مقدمه
در همین ابتدا یادآوری کنم که مواردی را که در این نوشتار آورده ام از نظر من “نوک کوه” یخی ای هست که من از مشهد در شهرستانمان دیدم و بعد از مطرح کردن آنها و ارتباط آمران و عاملان این جنایات با سازمان جاسوسی آمریکا من را در حین فرار از کشور دستگیر و به تیمارستان آزادی تهران بردند! – مقاله مرتبط در وبلاگم در آخر این مقاله آمده است. دکتر قصابی که بعد از آزادی من برای من بعنوان روانشناس در نظر گرفته بودند (دکتر فریبرز پویان) در کتاب مخصوص و وحشتناکی به نام “آتش پاد” که صرفا برای آزار و اذیت روحی و روانی و ارعاب هر چه بیشتر من و پمپاژ یاس و نومیدی و تشویق من به خودکشی نوشته بود و به من “هدیه” داد به بیشتر این جنایات پرداخته و آنها را تایید کرده است!!!!. تحقیقات بیشتر در این موارد در سطح ملی را توصیه می کنم. – با بقیه مغضوبان خود هم چنین می کنند…..

فساد و مافیاهای فاسد در جمهوری اسلامی
حقیقتا اینکه سازمان ملل ایران را یکی از فاسدترین کشورهای دنیا اعلام کرد بی دلیل نبوده است. با یک بررسی ساده در نوع رفتار و منش و حکومت داری سران نظام به راحتی به این نتیجه می رسیم که آنها “هیچ” اعتقادی به خدا و پیغمبر و بهشت و جهنم ندارند. در درگیری سران قوا – برای حفظ قدرت و سرمایه هایی که بواسطه آن به آنها می رسد – این ملت ستمدیده ایران است که قربانی “جنگ گرگ ها”ی خون آشام شده است. خوشبختانه به شکرانه همین جنگ بین سران نظام خیلی از راز های نهفته و پشت پرده نگاه داشته شده دارد به مرور بر مردم غارت شده ایران آشکار می شود. بعنوان نمونه بعد از شکست سخت اصول گرایان افراطی در انتخابات ریاست جمهوری دوره قبل، حفاظت اطلاعات سپاه که در سیطره آنها است روی حسن روحانی و قبیله او تمرکز کردند تا آنها را به دام بیندازند و زمین گیر کنند. آنها ترتیبی دادند که هم اکنون برادر رییس جمهور (روحانی) و نیز برادر معاون اول او (اسحاق جهانگیری) به جرم دزدی و اختلاس و … در گروگان قوه قضاییه هستند تا روحانی از خطوط قرمز عبور نکند.

از آنطرف وزارت اطلاعات دولت روحانی نیز که به نظر من با رویای رهبر کردن روحانی قصد براندازی نظام را دارد نیز بیکار ننشست. آنها برای انتقام از اصولگرایان روی سران آنها تمرکز کردند و نتیجه آن افشای زمین خواری های برادران لاریجانی و نیز ۶۴ حساب شخصی رییس قوه قضاییه (صادق لاریجانی) و سودهای میلیاردی که از آنها کسب می کند و از همه بدتر افشای جاسوسی دختر صادق خان برای انگلیس بود. شاهکار دیگری که وزارت اطلاعات روحانی کرد تحریک احمدی نژاد و استفاده از او بعنوان ابزاری برای فشار بیشتر آوردن به اصولگرایان و رهبران آنها بود تا جایی که احمدی نژاد تهدید کرد که اگر دادگاهی شود حساب های مجتبی خامنه ای در آلمان و ارتباط او با بابک زنجانی و مسایلی از این دست – شبیه مسایل پشت پرده ماجراهای سعید طوسی و ۱۰۰ نفری که در آن ارتباط یادآوری کرد و خاوری و قندالی و … – را رو خواهد کرد.

من و ما قربانی انتقام گیری های مافیاهای قدرتمند
شاید باورتان نشود اما خود من و خانواده ام هم – همانند خیلی های دیگر که شاید هنوز متوجه هم نشده باشند – در مقیاسی کوچکتر قربانی این نوع انتقام گیری های جناح های قدرت در جمهوری مافیاهای فاسد شده ایم. دلایل هدف واقع شدن من در به اصطلاح جمهوری اسلامی متفاوت است اما از جمله مهمترین آنها ظلم و استبداد ستیزی من هست که در مقالات و کتب و روش تدریس من تبلور یافته اند – بیش از ۲۰۰ مقاله و ۱۷ کتاب نوشته ام. (وبلاگم در منابع را ببینید). بویژه بخاطر کاری که در رساله دکترایم در سال ۱۳۸۷ در دانشگاه میسور هندوستان کردم و سخنرانی تیز و تندی که در یک کنفرانس بین المللی تحت عنوان صلح جهانی – بعنوان سومین و آخرین سخنران – بر علیه آمریکا داشتم “هدف مشترک سپاه و CIA” واقع شدم و نسل و تبارم را به صلیب کشیدند و دامادمان که روحانی و سپاهی بود را مسموم و معدوم کردند و بعد از سه بار سو قصد به جان م من را بازداشت و به تیمارستان آزادی تهران بردند و ….

