جنبش های توده ای بی خاستگاه های حزبی و با کمرنگ شدن ایدئولوژی ها در چندین سال اخیر گسترش و مقبولیت شگرفی پیدا کرده است. دین و مذهب، بلکه حتی ایدئولوژی هم برای این نسل مفهوم غریبی پیدا کرده است و دارد قبایی می شود بیقواره بر تن. اگر جنبش ضد سلاح های اتمی و به دنبال آن جنبش های سبز و محیط زیستی از ریشه دار ترین ها به شمار میروند اما آنچه در یکی دو دهه اخیر تاثیراتی شگرف در تغییرات و تحولات سیاسی به جا گذاشته جنبشهای مردمی در نقاطی از جهان قادر بوده تا بدون راهبری یک تشکل سیاسی یا حزبی پایههای حکومتی را به لرزه در آورد و حتی سرنگون سازد. بهار موسوم به عربی یا جنبشهای مردمی توانمند در پارهای از جمهوریهای سابق شوروی را می توان نمونه آورد. اما سرنوشت این جنبشها و موفقیت آنها پس از پیروزیهای اولیه جای خود دارد و به بحثی دیگر می انجامد.
نه اپوزیسیون و نه تنه به ظاهر نیرومند رژیم چنین انتظاری نداشتند وبه هیچ روی به فکرشان نمی رسید که مرگ مهسا امینی تا به آن حد به جنبشی خلقی مبدل شود که امکان به زانو درآوردن رژیم واپس گرای ارتجاعی و فاسد اسلامی حاکم ممکن به نظر آید. بدبین ترین افراد و به جرعت بسیاری در درون رژیم حاکم بر این باورند که اگر رژیم به هر گونه موفق به ساکت کردن حرکت مردم و سرکوب آن شود نیاز به به تغییر های ساختاری گستردهای در درون خود خواهد داشت. رژیم فاسد اسلامی حاکم در تمام زوایایی که قادر بوده به مدت چهل و اندی دخالت نموده و به عیان در تمام آنها به تمامی شکست خورده است: در زمینه های فرهنگی از اسلامی کردم مدارس و دانشگاه ها، در زمینه سلطه و کنترل جنبه های گونه گون هنری از موسیقی و ادبیات و سینما گرفته. در ورزش از کشتی گرفته تا فوتبال و شمشیر بازی و سنگ نوردی. چهل چند سال سرکوب کردن تمایلات جسمی و مدنی زنان که از کودکستان شروع نمودند به کلی به شکست کشیده شده و گشت ارشاد و سایر نیروهای مخوف کنترل کننده فاقد کمترین موفقیت بوده اند. در این گونه جنبشهای مردمی که به عمده اقشار و طبقات متفاوتی را بدون جلب نسلی خاص یا محدود به قشر یا طبقهای خاص به خود جلب می کند نقش رهبری برای جلوگیری از به هرز رفتن نیروهای مبارز از اهمیت خاصی بر خوردار می شود. رهبری که توانایی درک حامیان جنبش به هر گونه قشر یا طبقه خاصی تعلق داشته باشند را داشته باشد. امروز این سوال در ایران نیاز به پاسخ گویی دارد که رهبری جنبش تا پیروزی نهایی یا که به اقل تا برآوردن بخش عمدهای از دست آوردهایش باید که باشد و نیروهای مردمی به که یا کدام گروه یا حزبی اعتماد نمایند. در این زمینه همین بس کفایت می کند که برای نخستین بار در جهان سرکردگی جنبش و یا به تعبیری انقلابی در راه در دست دختران و زنان است. افتخاری عظیم در جنبش فمینیستی جهانی.
در این بررسی نیازی به احزاب، سازمانها و گروههای بسیار زیادی که مدعی صلاحیت رهبری جنبش نوین ایران را دارند نیست. هر دانشجویی می تواند لیست بلند بالایی تهیه کند و در خاتمه بیفزاید که به طول این لیست هر روز اضافه می شود.
