محسن جلالی – بحث پیرامونِ پیامبرانِ الاهی در دینهایی که ابراهیمی نامیده شدهند موضوعی است که جستار ِ پیش رو سعی در کاویدنِ آن دارد؛ دینهایِ یهودیت، مسیحیت، و اسلام محل سخن این نوشتهند، هر چند بیشتر بحث حولِ اسلام و متن مقدس آن قرآن خواهد بود. بر اساس تفسیر مشهور، این دینها یکی پس از دیگری دین قبلی را تصدیق، ولی خود را نمونهیِ کاملتری نسبت به آن میشمارند؛ از نظر یهودیان، یهودیان نجات یافتگان هستند چرا که قوم برگزیدهاند؛ مسیحیان، یهودیان تا زمان مسیح را نجات یافته میبینند، ولی با هبوط مسیح/خدا بر زمین، ایمان مسیحی شریعت یهود را نسخ کرده، و بشارت عیسی تنها راهِ نجات است؛ و به همین صورت مسلمانان، که مسیحیان را تا قبل از ظهور پیامبر اسلام نجات یافته میشمارند، ولی با ظهور او و نزول قرآن ایمان به نبوت این پیامبر و کتابِ آسمانیِ او راه رستگاری است. پیامبران/انبیاء از ارکان اصلی این ادیان به شمار میروند؛ اما نکتهای که از نظر پنهان نمیماند سامی[i] بودن تمامیِ پیامبرانِ یاد شده در این ادیان است، از نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، و یوسف گرفته تا موسی،هارون، زکریا، یحیی، الیاس، و پیامبر اسلام، محمّد بن عبدالله؛ جالب این که به جز نوح، ابراهیم، اسماعیل و محمّد همهیِ پیامبران دیگر از قوم بنیاسرائیل هستند.[ii]
سامی (یهودی) بودن انبیاء نه تنها مسألهای برای یهودیت ایجاد نمیکند که مؤید ادعایِ ایشان است که قومی برگزیدهاند. اما این امر برایِ اسلام و مسیحیت که بیش از هر دینِ دیگری ادعایِ جهانی بودن دارند پرسشزا است. مبلغانِ مسلمان و مسیحی به سرتاسر جهان سفر میکنند تا بشارت دین خود را به گوش همه برسانند و مردمان را قانع کنند که راه نجات در ایمان به باورهایِ ایشان است. این به روشنی برخلافِ ادیانی مانند هندوییسم، یهودیت، و یا بسیاری از دینهای آفریقایی است که رسالتی محلی برایِ خود قائلند و برای قومی خاص میباشند؛ از این روست که هیچگاه ما به مبلغین این ادیان برنمیخوریم. مسلمانان و مسیحیان مروج این باور هستند که تنها راه نجات انسان ایمان به دین ایشان است و راههای دیگر هیچگونه رستگاری در پی نخواهند داشت و احتمالا به دوزخ ره میبرند.
حال سخن این است که چرا خدایِ مسیحیان و مسلمانان که آفرینندهیِ تمامیِ انسانهاست، و از این آفریدههای خود چشم داشت پرستش خود و نه غیر را دارد (که پرستش غیرِ او دوزخ را در پی میآورد)، پیامبرانش را تنها به سوی تعداد محدودی از انسانها گسیل داشته، پیامبرانی که توحید را تبلیغ کردهاند؟ چرا اکثریت بندگان/انسانها در این برنامهیِ الاهیِ دعوت فراموش شده و از توحید بیخبر ماندهند؟ از متون مقدس اسلام و مسیحیت چنین برمیآید که خدا تنها نقشهای از خاورمیانهیِ متشکل از کشورهایِ سامینشین (فلسطین، سوریه، مصر، عراق، و عربستان) در ذهن داشته، و از دیگر مردمان به کلی بیخبر بوده. خدایِ این ادیان (یهوه، الله) بیشتر از سه دین عرضه نکرده، یعنی یهودیت، مسیحیت، و اسلام؛ هیچ گونه یادی از دیگر مردمان در سرزمینهای دورتر و حتی آن سوی مدیترانه نیست؛ در متون مقدس اسلام و مسیحی و نیز تورات هیچ ردی از هندیها، چینیها، یونانیها، روسها، ترکهایِ آسیایِ میانه، ایرانیان، و البته ساکنانِ شمالِ اروپا نیست. خداوند تمام نیروی خویش را مصروف منطقهی کوچک کرده و تمامی پیامبرانش را به این سرزمین روان؛ در قرآن یا تورات ردی از پیامبرانی با نامهایی مانند بهرام، یاشار، ماهاتما، ویکتور یا پاریس یافت نمیشود و تمامی نامها سامیاند.[iii]