راز بزرگ و وحشتناک
بعد از این تجربیات بود که به یقین رسیدم که تمام دیکتاتورهای منطقه و از جمله رژیم ایران مزدور آمریکا هستند و در جهت عملیاتی کردن اهداف او “در منطقه” – که همان غارت مسلمانان و فلج نگه داشتن آنان و ترور دین و آیین شان است – سیاست گذاری و حکومت می کنند. بدون تردید امپریالیسم از روی کار آمدن حکومت های دموکراتیک بجای حکومت های دیکتاتوری فعلی وحشت دارد و بنابراین به هر طریق ممکن مانع این امر مهم می شود چراکه نمی خواهد بیش از دو سوم منابع زیر زمینی دنیا از قبیل نفت و گاز در خاور میانه را از دست بدهد. آمریکا خوب می داند که حکومت های دموکراتیک بواسطه مشروعیتی که دارند هرگز لزومی نمی بینند که برای حفظ خود به مردم خود و منطقه خیانت کنند. یکی از دلایل اصلی ای هم که این سر سپردگان امپریالیسم با متفکران و روشنگران سر عناد دارند و در صدد معدوم کردن آنها هستندهمین است که آنها همواره تلاش دارند تا مردم را بصورت انتقادی بیدار کنند.
ویدیو های کوتاه زیر درباره آنچه در رساله دکترایم بر علیه حاکمان تمامیت خواه و امپریالیسم کردم و بخاطرش هدف مشترک اطلاعات سپاه و CIA و یا سازمان جاسوسی آمریکا واقع شدم:
https://www.aparat.com/v/RVEud

https://www.aparat.com/v/mfx1q

https://www.aparat.com/v/84KSX

https://youtu.be/cPtOUaIkJlk

در ادامه به دلیل دیگری برای مورد هدف واقع شدن و مغضوب شدنم می پردازم:
در شهر ما (گرمه / جاجرم) دو سردار سپاه وجود دارند: سردار ناصر امانی و سردار علی اکبر گرمه ای. از قضا سردار امانی پسر عموی مادر من می باشد. خانواده پدری و مادری من از جمله سردار امانی – بر خلاف سردار گرمه ای و مافیای تحت سیطره او – از قبل از انقلاب انقلابی بوده اند و برای انقلاب و حفظ انقلاب خسارت های زیادی را هم متحمل شده اند. سردار امانی معاون قالیباف شده و سردار گرمه ای یکی از ایجنت های حفاظت اطلاعات سپاه در خراسان. همانطور که در یکی از مقالاتم که در انتهای این مقاله آمده شرح داده ام سردار گرمه ای رییس یک گردان سری مرگ هم می باشد که افرادی را که در زمان شاه سابق ساواکی و شاه پرست بودند ولی بعد از انقلاب انقلابی شدند جذب کرده اند. – شاید برای انتقام گیری از انقلابیون! از جمله این افراد فرصت طلب و کینه توز فردی به نام رضا دوست محمدی می باشد که هم اکنون ریسس ستاد نماز جمعه شهرمان و از عناصر حفاظت اطلاعات سپاه و قوه قضاییه است! مقاله ام تحت عنوان “در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما” را در منابع بخوانید و ببینید برادر این آقا که جانباز هم هست از چه روش هایی برای بی بند و بار کردن و ناک اوت کردن من استفاده می کرد.

مرگ های مهندسی شده در فامیل ما
به چهار مورد از قربانیان گردان سری مرگ سردار گرمه ای در سومین مقاله ام در منابع همین مقاله اشاره کرده ام و شرح داده ام که چرا آن چهار جوان را ناجوانمردانه مسموم و معدوم کردند.

این گردان سری مرگ تحت رهبری سردار گرمه ای از خانواده و فامیل سردار امانی هم قربانی گرفته است. از جمله این قربانیان دکتر حسن پاسدار (دارو ساز) می باشد که به خاطر اینکه شنیده شد که به دختر یکی از خانواده های سردار گرمه ای علاقه مند شده و شبانه وارد منزل آنها شده و آنها را بیهوش کرده و … هدف سردار گرمه ای واقع شد و بجای اینکه دادگاهی و محاکمه شود سردار ترتیبی داد که زندگیش از هم پاشید و بعد از چند مدت کوتاه سکته کرد و در گذشت (۴۶ سال داشت) و بعد گفتند اور دوز کرده بود!. – در واقع به او هم همان سمی را داده بودند که به داماد ما و بقیه قربانیانشان داده اند و می دهند. یاد آوری اینکه آن چهار جوان را هم بخاطر همین دختر کشتند که سردار گرمه ای به عقد یک برادر سردار شهید سپاه در آوردش.

قربانی بعدی سردار گرمه ای خودم (دکتر سید محمد حسن حسینی) هستم که بهتر است مقالات وبلاگم را در انتهای این مقاله مطالعه بفرمایید تا ببینید با من و زندگی من و سلامت روح و روان من و نسل و تبار من چه کرند. حتی به من سم هم دادند و تا یک قدمی مرگ پیش رفتم که …. ۲۲ روز در بیمارستان بجنورد بستری بودم. – مقاله پایین را بخوانید. مساله من هم در ارتباط با آن دختر بود – قرار بود با هم ازدواج کنیم اما با اجبار او را به عقد برادر سردار شهید در آوردند و دختری را از یک روستای پرت به عقد من در آوردند! . مقاله مرتبط در وبلاگم تحت عنوان “دکتر شریعتی، جوجه نگونبخت و من!”

قربانی دیگر سردار گرمه ای داماد بزرگ خود ما (برادر میر هادی حسینی و سید علی اکبر حسینی) بود که از قضا سپاهی، روحانی و سادات بود. این داماد ما را هم سم دادند و کشتند. همانطور که در مقاله پایین شرح داده ام چند روز قبل از اینکه این دامادمان را بکشند سردار گرمه ای و چند نفر از همکارانش به منزل او رفته بودند و نماز ظهر را پشت سر او خوانده بودند!.

قربانی دیگر سردار سپاه، برادر داماد ما آقای سید علی اکبر حسینی که سپاهی هم بود می باشد. یادم می آید یک ماه قبل از مرگ مشکوکش به هر کسی که می رسید – در حالیکه تمام بدنش می لرزید و گریه می کرد – می گفت که چگونه از او و همکارانش می خواستند تا منافقین و مجاهدین را در کیسه کنند و به بالای کوه ببرند و آنان را به ته دره پرت کنند! او می گفت این کارها را به دستور فرمانده اش کرده و حالا پشیمان است! – و فرمانده اش دستور قتل نامحسوس او را که داشت رسوایشان می کرد داد.