هدف این جستار پژوهشی در باب حامد اسماعیلیون است و موقعیت او از نظر مخالفینش و از نقطه نظر خودش در رهبری جنبش نوین مردم ایران. به شگفتا او در عرض مدتی کوتاهی از یک فرد موفق در زمینه حرفهای و توان بالای نویسندگی به نامی می تواند مبدل شود که قادر به رهبری جنبش خلقی ملت ایران و ملیتهای تشکیل دهنده آن خواهد بود. حامد اسماعیلیون دندان پزشک ساکن کانادست و نویسندهای صاحب نام در ایران و برنده جایزه گلشیری. در ژانویه ۲۰۲۰ سپاه پاسداران با شلیک دو موشک پرواز پیاس ۷۵۲ هواپیمایی اکراین را ساقط کرد .در این حادثه ۱۷۶ نفر از مسافران ایرانی و اوکراینی هواپیما کشته شدند. در این فاجعه که به عمده عمدی تلقی می شود اسماعیلیون همسر و دختر ده سالهاش ری را را از دست داد. داغی که او را به یکباره دگرگون ساخت و از پزشکی نویسنده و زندگی آرام به فعالی مدنی در ابتدا تحت عنوان سخنگوی «انجمن خانوادهٔ قربانیان پرواز پیاس ۷۵۲» به فعالی سیاسی و سازماندهی قادر مبدل ساخت.
رهبری احزاب و سازمانهای کهنه کار و قدیمی از قبیل حزب توده، سلطنت طلبان و مجاهدین نامی از او در بیانیه ها، ارگانهای رسمیشان و یا مصاحبه اخیر رضا پهلوی که به گونهای خط مشی و مانیفست سیاسی او نیز می تواند به حساب آید نمی برند. حتا ارجاع پرونده سرنگونی هواپیمای اوکراینی به دادگاه لاهه و آشکار کردن بیشتر چهره این رژیم در حضور جهانیان که یروزی بزرگی به حساب می آید مجددا با سکوت اپوزیسیون روبرو گشته است. و این جای شگفتی دارد زمانی که حامد اسماعیلیون به نامی آشنا در میان رهبران سیاسی جهان و چهرهای شناخته شده در میان رسانهها و خبرگزاریهای بین آلمللی تبدیل گشته است. اما واقعت در پشت پرده کاملا ترسیم گر تصویری دیگر است و این جستار کوششی است تا در حد امکان به دیدگاهها و مواضع این احزاب و سازمانها به حامد اسماعیلیون و نقش غیر قابل انکار او در جنبش برون مرزی بپردازد.
حزب توده و سایر چپ ها
حزب توده و حامیان سیاسیش از قبیل سازمان اکثریت گرد هماییهای اخیر در سراسر جهان که مشخصا توسط حامد اسماعیلیون و تیم حمایت کننده او سازمان دهی شده و از حمایتی بسیار گسترده از سوی ایرانیان خارج از کشور و بسیاری از چهرههای بین المللی سیاسی، روشنفکران، هنری و غیرو روبرو شد تلاش به سرپوش گذاشتن بر نقش فزاینده او در رهبری حرکت برون مرزی جهانی شدند . حزب توده در سر مقاله اخیر خود در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۲ زیر عنوان “مرز میان اعتراض مترقی و شورشهای کور ارتجاعی” که پس از گرد هماییهای گسترده تورنتو، برلین و سایر شهرهای دیگر منتشر شده اعتراضها و نارضایتیها را در صورتی محق می داند که جنبه “مدنی و مسالمت آمیز” داشته باشد و به عنوان نمونه از “اعتراض های کارگران و معلمان و بازنشستگان یا اعتراض دانشجویان به تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها” نقل می کند. بیانیه حزب توده اضافه می کند که در غیر این صورت “به محض آنکه از این چارچوب خارج شود و شکل خشونت آمیز به خود بگیرد جنبه ویرانگرانه و ارتجاعی آن غلبه پیدا می کند.” جالب توجه است که حزب نقش اعتراضات دانشجویی را به شرطی موفقیت آمیز تلقی می کند که محدود “به تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها” باشد. حزب که در اعلامیههای رسمیش زبانی سیاسی، مودبانه و بدون نام بردن مستقیم ازحامد اسماعیلیون دارد به اعضای رسمی و فعالش اجازه می دهد که به هر زبان و هتاکی در فضای مجازی و دست نوشتههایشان دست زده و دگر اندیشان ازجمله حامد اسماعیلیون را با رکیکترین زبان زیر شلاق ببرند و او را “یکی از آدم های آمریکا و شرکا برای مستعمره کردن ایران” می خوانند.
