ویلیام دالریمپل*؛ نیویورک تایمز
برگردان: محمدسلیم شفیق
………………………………..
حامد کرزی رئیسجمهوری افغانستان با نطق بیسابقه اش در دهم ماه مارچ که در آن حملات اخیر طالبان را «خدمت به امریکا» خواند، رهبران کشورهای غربی را شوکه کرد. مفهوم این سخنان روشن بود: تروریستان در تبانی با ایالات متحده پیش از انجام برنامهی خروج نیروهای امریکایی در سال ۲۰۱۴ در پی ایجاد هرج و مرج اند. رهبران امریکا و اروپایی، به خون و سرمایهای هدر دادهای فکر میکنند که برای دفاع از حکومت آقای کرزی هزینه کردهاند و حالا نتیجه معکوس میگیرند.
اما برای دانشجویان تاریخ افغانستان، انگیزهی پشت کردن آقای کرزی به قدرتهای خارجی در انظار عمومی، کاملاً روشن است. اعلامیهای مطبوعاتی هجدهم مارچ منتشر طالبان که هشدار کوچکی از سوی رسانههای غربی پنداشته شد، روشن کرده بود که «همگان میدانند که کرزی چگونه به کابل آورده شد و چگونه بر تخت شهنشاهی بی دفاع شاه شجاع تکیه زد. بناءً شگفت انگیز نیست که سربازان امریکایی او (کرزی) را تمسخر کرده و سیلی بزنند؛ چون فلسفهی متجاوزان چنین است که در اخیر دست نشاندهی شان را تحقیر کنند … و از این طریق، او را برای غلامیشان، مجازات میکنند.» متن این اعلامیه، به بازگرداندن شاه تبعیدی افغانستان به قدرت توسط بریتانیا، در سال ۱۸۳۹ اشاره شده است.
طالبان سهواً روی عامل کلیدی در فهم روانشناختی کرزی انگشت گذاشته اند. در نهایت، تیرهی آقای کرزی بهعنوان یک بزرگ قبیلهی پوپلزی، مستقیماً به شاه شجاع الملک دست نشاندهی بریتانیاییها در زمان نخستین تلاش غربیها برای تغییر رژیم در افغانستان در اواسط قرن نزده میلادی میرسد.
هر چند تعدادی در غرب از این موضوع آگاهی دارند که همزمان با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، تاریخ نیز تکرار خواهد شد. شاید ما (غربیها) جزئیات تاریخ استعمار را فراموش کردهایم که چگونه تنفر افغانها از سلطه خارجی به شدت شکل گرفت، اما افغانها فراموش نکرده اند.
امروز در افغانستان شاهشجاع به عنوان دست نشاندهی غرب به میزان گستردهای نفرین میشود. وزیر اکبرخان، مردی که در سال ۱۸۴۲ در برابر بریتانیاییها ایستادگی کرد و پدرش دوست محمدخان به عنوان قهرمان به میزان وسیعی احترام میشوند. آگاهی از این موضوع در تمام طول زندگی آقای کرزی سبب شده تا او متحدی باشد که همواره اختلاف بین خود و حامیاناش را شدت داده و به طور دوامدار دستانی را نیش زده که او را پرورانده اند.
در سال ۲۰۰۱ مقامهای ارشد طالبان از جنگجویان جوان شان پرسیدند که «میخواهید فرزندان شاهشجاع یاد شوید یا دوست محمدخان؟» هنگامی که ملا عمر رهبر گروه طالبان به قدرت دست یافت، با تأمل خود را «دوست محمدخان» جلوه داد؛ چنانچه خرقهی مبارک حضرت محمد را از زیارتگاهاش در قندهار بیرون کرده و خود را در آن پیچاند و جهاد را اعلان کرد؛ تعمد تاریخی که به سنت تبدیل شده؛ مفهومی که تقریباً تمامی افغانها آنرا میدانند.
شباهتهای جنگ جاری و سالهای ۱۸۴۲ قابل توجه است؛ همان رقابتهای قبیلهای موجود است و همان جنگ در همان مناطق زیر پرچم جدید جریان دارد، ایدئولوژی جدید با بازیگران سیاسی جدید. همان شهرها توسط سربازان خارجی محصور شده اند که با همان زبان سخن میگویند و آنها از همان تپهها و گذرگاههای بلند حمله میکنند.
نه تنها شاهشجاع از همان قبیلهی کوچک پوپلزی بود که کرزی نیز وابسته به آن است، بلکه مخالفان عمده اش نیز غلزاییها بودند که امروز بخش عمدهی نیروهای پیاده طالبان را تشکیل میدهند. ملا عمر نیز مانند محمدشاه خان جنگجوی سرسخت از قبیله غلزایی است که کشتار ارتش بریتانیا در سال ۱۸۴۱ را سرپرستی میکرد.
