فکر میکنم اولین سوالی که باید به آن پاسخ بدهیم این است که الان کجا هستیم؟ پاسخ افراد مختلف به این سوال یکسان نیست زیرا پیشقضاوتها، مشاهدات و اولویتهای افراد یکسان نیست. من در مجموع خوشبین نیستم به این دلایل:
۱- تشکیلات نداریم. سازمانها و گروههای سیاسی اصلاحطلب فروپاشیدهاند، حتی محافل و جمعهای غیررسمی هم از بین رفتهاند. سرکوب شدید دلیل اصلی این وضعیت است. حاکمیت به هر گونه دور هم جمع شدن آدمها حساس شده و با شدت و خشونت آن را سرکوب میکند. مهاجرتها و بریدنها و ناامیدیها هم مزید برعلت شدهاست.
۲- سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان کاهش پیدا کردهاست. تغییر مواضع مکرر آدمها و جریانها خیلیها را بیاعتماد کردهاست. وقتی نیروهای اصلی در مورد خیلی رفتارها و تناقضها توجیه نیستند چه انتظاری میتوان از جامعه داشت؟ مهمترین آن بحث تقلب در انتخابات است، اگر چهار سال پیش تقلبی در ابعاد ۱۵ یا ۲۰ میلیون رای انجام شده چطور میشود الان به شرکت در انتخاباتی با همان دستاندرکاران و همان ضوابط و همان سیاستها فکر کرد؟ اعترافها و مهاجرتها و برخی مسائل دیگر هم در ایجاد بیاعتمادی به اصلاحطلبان نقش داشتهاست.
۳- اصلاحطلبی دچار بحران مسئولیتپذیری شدهاند. بسیاری از اصلاح طلبان شناخته شده در جمعهای خصوصی در تقلبی در آن ابعاد که نتایج تغییر کند تردید میکنند اما به دلیل مسئولیت اخلاقی در قبال موسوی و کروبی حاضر به علنی کردن آن نیستند. آنها توجه نمیکنند که آنها در قبال جامعه و هواداران هم مسئولیت اخلاقی دارند. این مسئولیت شاید حتی بیشتر از مسئولیت آنها درقبال کسی است که هنوز انتخابات به پایان نرسیده، بدون آنکه با کسی مشورت کند خود را رئیسجمهور ایران نامید. مسئولیتپذیری در قبال سرنوشت مملکت هم مطرح است. کنار نشستن و لذت بردن از اینکه متحدان سابق به جان هم افتادهاند (وقتی یقین داریم که این مسیر منجر به بهبود شرایط نمیشود) کار مسئولانهای نیست. اما برای مشارکت سیاسی یا باید تکلیف خود را با مساله تقلب روشن کنیم یا اینکه چند سالی صبر کنیم تا موضوع مشمول مرور زمان شود. دقت کنید من تحریم را هم نوعی مشارکت سیاسی میدانم به شرط آنکه به صورت منسجم و اثرگذار در وضعیت کشور باشد. اینکه ما بگوییم در انتخابات شرکت نمیکنیم و نهایتا کاهش محسوسی هم در مشارکت مردم در انتخابات ایجاد نشود، این تحریم نیست انفعال سیاسی است و آنگاه باید به پایگاه اجتماعی خود توضیح دهیم که چرا در شرایطی که مملکت به قهقرا میرود این شیوه منفعلانه را برگزیدهایم.
۴-اصلاحطلبان، گفتمان خود را از دست دادهاند ولی مبارزه بی گفتمان ممکن نیست. منظور من از گفتمان، شعار یا برنامه سیاسی نیست بلکه مجموعهای از اصول کلی است که در یک فرایند دیالکتیکی عملا و نظرا به مرور تکامل مییابند یا حذف میشوند. آنچه گفتمان را به جلو میبرد از یک سو نقدها و گفتوگوهای حول این اصول و از سوی دیگر واقعیت سیاسی موجود است. گفتمان سیاسی محصول تصمیم چند نفر یا نتیجه یک نشست و سمینار نیست. بلکه زاییده فضایی سیاسی است که با طرح چند سوال مشخص شکل گرفته و با تلاش برای پاسخ دادن به این سوالات و نقد مستمر آنها تداوم مییابد. تا سال ۸۸ گفتمان اطلاحطلبی خاتمیستی در میان اصلاحطلبان با فراز و فرودهایی دست بالا را داشت. گفتمانی که حول مشارکت سیاسی پارلمانتاریستی، توسعه نهادهای مدنی، فشار رسانهای و نوسازی ارزشهای سنتی با تمرکز بر جذب طبقه متوسط شهری شکل گرفته بود. اما در انتخابات ۸۸ بخش عمدهای از اصلاحطلبان از میان دو کاندیدا که یکی گفتمان اصلاحطلبی را با لکنت نمایندگی میکرد اما رای نداشت (کروبی) و دیگری که گفتمان روشنی را نمایندگی نمیکرد اما رای داشت (موسوی) دومی را برگزیدند. به عبارت بهتر گفتمان اصلاحطلبی قربانی رایاوری شد و در نهایت رای هم آورده نشد. در ۴ سال گذشته گفتمان جایگزینی شکل نگرفته و عملا زمان به سکوت و حیرت و ملاقات زندانیان و تعزیت جانباختگان گذشتهاست. شرایط سرکوب بعد انتخابات هم موجب مرگ قطعی گفتمان اصلاحات خاتمیستی شد .
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.