باید گفت که داستان هدایت انسان در ادیان ابراهیمی تا آنجایی که متون مقدس این ادیان به ما میآموزند، چیزی جز داستان هدایت قوم یهود نیست. نگاهی به این آمار در قرآن بیندازید:
نام موسی ۱۳۶ بار در ۱۳۱ آیه ذکر شده است؛ به همین ترتیب ابراهیمِ خلیل الله ۶۹ بار، نوحِ نبیالله ۵۰ بار، یوسف ۲۷ بار،هارون ۲۷ بار، اسحاق ۱۷ بار، سلیمان ۱۷ بار، داوود ۱۷ بار، یعقوب ۱۶ بار، اسماعیل ۱۲ بار، شعیب ۱۱ بار، یحیی ۸ بار، زکریا ۷ بار، هود ۶ بار، یونس ۴ بار، ادریس ۲ بار، الیاس ۲ بار. البته نام محمّد تنها ۴ بار در ۴ آیه یاد شده است. دیگر شخصیتهایِ حاضر در قرآن نیز همگی سامی هستند، فرعون،هامان، نمرود، جالوت، طالوت، لقمان و بسیاری دیگر.
چرا برای قرنها و هزارهها، خداوند برای مردمان غیر سامی (یهودی) هیچ پیامبری نفرستاد و آنها را به حال خود واگذاشت و راضی شده که این مردمان در بت پرستی، شمنپرستی، چندخدایی، شرک، و گمراهی بمانند و از بشارت توحید بیخبر؟ بدون معجزه و کتابی به زبان خودشان و پیامبری از میان آنها؟ خداوند اکثریت مطلق بندگانش را به فراموشی سپرده و خود را مشغول یک قوم بسیار کوچک به نام قوم یهود کرده، چنان که در قرآن میگوید “یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ” (ای فرزندان اسرائیل از نعمتهایم که بر شما ارزانی داشتم و از این که من شما را بر جهانیان برتری دادم یاد کنید. البته در قرآن آیاتی هست که از هدایت همهیِ انسانها سخن میگوید:
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى که رسول شان به سوى آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داورى مىشود و ستمى به آنها نخواهد شد) (یونس ۴۷).
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبین (در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید) (نحل ۳۶).
«إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ» (تو را به حق براى بشارت و انذار فرستادیم . هر امّتى در گذشته انذارکنندهاى داشته است) (فاطر ۲۴).
«وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْک (پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفتهایم و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم) (نساء ۱۶۴).
آن گونه که از این آیات میتوان استنباط کرد، خداوند در قرآن از این سخن میگوید که هدایت از طریق انبیاء شامل همه اقوام و گروههاست؛ ولی نکتهی که نمیتوان از آن چشم پوشید این است که نه در قرآن و نه در تورات هیچ گونه ذکری از این پیامبران نیست؛ حال به این بیفزایید که تاریخ دین نیز شاهدی از این انبیاء به دست نمیدهد. نکتهیِ بسیار مهم این است که به لحاظ دینشناسی توحیدی که یهودیان و مسلمانان مروج آن هستند با ادیان آسیایی و آفریقایی غریبه است و لذاست که فهم ادیان غیرابراهیمی برای مردمان خو گرفته به توحید ابراهیمی سخت و در بسیاری موارد غیرممکن است. این نکته شاید روشنگر باشد که جغرافیای موجود در تورات و قرآن از حد بخشهای خاورمیانه فراتر نمیرود، و شاید از این رو بتوان گفت که امتهایی که خداوند در قرآن از آنها سخن میگوید در حد همان امتهای موجود در این منطقه باشند که تورات نیز کم و بیش در مورد آنها به تفصیل بسیار بیشتر از قرآن در مورد آنها سخن رانده است.
اگر بپذیریم که برنامهیِ خداوند این گونه بوده است که ابتدا قومی را برگزیند، آنها را هدایت کند و سپس از آن طریق هدایت را گسترش دهد، چنان که یهودیان و مسیحیان معتقدند و میتوان از قرآن چنین استنباطی کرد، آن گاه باید به لوازم این اعتقاد نیز پایبند بود.