امروز همان موضوعات اخلاقی در سرمقالهها مورد بحث قرار میگیرد که در مکاتبات رسمی مقامهای بریتانیایی در جریان جنگ اول افغان – انگلیس مطرح میشد. آیا میشود نیروهای خارجی در امر «رشد منافع انسانی» و اصلاحات اجتماعی با ممنوعیت سنتهای نظیر سنگسار زنان زناکار تلاش کنند؟ آیا آنان میتوانند قوانین کفرگویی را اصلاح و ایدههای سیاسی غرب را معرفی کنند؟ یا آنها میتوانند روی حاکمیت مسالمت آمیز تمرکز کنند؟
چنانچه سِر کلود وید جاسوس ارشد بریتانیای کبیر در آستانهی تهاجم سال ۱۸۳۹ هشدار داده بود: «من فکر میکنم هیچ چیزی قابل هراس و مقابله با اعتماد به نفس و اطمینانی که ما اغلب توأم با احترام به نهادهای خود داریم و اشتیاقی که برای معرفی آنان در سرزمین جدید آزموده نشده از خود نشان میدهیم، وجود ندارد.» او در همین اولین نقد از ترویج دموکراسی نتیجه میگیرد «چنین مداخلهای اگر با واکنش تندی مواجه نشود، همواره به منازعات شدیدی سوق مییابد.»
درست همانند درماندگی بریتانیاییها در مقابله با قیام افغانها در سالهای ۱۸۴۱-۱۸۴۲ و گسست اتحاد بین فرستادهی بریتانیا و شاه شجاع که از ناکامی در رهبری ناشی میشد، رابطه کش دار و مریز بین رهبران ناتو و آقای کرزی نیز عامل تعیین کننده در ناکامی امریکا در آشفتگی اخیر است.
افغانستان به اندازهی فقیر است که کار از طریق سرمایه گذاری روی منابع طبیعی یا مالیات نمیتواند تأمین شود. در حال حاضر امریکا سالانه بیش از ۱۰۰ میلیارد دالر را در افغانستان هزینه میکند؛ آنچه صرف نیروهای دریایی مستقر در دو ولسوالی ولایت هلمند میشود بیشتر از کمکهای نظامی و توسعهای ایالات متحده به مصر است. چنانچه تصمیم خروج نیروهای امریکایی، عواملی را به جریان انداخته است که بیارتباط با افغانستان هم نیست، کشور ساکنان با اقتصادِ آشفته و دولتمردان بالهوس.
تاریخ به خودی خود هرگز تکرار نمیشود و میان آنچه امروز در افغانستان در حال وقوع است و چیزی که در دهه ۱۸۴۰ میلادی رخ داد، تفاوتهای مهمی وجود دارد. در مرکز مقاومت عامل اتحاد وجود ندارد تا به عنوان نماد مشروعیت و عدالت از سوی تمام افغانها به رسمیت شناخته شود: ملا عمر دوست محمدخان یا وزیر اکبرخان نیست، و قبایل در حمایت از یک رهبر واحد، متحد نیستند؛ چنانچه در دهه ۱۸۴۰ بودند.
به علاوه، اهداف سنتی که قبایل به دفاع از آن قیام کردند و به تسلط استعمار پایان داد، خیلی متفاوت از آنچه است که امروز طالبان دارند؛ آرزوی مسلط کردن دوباره ایدئولوژی وارداتی وهابی در افغانستانِ با فرهنگهای متفاوت مذهبی. و مهمتر از همه، آقای کرزی تلاش کرده است تا یک دولت دموکراتیک با پایههای وسیع را بنیان نهد که با تمام نقیصه ها و فساد گسترده، هنوز هم به مراتب مردمی و مشروع نسبت به رژیمی است که در رأس آن شاهشجاع قرار داشت.
آقای کرزی هشیاری آن را دارد تا از ناکامی اجداداش درس بگیرد. هنگامیکه در ماه جنوری کتاب من در هند وارد بازار شد، او یک نسخهای از آن را گرفت تا بخواند. او به من گفت: «رفتار به اصطلاح متحدان کنونی با ما همانند بریتانیایی ها با شاهشجاع است. آنان فرصتی را به باد دادند که مردم افغانستان برایشان داده بودند.»
آقای کرزی معتقد است که شاهشجاع به اندازهی کافی به استقلال خود اهمیت نمیداد، و به روشنی بیان کرد که در آخرین سال ریاست جمهوریاش، طوری کار خواهد کرد که هرگز به عنوان یک دست نشانده خوانده نشود.
* ویلیام دالریمپیر نویسندهای است که آخرین کتاباش «بازگشت شاه: جنگی برای افغانستان، ۱۸۳۹-۱۸۴۲» است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
سلام به همه دوستانیکه در پیوند با مقاله فوق زحمت کشیده اند و موضوعات بسیار مهمی را درج تازیخ نوین کشور کرده اند.
چهارشنبه, ۲۸ام فروردین, ۱۳۹۲