیش عکسی از پدر
بیخبر ز مرگ او و سوگ من.
دست میبرم تا بگیرمش ز روی رف
میپرد ز دست من, پرندهوار
گویدم: “مکن مرا جدا ز دلبرم.
مرغ جان او شدم چو رفت از میان ما.”
در شگفت از جادوی هنر
آفرین برآورم ز دل به خواهرم
که آفریده با دستهای کوچکش
مرغ جان مهربان پدر.
دهم فوریه دوهزاروهشت
اشعار
۱- شمشیر در حوضخانه، ۲- در تمسکال چال، ۳- گوشبندهای سرخ، ۴- سه هدیه، ۵- فراموشی، ۶- آن سبیلِ هیتلری، ۷- بادهی باغبادران، ۸- شب، ۹- دیدار ماه، ۱۰- راز، ۱۱- گلسرخی برای پدرم، ۱۲- مرغ جان پدر
The Father of Fathers
Twenty-One Poems for My Father
Twelve.
The Soul Bird of Father
By Majid Naficy
My sister has sent me a little bird.
Its feathers are white and embellished in arabesque.
Presently it sits in front of my father’s photo
Unaware of his death and my grief.
I extend my hand to pick it up from the ledge.
It flies away from my reach as birds do
And says: “Do not separate me from my beloved.
I became his soul bird when he left from amongst us.”
Startled by the magic of art
I praise my sister with all my heart
Who has created with her small hands
The bird of the soul of our gentle father.
February 10, 2008
Poems
۱: Sword at the Ablution Pool, ۲: In Temescal Canyon, ۳: Red earmuffs, ۴: Three Gifts, ۵: Forgetfulness, ۶: That Hitler Moustache, ۷: Baghbaderan Wine, ۸: The Night, ۹: Visiting the Moon, ۱۰: Secret, ۱۱: A Red Rose for My Father, ۱۲: The Soul Bird of Father
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.