اعضا و هواداران حزب پس از گردهمایی برلین اشاره به لرزیدن دست حامد اسماعیلیون به هنگام خواندن متن می کند و صدایش را مالامال از نداشتن اعتماد به نفس می داند. در یادداشتی پیش از این آنها او را عامل تغییر حکومت را غرب می دانند و می نویسند دول غربی برای تعیین رهبر برای ایران از شیوه “کفتر پرانی” استفاده می کنند. که با توجه به پیغام های قبلی اشاره به حامد اسماعیلیون دارد. در پیغامکهای متعدد اعضا و هواداران حزب حامد اسماعیلیون را “امام اسماعیلیون” می خوانند که فرقهای جدید “فرقه اسماعیلیون ( حشاشیون- اسراییلیون)” به فرقه های ایران افزوده است. آنها حامد اسماعیلیون را “یکی از آدم های آمریکا و شرکا برای مستعمره کردن ایران” می دانند و سوال می کنند چه دست های پشت پرده حامد اسماعیلیو ن را هدایت می کند؟ سازمان دهندگان تظاهرات برلین چه نیروهایی هستند و چرا هویت خود را هویدا نمی کنند؟
نتیجه نهایی که اعضا و هواداران حزب می گیرند این است که مبارزه علیه حکومت جمهوری اسلامی با « جامعه مدنی» پیش نخواهد رفت. این مبارزه به “احزاب سیاسی مقتدر” نیاز دارد. که نیاز به گفتن ندارد که منظورش از حزب مقتدر سیاسی حزب توده است. حزب در تمام سرمقالهها و تحلیلهایش سکوت کامل در برابر پیغامهای گسترده اعضایش اتخاذ کرده است. هواداران حزب توده و بیهیچ گمان خود حزب حامد اسماعیلیون را آلترناتیو غرب برای تشکیل جبهه ای از سلطنت طلبان، مجاهدین و… کنار گذاشتن مماشات با جمهوری اسلامی، یعنی دعوت به جنگ می دانند.
چریک های فدایی خلق درباره چرائی عدم شرکت در تظاهرات ۲۲ اکتبر در برلین نیز “فراخوان حامد اسماعیلیون را در راستای آلترناتیوسازی های امپریالیستی ارزیابی کرده و شرکت در آن را مجاز نمی داند.” و وظیفه اصلی تمامی نیروها و افراد انقلابی و شریف و آزادیخواه” را در این می داند که “ضمن حمایت از جنبش انقلابی توده های به پا خاسته در ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و …..خطر سیاست آلترناتیوسازی امپریالیستی (بخوان حامد اسماعیلیون) در خارج کشور را نیز افشاء کنند.”
حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بر عکس از تظاهرات برلین حمایت کرده و ایرانیان را به شرکت در این تظاهرات فرا می خواند و می افزاید که ایرانیان خارج از کشور بار دیگر نشان دادند که مبارزهی مردم ایران، مرز جغرافیائی ندارد.
فرخ نگهدار رهبرسابق جناح اکثریت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که به فعالیت سیاسی مسالمتآمیز در چارچوب حکومت اسلامی و معتقد به اصلاحات در قالب حکومت جمهوری اسلامی می باشد در مقاله ای در اخبار روز که خود را رسانه ی چپ مخالف نظام سرمایه داری و مقدور بودن ساختن جهانی دیگر می داند با انتقاد از حامد اسماعیلیون که گفته بود “تا زمانی که در تهران نباشد، فراخوانی برای دعوت به تظاهرات نخواهد داد” بر این باور است که “با وجود توپخانه های رسانهای نیرومند در خارج کشور امر سامان دهی اعتراضات از خارج نباید کلا معلق بماند.” فرخ نگهدار به جمهوری اسلامی هشدار می دهد که “هر روز تاخیر در«نرمش قهرمانانه» بخصوص در مساله حجاب” سبب این خواهد شد که “هماهنگی، سامان دهی، و هدایت امواج اعتراضی از داخل کشور هم به خارج کشور منتقل شود.” فرخ نگهدار بعید می داند که به دلیل حمایت برخی ِحامیان فراخوان دهندگان، از جمله اروین کوتلر از حامیان سرشناس مجاهدین خلق اسماعیلیون “چلبی” دیگری در راه باشد و منجر به «رهبر تراشی» یا «آلترناتیو سازی» توسط امریکا گردد. او رفتار سیاسی حامد اسماعیلیون را پیگیری فشار حداکثری می داند که مستلزم «تغییرِ رژیم» زیر فشار حداکثری، با ارسال اسلحه و مستشار، به پیرامون کشور خواهد بود. این باور شاید از آنجا پایه می گیرد که اخیرا اسماعیلیون از شعار کشاندن رژیم بدلیل نقشش در شلیک عمدی هواپیما به پای میز محاکمه در لاهه به شعار سرنگونی رژیم که شعاری کاملا سیاسی است تغییر داده است.