قربانی دیگر گردان سری سپاه، دکتر محمد هادی امانی بود. او نیز به خاطر اینکه عاشق یک خانم برادر شهید شد و باعث شد آن خانم از آن برادر شهید طلاق گرفت و با او ازدواج کرد مورد هدف سردار گرمه ای – که در واقع نقش خدا را هم ایفا می کنند – قرار گرفت و زندگیش را طوری مدیریت کردند که در ۴۵ سالگی در گذشت – او را نیز به روشی نامحسوس ترور بیولوژیکی کردند و کشتند.

قربانی بعدی محمد حسین جلالی پسر خواهر خودم بود که در حالیکه ۴ سال بیشتر نداشت با ماشین – دقیقا در همان نقطه ای که من دختری را که برای من در نظر گرفته بودند طلاق دادم – زدند به او و مغز کوچک و کنجکاوش را متلاشی کردند و بعد هم گفتند قاتل جانباز بوده و …
ضمنا مادر این دامادمان را هم – همانند سایر قربانیان خود در شرایطی خاص مسموم و معدوم کردند – که کار به جایی کشید که نزدک بود خواهرم را طلاق دهند…. البته گفتند قندش بالا رفته بود و مرده بود!؟!

قربانی بعدی محمد محمدی – برادر یکی دیگر از دامادهای ما – بود که ورزشکار و ۳۲ سال سن داشت و بطور مرموزی و ناگهانی درگذشت و بعد گفتند زنبور او را نیش زده!!!!!! زندگی برادر او – یعنی داماد ما (باقر محمدی) را هم از طریق بانک ملی طوری مهندسی کردند که به فلاکت افتاد!!!!! و بخاطر فشاری که به او وارد کردند راهی بیمارستان قلب دکتر شریعتی کردندش و قلبش را عمل کردند!

قربانی بعدی سردار گرمه ای پسر پسر عموی سردار امانی – احمد امانی – بود که در خارج از شهرمان با موتور سیکلتش به طرز مرموزی به قتل رسید.

قربانی بعدی گردان مرگ سردار گرمه ای پسر عمه سردار امانی بود که عاشق دختری در فامیل سردار گرمه ای شده بود که به طرز مرموزی معدوم شد.

قربانی بعدی این سردار سپاه، پدر بزرگ خود من بود که با تحریک عوامل سپاه مغازه اش را وقف زینبیه امام حسین که کنار مغازه اش بود کرد. مدت کوتاهی بعد خداوند به پدر بزرگم یک پسر داد. پدر بزرگم تصمیم گرفت که مغازه را به نام پسرش بزند – که البته فرصت این کار را به او ندادند و او را کشتند. و هم اکنون مغازه اش در تصرف سپاه است – زینبیه را بسیج کرده اند! البته سردار گرمه ای و رضا دوست محمدی – که هم اکنون ریسس ستاد نماز جمعه شهرمان و از عناصر حفاظت اطلاعات سپاه و قوه قضاییه است – از پدر بزرگم کینه دیرینه ای هم داشتند که بر می گردد به زمان انقلاب و مبارزه فامیل من با آنها که آن زمان ضد انقلاب و شاه پرست بودند… الان هم که کم کم هدفشان از اینکه انقلابی شده اند دارد مشخص می شود!

قربانیان ترور های بیولوژیکی گردان سری مرگ
قربانی بعدی سید ابراهیم حسینی –پسر عموی من – و برادر شهید بود که بطور مرموزی در ۱۸ سالگی هر دو پایش “فلج” شد!!!؟؟؟

قربانی بعدی سید حسین حسینی – عموی من – بود که در یکی از شهرهای شمال ساکن هست. یکبار زنگ زدم جویای حالش شدم که بسیار سرحال و خوب بود اما روز بعد از آن خبر مرگش را در بیمارستان به من دادند!!!!

قربانی بعدی پدر یکی دیگر از دامادهایمان بود که این آپارتمانم را کمک کرد با هم خریدیم و از خوشحالی قرار شد روز بعدش بیاید اینجا را ببیند که پدرش سکته کرد!!!!!! و نیامد.

قربانی بعدی پدر یکی دیگر از دامادهایمان بود که روزی به خواهرم که عروسش بود زنگ زدم و خواهرم گفت که او (پدر شوهرش) گفته محله آنها که کوچه ای بود که آیت الله طبسی هم در انجا مستقر بود “لانه زنبورها”ست و باید از آنجا به جایی دیگر بروند. روز بعدش خبردار شدم که او هم در مغازه اش سکته کرده!!!!!

……================================.
قربانی دیگر مافیای تحت سیطره سردار گرمه ای برادر خود سردار امانی بود که او هم پزشک بود. برای در دام انداختن او خانمی را به مطب او فرستادند و در چند جلسه با هم صمیمی شدند و … و دکتر امانی را مجبور کردند آن خانم را به عقد خودش در بیاورد. سردار گرمه ای با این توطیه اش انتقام اربابان خودش از میر هادی حسینی که قاضی شماره یک نظامیان استان خراسان می باشد و چندین سردار فاسد سپاه را محکوم کرده بود نیز گرفت چرا که زن اول دکتر امانی (برادر سردار امانی) خواهر میر هادی حسینی – پسر عموی من – بود. همانطور که در مقاله مربوطه در انتها آورده ام انواع پرستوهایشان را برای من هم فرستاده اند همانطور که برای دکتر نجفی و عطا الله مهاجرانی و … فرستادند و می فرستند و خواهند فرستاد.