الف: اولین تالی فاسد باور به این قضیه این خواهد بود که بسیاری از مردمانِ بدون کتاب و پیامبر در بتپرستی مرده و میمیرند، در باور به دینهایی که از نظر ابراهیمیباوران عجیب غریب و شرکآمیزند. اگر به حُسن و قبح عقلی قائل باشیم (یعنی این که خوب و بد را عقل ما مستقلِ از دین تشخیص میدهد) این عمل خداوند از نظر اخلاقی امری قبیح به خواهد بود؛ این که خداوند راضی شده که بسیاری از انسانها در گمراهی و ایمان به آیینهای شرکآمیز بمانند امری است قبیح. لذا خداوندِ ابراهیمی که تنها خدای تاریخ است و خیر مطلق میباشد با محدود کردن فعالیت هدایتگریش به منطقهیِ مردمانِ سامی مرتکبِ عملی قبیح شده است.
اما اگر کسی به حُسن و قبح شرعی[iv] قائل باشد البته این پرسش برای او بیمعنی است، چرا که از نظرگاه او ما در مقامی نیستیم که به قضاوتِ عملکردِ خداوند بنشینیم، این دین است که به ما میآموزد چه چیزی حُسن است و چه امر قبیح؛ به دیگر سخن، خداوند کارهایِ خوب نمیکند، هر کاری که خداوند انجام میدهد خوب است (کارهای خداوند را با معیار عقل ما نمیتوان سنجید). خداوند هر که را بخواهد گمراه میکند و هر که را بخواهد هدایت میکند، و هیچ اجباری در هدایت هیچ کسی ندارد. شرعی دانستن حُسن و قُبح لوازمی دارد که باورمندانِ به آن باید پایبند به آنها باشند از جمله پیشبینیناپذیری خداوند؛ یعنی بر طبق این باور ممکن است که خداوند تبهکاران را به بهشت ببرد و نیکوکاران را به دوزخ بدون این که این امر از لحاظ اخلاقی قبیح باشد؛ ممکن است که خداوند در قرآن به ما دروغ گفته باشد و این امر از او قبیح نیست چرا که خداوند کارِ خوب نمیکند، بلکه هر کاری که خداوند انجام دهد خوب است.
روایتی دیگر که نزدیک به همین سخن است این است که برنامهیِ الاهی برای هدایت انسان فراتر از دانش ماست؛ اگر خداوند برنامه ریخته که ابتدا قومی را برگزیند و از طریق هدایت این قوم دیگر اقوام را ره نُماید، حکمتی است در آن فراتر از دانشِ ما. این سخن به گونهای پاک کردنِ صورت مسأله است.
ب: از نظر دینهایِ ابراهیمی خداوند همه-دان (عالم مطلق)، همه-توان (قادرِ مطلق) و نیز همه-خیر (خیرِ مطلق) است؛ حال پرسش این است که چرا خداوندِ همگان را به یکسان به توحید بشارت نداده، یعنی طبق معمول، کتاب و پیامبر و معجزه برای همه نفرستاده است؟ پاسخ از چند حال خارج نیست، یا این خدا به غیر از بخشی از مردم خاورمیانه از وجود انسانهای دیگر آگاهی نداشته، یا از حضور همهیِ انسانها آگاهی داشته ولی نمیتوانسته برای آنها پیامبر و کتاب بفرستد، یا هم آگاهی داشته و هم میتوانسته اما نمیخواسته است که آنها را به توحید هدایت کند. در هر یک از این صورتها باید گفت که یکی از صفاتِ ذاتی خدا، یعنی علم او، قدرت او، و یا خیر بودنِ علی الاطلاقِ او نقض میشود. خدای خیر مطلق میبایستی که در هدایت همه میکوشید و پیامبرانی به سرتاسر دنیا گسیل میداشت.
البته پرسش دیگری که جایِ طرح دارد این که چه بر سر کسانی میآید که خداوند برای آنها پیامبری نفرستاده؟ حتی چه بر سر مسیحیانی میآید که از اسلام خبری ندارند یا اسلام به درستی به آنها عرضه نشده و همچنین مسلمانانی که مسیحیت به آنها عرضه نشده (چون هر کدام از این دو دین مدعی اند که خارج از دین آنها رستگاری وجود ندارد)؟ متکلمین مسلمان و مسیحی به این قضیه پرداختهاند و سعی در حل این مشکل کردهاند (البته تنها برای کسانی که به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند این امر میتواند مسأله باشد)؛ گفتهاند کسانی که توحید (حال چه مسیحی یا اسلامی) به آنها عرضه شود و نپذیرند مقصر هستند و دوزخی، ولی کسانی که این توحید به آنها عرضه نشده قاصر بوده و از دوزخ بَری. همچنین در دفاع از عملکرد خداوند گفته میشود که شرایط دنیا به گونهای است که راه دیگری برای خداوند وجود نداشت، جز این که ابتدا باید گروهی از مردمان (یهودیان) هدایت میشدند و سپس دعوت گسترش مییافت؛ این امکان وجود نداشته که برای همه کتاب و پیامبر و معجزه فرستاده میشد.