حزب کمونیست کارگری ایران
حمید تقوائی دبیر کنونی کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست در مقالهای پس از حمله به سلطنت طلبان و شهرام همایون از طرفداران آنها حمایتی همه جانبه از حامد اسماعیلیون می نماید و تهاجم به او را خدمت به جمهوری اسلامی می داند. در همین مقاله رهبر حزب کارگری ایران از “معدودی چاپ” که حامد اسماعیلیون را نقد می کنند گله کرده و همجهتی این چپ ها با سلطنت طلبان را مواجهه با “تئوری توطئه” می بیند. تقوائی در ادامه نتیجه گیری می کند که اگر حامد اسماعیلیون در انقلاب مطرح شده و به جلو رانده میشود به این خاطر است که “خصوصیت نمایندگی کردن حرکت متحد مردم در جنگ با حکومت” را داشته است.
بابک یزدی عضو دیگرکمیته مرکزی این حزب در مصاحبهای با “سایت آزادى بیان” گامی فراتا از تقوایی رهبر حزب برداشته و در پاسخ به این سوال که آیا “حامد اسماعیلیون را به عنوان یکی از رهبران بالقوه جنبش و انقلاب جاری میبینید؟” پاسخ می دهد که ” در دل انقلاب رهبرانی هم ساخته میشوند که قبل از آن قابل تصور نیست “و می گوید که” حامد از دوستان عزیز من است” وما در تورنتو و هم در برلین در کنار آنها بودیم و فراخوانهایمان را هم در حمایت از آنها و در کنار آنها دادیم” و اظهار امیدواری می کند که “حامد هم تا آن موقع حزب سیاسی مورد نظر خودش را انتخاب کرده باشد.”
سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق در ارگانهای رسمیش از جمله سیمای آزادی از اشاره مستقیم به به نقش حامد اسماعیلیون در رهبری و سازماندهی تظاهرات و تاثیر غیر قابل انکار او در گسترش آگاهی جنبش ایران به مهمترین رساننهای بین المللی و گفتمان مستقیم با رهبران سیاسی با نفوذ بویژه در آمریکای شمالی خودداری کرده است. اما در معدود اشاره هائی که به تظاهرات گسترده برون مرزی برلین، تورنتو و سایر نقاط جهان داشته این تظاهرات را ستوده و در تحلیلی در ارگان رسمی سازمان در آبان ۱۴۰۱ می نویسد ” برگزاری یکی از بزرگترین گردهماییهای ایرانیان خارج از کشور در برلین آلمان، هراس آخوندهای حکومتی را مضاعف ساخته است؛ زیرا انبوهی از کسانی را که فکر میکردند زیر چرخهای ستم خود نابود ساخته و از گردونه خارج کردهاند، ناگهان فعالانه به میدان مخالفت بازگشته و پرچم شیر و خورشید را در برابر پرچم خرچنگنشان آخوندها برافراشتند.” مجاهدین که نقش تعیین کنندهای در کنترل نظرات اعضا و هواداران خود دارند از هر گونه حمله مستقیم یا ستایش مستقیم از حامد اسماعیلیون جلوگیری کرده و ممانعتی برای شرکت گسترده هوادارن خویش در گرد هماییهای تحت سازماندهی او ننموده اند.