قربانی بعدی سردار گرمه ای پسر عموی سردار امانی – مهدی امانی – بود که زندگی را آنقدر به او سخت گرفتند و او را تحت فشار و توطیه قرار دادند که نهایتا کارش به زندان کشید و محکوم به اعدام شد.

قربانی بعدی تیم تخصصی سردار گرمه ای دایی خودم – هادی امانی – هست که پسر عموی سردار امانی می باشد. ایشان دبیر آموزش و پرورش بود اما آنقدر به ایشان فشار آوردند که مجبور شد استعفا دهد.

قربانی بعدی سردار گرمه ای پسر خواهر هادی امانی هست که با حیله و نیرنگ او را فریب دادند و در دام انداختند و هم اکنون در زندان است و قرار است به زودی محاکمه و اعدام شود.

قربانی بعدی سردار گرمه ای و مافیای تحت امر او دکتر حسینی (جراح) – پسر عموی من – است که او را نیز ترور شخصیت کردند و زندگی ش را هم آنطور که خواستند مهندسی کردند.

قربانی بعدی، پسر سردار … بود که نیروی سپاه مشهد بود از سپاه اخراج کردند و کمی بعد از اینکه او شکایت کرد ترتیبی دادند که دامادشان خواهرش را طلاق داد و هم اکنون خواهرش صیغه یک سپاهی است! ضمنا همین … در هر جا صحبتی می شد از دزدی ها و زمین خواری های سپاه صحبت می کرد! آنها هم اخراجش کردند و ترتیبش را دادند!

قربانی بعدی پدر خودم بود که روز بعد از آن که یکی از مقالاتم را که راجع به نسل کشی شان بود در یک سایت که ظاهرا متعلق به مجاهدین خلق هست منتشر کردم با موتورسیکلت به او زدند و چند روز بستری بود و حالا دیه هم می خواهند چون میگویند ضارب صدمه دیده!!!!!!!

یکی از دامادهای فقیرمان به نام شاپورقربانی بعدی بود. ایشان آپاندیس ش ترکیده بود که بخاطر درد شدید به بیمارستان مراجعه کرد و بیش از ۲۰ روز در بیمارستان تخصصی امام رضا و امام جعفر صادق و … در مشهد بستری شد اما پزشکان فوق تخصص آنها تشخیص ندادند که آپاندیسش ترکیده!!!!! و نهایتا برای تسکین دردش به او مورفین زدند و به اصرار ما جراحی شد که نصف روده هایش از بین رفته بود که از شکمش در آوردند!!!!!!

بعد از اینکه مقاله ای درباره شیخ های درباری نوشتم، نمی دانم چه کار کردند دو تا دیگر از خواهر زادگانم تشنج گرفتند و درمانگاه شهرمان گفت باید به بیمارستان “شیخ” مشهد منتقل شوند و شدند و … یکی شان مغزش صدمه دید و …

قربانی بعدی یکی دیگر از خواهرانم بود که یکبار به من گفت که می خواهد با سه دوست جدیدی که در کلاس شعرشان پیدا کرده است تفریحی برود شیراز!!!! من به شدت او را از اینکار نهی کردم و گفتم آنها نیروهای وزارت اطلاعات هستند که در خدمت سازمان جاسوسی آمریکا هستند که بخاطر سخنرانی من در یک کنفرانس بین المللی در هند در روز جهانی بمباران اتمی هیروشیما از من عصبانی شده اند و …. او گوش نکرد و رفت و وقتی برگشت سه هفته از درد پایی که خیلی مرموز بود “گریه” می کرد که بعد از اینکه ۲ ملیون هزینه کرد بهتر شد! همین خواهرم توسط همین دوستانش ترور بیولوژیکی شد و در سنی پایین به مرض قند مبتلا شد و حتی ترتیبی دادند که دو بار در زمان بارداریش بچه هایش سقط شدند!!!!؟؟؟ کسانیکه در زندگی ما خدایی می کنند بخاطر اینکه این خواهر من فرد پیشنهادی آنها توسط خانم شهید صادقی (جزو ۷۲ نماینده که در مجلس ترور شدند) را نپذیرفت مغضوب آنها واقع شد و …. مقاله ای در این زمینه نوشته ام که در وبلاگم تحت عنوان “قلع و قمع نسل و تبار من توسط سپاه ابن مرجانه” منتشر شده است.

یکی دیگر از خواهرهایم هم درد پای بسیار شدید و مرموزی گرفت که اعصاب پاهایش هم تقریبا از کار افتاد که حدود سه سال به مشهد رفت و آمد کرد و بلاخره او را خودم نزد یک متخصص که از دوستانم بود بردم و ایشان گفت که خواهرم “در معرض یک “سم” خاص قرار گرفته یا با غذا به او خورانده اند”!!!!! سلامتی او را هم ترور بیولوژیکی کردند!!!!

دزدی های متعدد و پی در پی هم از من و اعضای خانواده ام شد (مقاله مرتبط در وبلاگم).

تقریبا تمام اعضای خانواده ام از جمله تنها برادرم بخاطر کارشکنی ها و استرس هایی که به آنها وارد کردند مرض قند و فشار خون و …گرفتند و خودم هم ۲۰ کیلو اضافه وزن آوردم و چربی خون، کبد چرب و فشار خون گرفتم.

همانطور که چند بار گفته ام چنین گردانهای سری مرگی در سراسر کشور فعال می باشند. فعالیت های این گردانهای سری به کشتن نامحسوس مخالفان محدود نمی شود. – مقالات پایین را مطالعه بفرمایید تا با برخی دیگر از فعالیت ها و روشهای آنها در انهدام نرم نسل مخالفان و منتقدان آشنا شوید.