به نظر میرسد که هر دویِ این تبیینها با این باور مؤمنان که جهان کنونی بهترین جهان ممکن است (نظام اَحسن) ناهمخوان است؛ مسلمین و مسیحیان معتقدند که نظام کنونیِ عالم بهترین نظامِ ممکن است. اما با این تبیینها میتوان جهانی را تصور کرد که تمام خوبیهای این جهان را داشته باشد و البته در آن خداوند به یکسان همه را هدایت کند، یعنی برای همه معجزه، کتاب به زبان ایشان و پیامبری از میان خودشان بفرستد بدونِ این که راضی شود که برخی در گمراهی و شرک بمیرند بدونِ این که فرصت هدایت بیابند، هر چند خداوند آنها را عذاب نکند.
خلاصهیِ سخن: خداوند تنها برای گروهی اندک از انسانها که بیشتر مردمان سامی (یهودی) در خاورمیانه باشند پیامبر، کتاب، و معجزه فرستاده است. نخست این که این امر از نظر اخلاقی قبیح است، چرا که خداوند بسیاری از بندگانش را در گمراهی رها کرده است. دیگر این که عدم ارسالِ پیامبر و کتاب برایِ همهیِ انسانها با عالم مطلق، قادر مطلق، و خیر مطلق بودنِ خداوند در تضاد است. همچنین از این واقعیت میتوان استفاده کرد و استدلال نمود که نظامِ کنونی در عالم نظام اَحسن نیست، چنانکه مؤمنان به ادیان ابراهیمی معتقدند که هست.
[i] اقوام سامی کسانی هستند که در منطقهیِ خاورمیانهیِ کنونی و شمال آفریقا زیسته و میزیند، فنیقیان، سومریان، بابلیان، آشوریان، اکدیها، ایلامیها، یهودیها، ساکنان فلسطین، مصریها (قبطیها)، و … که به زبانهای سامی مانند عربی، عبری، آرامی، سریانی، و دیگر زبانهای سامی سخن میگفتهند.
[ii] به جز نوح، ابراهیم، اسماعیل، (احتمالا شعیب) و محمّد که از قوم بنی اسرائیل نیستند به نظر میرسد که تمامی دیگر انبیاء ذکر شده در قران به سوی بنی اسرائیل روانه شدهند. ولی جالب است که اسماعیل فرزند ابراهیم ازهاجر کنیز ساره (زن اصلی ابراهیم) میباشد. پیامبر اسلام از نسل ابراهیم است چرا که از نوادگان اسماعیل است.
[iii] آیت الله جوادی آملی میگویند: «گروهی از عارفان و حکیمان به استناد برخی از تواریخ، حضرت ادریس را همان هرمس پنداشتند، هم چنان که حضرت شیث را همان آغاثا ذیمون دانستند و عدهای شاید بر اثر همین هرمس و آغاثاذیمون و فیثاغورس، مانند آنها مثل ارسطو… را از انبیاء دانستند». (سیره پیامبران در قرآن، ص ۲۳۶، جوادی آملی، چ دوّم، نشر اسراء). دکتر حسین غفاری، استاد فلسفهیِ دانشگاه تهران نیز از این نظر که سقراط پیامبر بوده دفاع میکنند.
[iv] در تمام کتابهای کلام اسلامی میتوانید بحثهایِ مبسوطی پیرامون حُسن و قبح شرعی و عقلی بیابید. متکلمان شیعه و معتزلی عموما به حسن و قبح عقلی باور دارند و اشاعره به حسن و قبح شرعی. در سنت مسیحی به نظر میرسد که حسن و قبح شرعی غلبه داشته باشد. مقالهیِ بسیار خوبی هست که این مساله را از زاویهیِ سنت یهود بررسیده است که میتوانید آن را اینجا بخوانید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
عنوان مقاله
خدای ابراهیمی و بندگان فراموش شده!
سه شنبه, ۳ام اردیبهشت, ۱۳۹۲