سلطنت طلبان
مشابه مجاهدین، رضا پهلوی و اطرافیان با نفوذ او که می توان آنها را کابینه در تبعید و سایه او خواند نیز از نام بردن مستقیم حامد اسماعیلیون و حمله یا دفاع از او خودداری کرده اند. هر چند نشانه هائی از تغییر در چند روز اخیر مشاهده شده که بیتردید باید از سابقه طولانی تری از یک اتفاق تصادفی و بیبرنامه باشد. چندی پیش در ۲۱ نوامبر در نمایش اکران فیلم “۷۵۲ یک عدد نیست” در باشگاه مطبوعات ملی واشنگتن که با حضور کارگردان فیلم و حامد شخصیت اصلی فیلم برگذار شد حضور رضا پهلوی در ردیف آول بسیار معنا داربود. بیتردید دعوت از او اگر مستقیما از سوی خود حامد اسماعیلیون نبوده باشد حداقل با موافقت او صورت گرفته می تواند دال بر وجود یا جستجو در نقطه نظرهایی مشابه بین آنها باشد. اما تبریک مشترک سال نو میلادی با رضا پهلوی و تنی چند سلبریتی تقریبا این گمان را از ذهن خارج می سازد که حامد اسماعیلیون و رضا پهلوی در آیندهای نه چندان دور نقطه نظرهای مشترکی را با یکدیگر بیان خواهند کرد و تصمیم گیران اصلی “که با ما” و “که خیر” خواهند بود.
اما تفاوت بسیاری بین هواداران مجاهدین و سلطنت طلبان وجود دارد. طرفداران سلطنت طیفی بسیار گسترده از آگاهان سیاسی، بورژوازی مرفه، و ملی گرایان را تشکیل می دهند. آنها به وسعت در تمام فراخوانهای حامد اسماعیلیون در خارج از کشور شرکت کرده اند و تا حد امکان نامی یا حمایتی از سلطنت نبرده اند. اما بر خلاف مجاهدین که قادر به کنترل اعضا و هواداران خود بوده و از هر گونه توهین و هتاکی به حامد اسماعیلیون در ملاعام خودداری کرده اند طیف وسیعی از طرفداران سلطنت با هر زبان و با فحاشی و کلمات رکیک اسماعیلیون را در شبکه های اجتماعی و رسانههای مجازی زیر حمله قرار داده اند. اما بیتردید آنچه که موجب نگرانی سلطنت طلبان باید باشد این است که آیا رضا پهلوی قادر است با یک فراخوان و در مدتی کوتاه بیش از صد هزار نفر را تنها در یک شهر به خیابان بیاورد؟
جمهوری اسلامی و حامیانش
ناگفته پیداست که موضع طرفداران و حامیان جمهوری اسلامی وابسته خواندن حامد اسماعیلیون به سازمانهای غربی، “عروسک خیمه شب بازی” منافقین، عروسکی در دست لابیهای قدرتمند صهیونیستی-تروریستی، زلنسکی ایرانی و رهبر پارسی زبانان اسلام ستیز در خارج از کشور دانست که “عدم تعادل روانی خود را بارها در توییتها و سخنرانیهای خود به نمایش گذاشته.” خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران هر چند “تجمع برلین” را به دعوت حامد اسماعیلیون می داند اما گرداننده اصلی گرد همایی را تجزیهطلبان، همجنسگراها و منافقین می داند. این خبرگزاری و دهها رسانه وابسته به رژیم حاکم پرچم اقلیم کردستان، تجزیهطلبان بلوچستان و الاحوازیه و کردها و آذریهای تجزیهطلب، همجنسبازان و حتی پرچم رژیم صهیونیستی را از نمادهای حاضر این گردهمایی می بیند. استناد جمهوری اسلامی عمدتا به ارتباط اسماعیلیون با مجاهدین بر اساس رمان “گاماسیاب ماهی ندارد” و همکاری با کاوه شهروز می باشد. این رمان به دلیل پرداختن به زندگی خانوادهای که پسرشان عضو مجاهدین بوده و نیز طرح روی جلد که مجاهدین را در عکسی از کمپ اشرف نشان می دهد جنجال بر انگیز شد و ابزاری در دست رژیم برای هوادار خواندن اسماعیلیون گردید. کاوه شهروز از نزدیکان و ظاهرا وکیل حامد اسماعیلیون و کارشناس اندیشکده راستگرایMLI است که به همراه او نقش اصلی در سازماندهی گردهمایی برلین داشته و طراح کارزار کمپین “اخراج دیپلماتهای آیرانی و آزادی زندانیان سیاسی” است که رژیم حساسیت بسیاری به آن نشان می دهد. رسانههای رژیم که به نوعی سخنگوی سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی هستند نقش کاوه شهروز و ارتباطش با حامد اسماعیلیون را به مراتب بیش از یک ارتباط ساده می دانند و او را از چهرههای “حامی تحریم ایران و همسو با مجاهدین خلق (منافقین) دانسته” که ارتباط تنگاتنگی با لوین کاتلر که لابی اصلی مجاهدین در کانادا است و تری گلاوین ژورنالیست دستراستی طرفدار منافقین دارد.