و حالا دارند – بخاطر افشا گری های من – خانواده مظلوم و بی پناه من را که شامل پدر و مادر پیرم و هفت خواهر و تنها برادرم هستند تهدید و آزار و اذیت و ارعاب می کنند تا جایی که – همانطور که گفتم – همه ما از فرط استرس و … فشار خون و مرض قند و … گرفته ایم! آنها به من می گویند اگر به خون خواهی خون به ناحق ریخته شده دامادمان ادامه دهم و اصرار کنم که سردار و یا قاضی ای که حکم معدوم کردن او را داد باید محاکمه و اعدام شود تا ۱۰ سال دیگر ترتیبی می دهند که هر کس در وضعیت من و خانواده من تامل کند گریه اش بگیرد!

آقای خامنه ای! هیتلر و حتی یزید هم بودند با ما چنین نمی کردند – ما از تبار حسین ع هستیم. فرعون و سپاهش هم باورشان شده بود که خود خدا هستند! از خداوند بترسید. اگر دین ندارید آزاده باشید.

۴ بار اقدام به قتل من
اول بار در سال ۱۳۷۵ – اولین سال تدریسم – در روستای شقان (بجنورد) به من “سم” دادند که مقاله ای تحت عنوان “مدیر کل اطلاعاتی قاچاقچی” راجع به آن نوشتم و در وبلاگم آمده.

بار دوم در نوروز ۱۳۹۵ بعد از اینکه مقالاتی از قبیل “حراستی ها چه کسانی را به حراست و پاسداری نشسته اند؟!” نوشتم و منتشر کردم، داشتم با ماشین سمند خودم می رفتم شهرستان که در دو راهی گرمه جاجرم وارد جاده به سمت شهرمان که شدم یک خودرو در جلوی من با سرعت تمام حرکت می کرد و من هم به دنبال او با همان سرعت در آن جاده خلوت حرکت می کردم. بعد از مدتی که این سرعت برای من طبیعی شد ناگهان گرد و خاک بسیار بسیار زیادی بعد از ماشین جلوی من برخاست و من خود را در درون آن دیدم طوری که حتی برف پاک کن شیشه جلویم را نمی دیدم!! خدا خواست که ترمز به موقع و مطمین عمل کرد. وقتی گرد و خاک فرو نشست در “نیم” متری یک پرتگاه ایستاده بودم!!! بدون تردید آن خاک های نرم و خشک را عمدا و با برنامه تا ۳۰۰ متر بر روی آسفالت ها سر راه من که مدام تحت کنترل و تعقیب هستم ریخته بودند و آن خودرو هم با برنامه در جلوی من حرکت می کرد.

بار سوم در دبی اقدام به قتل من داشتند! در اسفند ۱۳۹۷ ای میلی مبنی بر برگزاری یک کنفرانس بین المللی توسط وزارت علوم کانادا در دبی برای من آمد و من مقاله مربوط به تیوری های آموزشی سیاسی خودم را برای آنها فرستادم و آنها از من دعوت کردند آن را در کنفرانس ارایه دهم. روز بعد از آنکه در هتلی در شارجه اتاقی کرایه کردم سه جوان سیاه پوست اتاق بالای سر من را کرایه کردند. آنها هم شب ها تا صبح مثل این پلیسی که روی آپارتمان من در مشهد مستقر کرده اند روی سر من پتک می زدند و نمی گذاشتند من بخوابم! شب سوم در اواخر شب خوابم برد اما خوابی وحشتناک دیدم و بیدار شدم: “بویی” بسیار بسیار “سمی”، تند، گزنده و کشنده” تمام اتاق من را گرفته بود طوریکه – به خداوندی خدا – داشتم “خفه” میشدم. اگر بیدار نشده بودم “حتما” خفه می شدم. کل اتاق های آن طبقه هتل تخلیه شد و …. در روز ارایه مقاله ام هم که ویدیوی آن را در وبلاگ و وب سایتم گذاشته ام فقط “یک نفر آمریکایی سیاه پوست” حاضر بود و گوش داد!!!! دلیل انزجار توام با وحشت آمریکا از خودم و دلیل اینکه نمی گذارند کتب و مقالاتم را در سطح بین المللی و بویژه در آمریکا منتشر کنم را در بالا و در لینک ویدیو هایی که گذاشته ام تشریح کرده ام. به مشهد که رسیدم و شب ش به دستشویی رفتم “دقیقا” “همان بوی سمی را حس کردم که این پلیس برای ارعاب من و اینکه همه جا مثل سایه دنبال من هستند منتشر کرد.

بار چهارم در سال ۱۳۹۴ مدام از رستورانی به نام “رستوران نیک” به من اس ام اس هایی برای غذاهایی بسیار ارزان می آمد که یک بار قیمه سفارش دادم و وقتی آوردند و خوردم ۱۰ روز اسهال و استفراغ داشتم!! شکایت هم دادم هیچ کس پیگیری نکرد.

موارد دیگر که قابل تامل و بررسی هستند:
یادم می آید که زمانیکه خاله ام که معلم هست حامله بود یک بار رفته بود سرویس بهداشتی مدرسه که در همان زمان کپسول گازی در آنجا در کنار خاله ام منهدم می شود و خاله ام ….

یکی از خواهر هایم هم که حامله بود یکی از جوانان شهرمان با نانچکو شوهر او را در مسیر خانه خفت گیری و با او درگیری و بعد دادگاه و … داشت که استرس زیادی به خواهرم واردد شد. همین خواهرم زمانیکه برای کنکور آماده می شد یک بار به من گفت که مدتهاست یک موتور سوار که ظاهرا کلاه ایمنی پوشیده و قابل شناسایی نیست در راه مدرسه شانه به شانه او حرکت می کند و … که اینکار استرس خیلی زیادی به او وارد کرد و …

اخیرا هم شوهر دختر خواهرم را که حامله هم هست به بهانه واهی تلاش برای کشف اجسام زیر خاکی دستگیر و زندان کردند.
یادم دمی آید که مادرم هم تحت همین نوع استرس هایی که خلق کردند برادرم را که حامله بود انداخت (برادرم سقط شد!)
همانطور که اشاره شد یکی از خواهر هایم هم تحت همین استرس هایی که در زمان بارداریش ایجاد کردند و یا شاید ترور بیولوژیکی ش کردند دو بار بچه هایش سقط شدند!!!!؟؟؟

مقالات من در وبلاگم را مطالعه بفرمایید تا ببینید ۳۰ سال هست با خود من چکار می کنند تا بتوانند مانع کار علمی من هم بشوند.
موارد دیگری از بربریت های ایشان
پارسال یک بار در یکی از کلاس های هفتم م در مدرسه راهنمایی “ابن سینا” ی مشهد که یک سال قبل برای من در آنجا برنامه ریزی کرده بودند مقاله ای در جواب پرسش یکی از دانش آموزانم تحت عنوان “در چگونگی تشخیص و تمییز آیت الله از آیت الشیطان” نوشتم و همینطور مسایل دیگری را مطرح کردم که در مقالاتم آمده اند. در ادامه به دانش آموزم گفتم که تو هم مثل من یک – جوجه خروس – بی محل و کنجکاو هستی که اگر بزرگ بشوی خواب شیوخ خاین به اسلام و مسلمین را از آنها خواهی گرفت. زنگ آخر که خورد و وارد دفتر معلمان شدم یکی از ظاهرا همکاران به من نزدیک شد و از من پرسید: آقای دکتر، شما تکرر ادرار ندارید؟؟!!! خواستم از مدرسه خارج شوم یک ماشین بزرگ میتسوبیشی جلو درب خروجی مدرسه ایستاد و یک نفر هیکلی از آن خارج شد و گردن یک “جوجه خروس” را برید!!!!؟؟؟ به خانه ام که رسیدم و از یخچالم نهار و ماستی خوردم تا ۱۰ روز هر روز ۲۰ بار میرفتم دستشویی و ادرار میکردم طوری که وزنم ۶ کیلو کم شد!!!؟؟؟ و …. بعد از مدت کوتاهی من را بازداشت کردند و به “تیمارستان ابن سینا”ی مشهد بردند که بعدا سید هاشم خواستار و چند نفر دیگر مقالاتی درباره من منتشر کردند که من را آزاد کردند اما دیگر اجازه ادامه تدریس در آن مدرسه را به من ندادند و من را فرستادند به به اصطلاح پژوهشسرای بوعلی. مستخدم آنجا یک خانم (غلامی) بود که ظاهرا عقب مانده ذهنی بود! بعد از بحثی که راجع به یکی از مقالاتم تحت عنوان “قرآن، ما و استبداد” با همکاران آنجا داشتم ایشان به من گفت نمی دانم چرا این شب ها خوابم نمی آید و احساس می کنم می خواهم “گوه استفراغ کنم”!!!؟ از آن شب تا ۱۰ شب بعد من همین حالاتی را که غلامی گفت داشتم!!!! سالهای سال هست که با همین سیستم کدین من را تهدید و ارعاب می کنند تا راجع به نگرش رهایی بخش خودم و تیوری ها و روش تدریس و کتب و مقالاتم صحبت نکنم!!! و هر گاه وارد این فاز ها می شوم یکی از همکاران به اصطلاح بسیجی مثلا به من می گوید نمی دانم چرا این روزها خود ارضایی زیادی دارم! و بعد از آن من تا یک هفته روزی تا ۱۵ بار خود ارضایی می کنم! و یا می گوید نمی دانم چرا مقعدم تاول زده! و مقعد من تاول میزند!!! و یا می گوید نمی دانم چرا این روزها استرس زیادی دارم و بدنم داغ می شود و ضربان قلبم خیلی زیاد می شود!! و تمام این اتفاقات تا چند روز برای من می افتد! و بعد به من می گویند همانطور که کلمات و مقالات تو دوستان ما را آگاه و بیدار می کند و حفره هایی در بین ما بوجود می آورد مواد شیمایی ای هم که ما در غذاهای تو می ریزیم حفره ای در قلب تو ایجاد خواهد کرد!!!!؟؟؟؟ تمام این مسایل را از سال ۱۳۶۸ که کلاس دوم دبیرستان بودم و به واسطه نامه ای (به زبان انگلیسی) به سوال رادیو انگلیسی آمریکا مبنی بر اینکه آینده ایران را با توجه به مسایل هسته ای چگونه پیش بینی می کنید پاسخ دادم داشته ام – از همان زمان مغضوب و هدف توطیه های شیطانی و فاشیستی ایشان واقع شدم.

===================
شیطان موجودی است که در فرصت هایی خاص در شرایط “طبیعی” سعی در گمراه و آزار و اذیت فرد مورد هدف خود می کند. اما “مادون شیطان” مادون حیوانی هست چه بسا در هیبت یک پیغمبر! که از هر فرصتی استفاده می کند و حتی فرصت “خلق” می کند تا مغضوبین خود را گمراه و آزار و اذیت و حتی شکنجه روحی و روانی کند و خوشی های زندگی آنها را بگیرد و به گرفتاری ها و مصایب شان بیفزاید! مادون شیطان به درجه ای از مادون حیوانیت رسیده است که از این امور و حتی از قلع و قمع کردن مغضوبین خودش و رویاها و نسل و تبار آنها”لذت” می برد و احساس شعف و غرور می کند! مادون شیطان موجودی است که “با تمام قوا” سعی می کند به روش های شیطانی و فاشیستی مغضوبین خود را از زندگی ساقط کند تا راحت تر بر مستضعفانی که از نظر فکری هم مستضعف نگاهشان داشته “حکمرانی” کند! فرعون یک نمونه بارز از این نوع مادون شیطان ها بود که از این نوع خدایی کردن لذت می برد. او اما در واقع خدایی حقیر و جاهل و سبک مغز و بی بصیرت و کینه توزبود که حتی از عصا و زبان و قلم موسی هم وحشت داشت و بنابراین در صدد نه مطرود کردن او که معدوم کردن او برآمد!
======================================