رجانیوز وب سایت نزدیک به جبهه پایداری انقلاب اسلامی و از حامیان محمود احمدینژاد و سعید جلیلی اسماعیلیون را اسطورهای ساخته دست رسانههای خارجی می داند که اپوزیسیون ایران که با خلا رهبری مواجه است پس از “ابوالحسن بنی صدر، رضا پهلوی، محمد حسینی، مصی علینژاد” دست به دامن او شده است، “منصبی پوشالی که برای هیچکدام دوامی نداشته است.”
به کوتاه باید انتظار داشت که تیغ حمله به او از سوی جمهوری اسلامی و حامیانش در داخل و خارج از کشور و با استفاده از هر وسیله و روش ممکن روز به روز افزایش پیدا کند.
و دیگران
و دیگران طیفی بسیار گسترده از اقشار گوناگون با سلیقهها و خواستهای مختلف را در بر می گیرد. به عنوان نمونه محمد قراگوزلو نویسنده، مترجم و کنشگر سوسیالیست در سلسله مقالاتی در اخبار روز که قبلا ذکر آن رفت بیآنکه از حامد اسماعیلیون نامی ببرد گردهماییهای برلین و تورنتو را جریان های راستِ “بازار آزاد” محور می خواند و امکان “رژیم چنج” و شانس موفقیت پروژه ی “دولت انتقالیِ تکثرگرا” در ساحت سیاسی ایران را صفر می داند. قراگوزلو در ادامه می افزاید که “با مقاله و کتاب و تلویزیون نمی شود انقلاب کرد! ” و موتور محرکه ی هر انقلابی را “طبقه ی انقلابی متشکل و متحزب” می داند.
محمد محبی ازشورای مدیریت گذار با آناتومی گردهمایی برلین این تجمع را یک “پیروزی بزرگ برای ملت ایران” و گامی “مهم و اساسی در روند انقلاب ملی ایرانیان و آگاه کردن خارجیان به خیرش ملی ایرانیان” می بیند. اما در تحلیل حواشی این تجمع قربانی اصلی تجمع برلین را خود حامد اسماعیلیون می داند که به خاطر اشتباهاتش پس از درخششی کوتاه در آسمان ایران ستارهاش رو به افول خواهد بود. به گمان محمد محبی حفاظت از مصالح و کیان ملی ایران مهمترین ویژگی جنبش اخیر است که با اشتباهاتی غیر قابل تصور که او آنرا “افتصاحات تجمع برلین” می خواند نادیده گرفته شده است. فهرست بالا بلندی از این اشتباهات که او و بسیاری دیگر به آن اشاره شده “عدم اجازه به ورود پرچم ایران”، “سپردن مسایل اجرایی این تجمع به بدنامترین و مفلوکترین فعالان ایرانی چپ رادیکال در اروپا”، سپردن تریبون به “حقیرترین تجزیهطلبان”، اختصاص سه چهار سخنران دگرباشان جنسی، عدم فرصت به خانوادههای مبارزین و دردکشیدههای داخلی را می توان شمرد که به کوتاهی او این حجم از بیمسولیتی را “حیرت انگیز” می خواند.