مقالات بیشتر از من:
مدیر کل اطلاعاتی قاچاقچی
http://iranglobal.info/node/66335

در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما
http://bit.ly/2zXaFX1

ترعیب، بازداشت و شکنجه دکتر سید محمد حسن حسینی توسط سربازان گمنام یزید زمان
http://bit.ly/2hdn653

حکومت قرون وسطایی؛ به نام اسلام عزیز و مظلوم، به کام غارتگران
https://www.tribunezamaneh.com/archives/199232
https://bitu.ir/6QcZDq

ولایت شیطانی و فاشیستی ولایتی ها بر دانشگاه آزاد اسلامی
https://www.tribunezamaneh.com/archives/204949

My second Letter to Khamenei, Iran’s Leader
http://iranglobal.info/node/66352

مقالات بیشتر و وحشتناکتر من راجع به نسل کشی این مادون حیوانات در وبلاگ شخصی من
http://beyondelt.blogfa.com

البته از زمانیکه این مقاله و چندین مقاله دیگر شبیه آن نوشته ام اتفاقات وحشتناکتری برایم افتاده است و دارد می افتد! همانطور که در یکی از مقالاتم که لینک آنرا در وبلاگم آورده ام تشریح کرده ام یک نفر را که ظاهرا نامش “احسان پور رضایی” و یک هکر و متخصص شبکه های اینترنت هست در آپارتمان بالای آپارتمان من مستقر کرده اند که با همکاری فرد دیگری که ظاهرا نامش “حسین نوزاد” هست و در آپارتمان روبروی من مستقر کرده اند “زندگی من را هم تبدیل به جهنم کرده اند.” ایشان علاوه بر اینکه کلید آپارتمان من را دارند و “روزانه” در غیاب من پول، مواد غذایی، پوشاک، فلش ها و عکس و فیلم های خانوادگی من را می دزدند، اینترنت (سایت، وبلاگ، اینستاگرام، کانال تلگرام، فیس بوک، تویتر و ای میل های) من را هک کرده اند و مقالات و کتبی را که من می نویسم قبل از اینکه آنها را منتشر کنم آنلاین “سانسور” می کنند و ادبیات آنها را به هم میریزند! ضمن اینکه مانع ارتباط من با انتشاراتی ها و یا مجلات معتبر جهت نشر آنها می شوند! وحشتناکتر اینکه در تمام قسمت های آپارتمان ۸۵ متری من وسایل شنود و حتی دوربین مخفی گذاشته اند و صدها بار به من تفهیم کرده اند که من در یک “تنگ شیشه ای” هستم و باید مراقب صحبت کردن و مقاله نوشتن و نوع تدریسم باشم!!؟ روزانه بعد از هر کامنت یا مقاله ای که در فضای مجازی منتشر می کنم من و یا حتی تنها برادر و هفت خواهر و حتی بچه های آنها را تهدید به مرض قند و سرطان و حتی تهدید ناموسی می کنند!؟! از جمله کارهای دیگری که با من می کنند این است که بویژه روی لباسهای زیر من رنگ مشکی می پاشند، داروهای فشار خون من را با داروهای تاریخ گذشته عوض می کنند، اگر مثلا گردو یا میوه و … می خرم آنها را با نمونه های بی کیفیت و کوچکتر عوض می کنند، فشار آب آپارتمان من را خیلی کم می کنند، حتی دستمال کاغذی، ادکلن و حتی واکسی را که برای کفشهایم میخرم مصرف می کنند، در جای جای آپارتمان من “دعا” یا “طلسم” می گذارند، روی دلارهایی که پس انداز کرده ام خط خطی می کنند تا جایی که کسی آنها را از من نمی خرد، ظروف تفلون م را خراش می اندازند و …. همانطور که در مقالات متعدد در وبلاگم تشریح کرده ام ۲۴ سال هست که با همکاری اربابانشان محل کارم را هم تبدیل به زندان با اعمال شاقه برای من کرده اند!

بویژه از سال ۱۳۸۷ که در هندوستان بواسطه ارایه “اسلحه آموزشیم” که بر مبنای دو تیوری آموزشی سیاسی م برای براندازی نرم حکومت های استبدادی دکترای تخصصی م گرفتم و به ایران برگشتم این نوع بربریت هایشان با من تشدید شد تا جایی که داماد ما را که روحانی و در سپاه مشهد خدمت می کرد مسموم و معدوم کردند و وقتی من به آشنایان م گفتم که برای ارعاب من این کار را کردند من را بازداشت و به “تیمارستان آزادی” تهران بردند و ۴۸ روز در آنجا شکنجه جسمی، روحی روانی و جنسی کردند!!!!. بدتر از این موارد را هم در مدت سه سال اقامتم در هندوستان با من داشتند که راجع به تمام آنها مقالاتی نوشته ام که لینک تمام آن مقالات در وبلاگم آمده اند.اظافه کار و مجوز تاسیس موسسه هم به من نداده اند و …

بعنوان نمونه این تابستان علاوه بر اینکه حقوق سه ماه م را قطع کردند (قبلا یارانه ام را هم قطع کرده بودند و بعد از انتشار ویدیوی اعتراض و شعار من در روز معلم (لینک) از صدای آمریکا و ….

چند وقت قبل در مقاله ای که در یک سایت که بعدا متوجه شدم مربوط به سازمان مجاهدین خلق بود به ابعاد تازه ای از بربریت های سپاه خامنه ای با خودم و خانواده مظلومم پرداختم که روز بعد از منتشر شدن این مقاله یک جوان با موتورسیکلت به پدر هفتاد ساله من زد که کتفش شکست و سرش چند بخیه خورد. و حالا آن جوان بسیجی ادعا کرده که دستش شکسته و مغزش آسیب دیده و “دیه” می خواهد!!؟؟

نامه امسال من به وزارت آموزش و پرورش
سلام. دکترای آموزش و روش تدریس دارم از دانشگاه میسور و رسمی ناحیه ۴ مشهد. امسال ابلاغ من را زدند ظاهرا برای پژوهشسرا! این در حالی است که سال قبل در آنجا از من میخواستند سوالات معلمان ابتدایی را تایپ کنم و یا مقاله راجع به قارچ و جلبک ترجمه کنم و از این ترجمه های من هم استفاده نمیکردند! – سر کاری بود! ضمن اینکه هرگز به ترجمه کردن علاقه ای ندارم. باید یک فوق دیپلم مترجمی ببرند آنجا.علاوه بر این مسیولان امسال آنجا حاج خانم هایی هستند بسیار بی ادب و …. من مجرد هستم و نمی خواهم در محیطی کار کنم که این نوع خانم ها آنجا هستند. لطفا پیرو فرمایش خودتان که نباید معلم مرد در محیط زنانه تدریس کند بفرمایید ابلاغ من را بزنند برای تدریس در یک مدرسه مناسب و یا برای برگزاری کلاسهای ضمن خدمت و یا گروه ها که در حوزه علایق و تخصص من هستند. ۲۵ سال هست که من را در اینجا در آموزش و پرورش مشهد به “اسارت” / گروگان گرفته اند که بزودی فیلمی راجع به بربریت ها و توطیه های شیطانی و فاشیستی شان ساخته می شود….

مسیول پژوهشسرای رویان مشهد که باید هفته ای ۱۰ ساعت پیش او باشم خانمی هست به نام الهه تربتی. در اولین جلسه ایشان با لحنی وسوسه انگیز! به من گفت که باید بعد از ظهر ها که او در آنجا تنها هست نزد او کار کنم! که البته من این مورد را به رییس ناحیه ۴ مشهد گفتم – چون نمیخواهم همانند دکتر نجفی (شهردار اسبق تهران) من را به بازی بگیرند!

روز بعدش مسیول پژوهشسرای بوعلی مشهد که باید هفته ای ۱۰ ساعت هم پیش او باشم خانمی هست به نام گوهرشادی که بعد از اینکه به روش های فوق تخصصی من را تفتیش عقیده کرد!؟؟! از من پرسید: می دانی آیت الله مصباح یزدی راجع به شما چه فتوایی داده است؟! او بی شرمانه و گستاخانه در موبایلش صفحه یک روزنامه را نشان داد که این را نوشته بود:

یکی از حاج آقاها از آیت الله مصباح پرسید: آیا ما مجاز به تجاوز به منتقدان خودمان هستیم؟
و آیت الله اینگونه پاسخ فرمودند: در صورتیکه وضو بگیرید و طوری دخول کنید که منتقد شما درد و عذاب کمتری بکشد بلامانع است و شرعا ایرادی ندارد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سال قبل هم در این به اصطلاح پژوهشسرا بودم که مسیول آن – خانم موسوی – رفتارهای بسیار تحریک آمیز و مشکوک داشت که موفق نشد! امسال مسیولان رو عوض کردند اما بدتر شده اند.

مورد دیگر اینکه چرا مجلات “تعلیم و تربیت” و “مطالعات آموزشگاهی” مقالات در حد آی اس آی من را چاپ نمی کنند!!؟؟؟
از این درخواست عکس گرفتم تا اگر لازم ببینم بعدها به آن استناد کنم. با تشکر. ,وب سایت من:
www.drelt.ir
شش ماه قبل قسمت تخلفات اداری اداره کل آموزش و پرورش مشهد من را احضار کرد و سه اتهام واهی و دروغ محض به من زد و بر مبنای آن سه ماه انفصال از خدمت برایم زدند و حقوقم را قطع کردند!!!! یکی از آن اتهامات آن بود که در کلاس هایم ۱۷ همین کتاب علمی ام را تبلیغ و در واقع “تجارت” میکنم!!!!!؟؟؟؟؟ همین هفته قبل عکس یک بنر بزرگ تبلیغ یک موسسه کنکور را بر سر در مسجد ناحیه ۴ مشهد گرفتم و در اینستاگرامم گذاشتم و به حاج آقا حراست گفتم این شما هستید که دارید “تجارت” می کنید و سرتان با مافیای کنکور در یک سفره است – کسی هم این را به یادتان بیاورد حقوقش را از بیت المال قطع می کنید و …:
https://www.instagram.com/drsmhhosseini/
http://iranglobal.info/node/67971
ضمنا به دلیل سه اتهام واهی سه ماه حقوق من را قرار شد تیر و مرداد و شهریور با حکم دادگاه بدوی اداره کل قطع کنند که حقوق مرداد را دادند اما گفتند به جای آن تا ۱۲ آبان به من حقوق تعلق نمی گیرد که با توجه به افزایش حقوق ها از مهر به این ترتیب خسارت بیشتری به من زدند!!!! اگر ظرف ۲۴ ساعت من را قانع نکنید یک مقاله جدید راجع به این مساله و بکارگیری ظاهرا همکاران خانم و حتی دانش آموزان پسر کلاس هفتم در آموزش و پرورش مشهد بصورت ملی و بین المللی اطلاع رسانی می کنم. جرم من این بود که مقالاتی از قبیل “حراستی ها چه کسانی را به حراست و پاسداری نشسته اند” و یا “مدیر کل اطلاعاتی قاچاقچی” نوشتم و منتشر کردم!!!! – بعد از غارت صندوق ذخیره فرهنگیان و …..

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com