حامد اسماعیلیون و رهبری
بی تردید حامد اسماعیلیون از میان تمام کسانی که تا کنون در سطوح بالای مبارزاتی و سیاسی این مملکت شناخته شده اند چهرهای متفاوت است .کارنامه سیاسی ندارد که بتوان با ورق زدن آن شرح فعالیتهایش را مرور کرد و او را شناخت. دندانپزشک جوانی است و نویسنده موفقی در محدوده بخشی از روشنفکران. پس از چند سال کار به کانادا مهاجرت کرده که تا این زمان هیچ شاهدی از کنش سیاسی از او مشاهده نشده است. پس از سرنگونی هواپیمای اکراینی که همسر و فرزندش از مسافران آن بودند زندگیش در مسیری دیگر می افتد و ابتدا با عنوان سخنگوی “انجمن خانوادهٔ قربانیان پرواز پیاس ۷۵۲” به فعالیتی به عمده مدنی می پردازد و مدتی بعد مسیر این فعالیت کاملا به جرگه سیاسی و تا حد شعار سرنگونی رژیم وارد می شود. هرچند هنوز در این مقطع هم او را می توان کنشگر سیاسی مستقلی شناخت.
نگرانی بیهوده ایست که حامد اسماعیلیون فردا به حزب توده یا چریکهای فدایی خلق بپیوندد و یا در پیامی رسما وابستگی خود را به سلطنت طلبان اعلام کند. همین کارنامه چند برگی فعالیتهای او بر علیه رژیم واپس گرا و تعهد او به اخلاق و حقوق بشر به آن اندازه قابل اتکاست که او چنین تصمیمی نخواهد گرفت. خطر برای حامد اسماعیلیون بیشتر از حوزههای نزدیک و مشاورین او حس می شود. به آنها که با اطلاع از محبوبیت و توانایی او در جلب اقشار متفاوتی از مردم فعلا برون مرزی و در آیندهای نه چندان دور درون مرزی قدرت کشاندن جنبش را به کج راهه هائی خواهند داشت که تا حدودی نمونه هائی از آن در تجمع برلین مشاهده شد.
حامد اسماعیلیون با اطلاع از چنین خطری در پیامی کوتاه به نوعی در مقام پاسخ گویی به “سوء تفاهم” بوجود آمده پس از تظاهرات بزرگ برلین و تورنتو بر آمده و تاکید می کند که مسیر ما “کاملا مستقل از احزاب سیاسی است” و مسئولیت اشتباهات صورت گرفته بویژه در برلین را برعهده گرفته و قول می دهد که در “تجمعات بعدی با دقت بیشتری “عمل خواهد شد. هر چند تنها تجمع برلین نیست که با لفظ “سوء تفاهم” می توان از آن چشم پوشی کرد بلکه موارد دیگری نیز کم و بیش پیدا می شود که یا دال بر کمبود تجربه است و یا کثرت مشاورانی که اسماعیلیون در پیرامون خود دارد و در مواردی راضی نگاه داشتن همگی.
عمده طرفداران حامد اسماعیلیون را بخش گسترده و متعددی از بورژوازی و خورده بورژوازی مرفه در غرب و روشنفکرانی که فاقد دید و تجربه سیاسی هستند تشکیل می دهند که به راحتی توانایی چرخش به حرکتی دیگر و موضعی دیگر را دارند. تلههای بسیاری در مسیر او قرار دارد که بخشی از آن ناخودآگاه از سرعت حیرت انگیز طرفداری از او نشاط می گیرد که قابل کنترل نبوده و او را احاطه کرده است. نفوذ هواداران آگاه یا نا آگاه “اکرانیزه” کردن خیزش برون مرزی می تواند یکی از آنها به حساب آید. جنبش تحت هدایت حامد که خود را غیر سیاسی می خواند چگونه جایگاهی برای دفاع از اکراین شده؟ آیا به سادگی به هواپیمای اکراینی بر می گردد که ارتباطی ملموس بین این دو ملت را ایجاد نمود که همدرد یکدیگر باشند و دشمنی واحد را نشان گیرند؟ یا که خیر، چشمکی به سازمانهای جاسوسی غرب و امثال بایدن و ترامپ باید به حساب آید؟ همانگونه که انتخاب برلین نیز پیامی دیگر برای غرب بود که ما حسابمان با فلسطینیها و سایر جنبشهای خلقی منطقه و ضد امپریالیستی جداست؟ به نظر می رسد جنبشی که حامد اسماعیلیون رهبر آن است نگران این است که نکند انگ سوسیالیستی و حتی “ناسیونالیستی” آن ایجاد خطری کند و غرب “رَم” کند.
جنبش برون مرزی که حامد اسماعیلیون رهبری آن را بر عهده دارد نباید مبدل به باشگاهی شود که تنها کارت عضویت برای “نسل زِد” و اقشار نیمه مرفه و مرفه صادر کند. جدا از تعدادی شعار “مرگ بر” و “زنده باد” این جنبش باید بسیار فراگیرتر شود و با زبانی صحبت کند که اقشار و توده های محروم مملکت را نیز به خود جلب کند.
با وجود همین ناهمگنی و عدم انسجام منشِ فکری طرفداران او دست آورد بزرگ حامد اسماعیلیون سازماندهی و راهبری جنبشی عظیم در خارج از کشور بوده که به اقصا نقاط جهان گسترش پیدا کرده و توجه و حمایت بخش عظیمی از سیاستمداران، روشنفکران، هنرمندان، ورزشکاران و اقشار عادی را به خود جلب کرده است. دست آوردهای او در خارج از کشور زمینهای عینی پیدا کرده و وارد گفتمان سیاسی گشته که توانایی انتقال به داخل کشور را دارد و بیگمان به خطا نیست که گفت روندی که از هم اکنون آغاز شده است. حامد اسماعیلیون و طرفداران او در رساندن صدای خیزش مردم ایران به جهانیان کاملا موفق بوده اند. اینک وظیفهای بس دشوارتر در روبروی این جنبش فرامرزی است. وظیفه سرنگونی یک حکومت عصر حجری و سرکوب گر. وظیفهای که بدون شرکت تودههای مردم و تمامی اقوام تشکیل دهنده آن امکان ناپذیر خواهد بود. جنبش برای رسیدن به ائتلافی فراگیر نیاز به “حنجره ای واحد” دارد .”حنجره واحد” یک فرد نیست، حنجره ایست که در حلقوم ائتلاف باید قرار داشته باشد. حنجره ایست برای براندازی و رسیدن به مرحله گذار.
ائتلاف مورد نیاز به معنای پهن کردن فرش سرخ زیر پای هر کس و عکس انداختن با آنها نیست. دعوت از هر کس، تایید هر کس و انگشت به مهر کوبیدن به زیر هر توییت و بیانیهای باید کاملا اگاهانه و هم نوا با خیزش میلیونی مردم باشد. به کوتاه باید یاد آور شد که حامد اسماعیلیون یک سلبریتی نیست و باری سنگین بر دوش اوست. حامد اسماعیلیون در این مرحله باید به این مسئله توجه کافی بنماید که ائتلاف باشگاهی برای جمع کردن افراد نیست. ائتلاف هدفمند و روندی است که پیروزی و یا شکست آن در تاریخ ثبت خواهد شد. “سرنگونی” و “حق انتخاب” استراتژی و هدف ائتلاف بزرگ است. هر حزب، تشکل و نیروی سیاسی موافق این هدف باید و محق است که زیر این چتر قرار گیرد .پس از آن ملت در شرایط دموکراتیک و با رای آزاد تصمیم و انتخاب خود را خواهد گرفت.
اسماعیلیون به روشنی نشان داده است که شایستگی و توانمندی حضور فعال در ائتلاف و شرکت در “مرحله گذار” به عنوان نهادی فراحزبی را دارد. حامد اسماعیلیون نشان داده که تابع احساسات نیست و در انتخاب کلام آگاه و ابایی از یادگیری و آموختن تجربه و گوش کردن ندارد .اما در این مقطع نه حامد اسماعیلیون و نه سایرین نباید و نمی توانند به تنهایی “حنجره واحد” خیزش خلق های ایران باشند. جنبش مردمی چه در داخل و چه در خارج توان و آگاهی کافی برای طرد عناصر نامطلوبی که به طریقی خود را در ائتلاف وارد کرده اند را دارد. کارنامه سیاسی و مبارزاتی در این عصر مخفی و پوشیده نیست و به راحتی افراد فرصت طلب ناشایست را تشخیص و طرد خواهد نمود. حامد اسماعیلیون به “حنجره واحد” اعتبار بسیار خواهد بخشید. آنچه که جنبش زیر شعار “سرنگونی” بسیار به آن احتیاج دارد.
*پژوهشگر سرطان در دانشگاه آلبرتا کانادا و نویسنده داستانهای کوتاه و رمان “آن خانه قدیمی”
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.