داوود پزشک
مستند تلویزیونی ِ موفق و تاثیرگذار «جمعههای فرهاد» ساخته بهمن دارالشفایی برای بیبیسی فارسی، در اواخر دسامبر۲۰۱۲ روی آنتن رفت. این فیلم ساختاری بیوگرافیک دارد و زندگی فرهاد مهراد خواننده فقید موسیقی پاپ و راک ایرانی را روایت میکند از خلال مصاحبههایی با «شاهدین عینی» و افراد تاثیرگذار در هر اپیزود از زندگی او همراه با تصاویر، صداها، و موسیقیهای آرشیوی مرتبط. موفقیت فیلم مرهون دقت و پیگیری فیلمساز و مصاحبهها و کار آرشیوی جدی او، یعنی چفت و بست «فُرمال» ِ فیلم است. اما تاثیرگذاری فیلم را باید در جای دیگری جست. در رگههای تراژیک داستان مستند دارالشفایی که با زخمها و تراماهای تاریخی ما ایرانیان پیوندی خاص برقرار و درگیری عاطفیمان را با داستان زندگی فرهاد ناگزیر میکند.
روایت فیلم به دو بخش تقریباً مساوی تقسیم میشود. بخش اول زندگی فرهاد را تعقیب میکند از آغاز تا مقطع انقلاب شکوهمند اسلامی، یعنی دوران شهرت و محبوبیت خواننده، و بخش دوم دنباله تلخکامانه آن را از انقلاب بهمن تا پایاناش در سن ۵۹ سالگی در فرانسه و بر اثر بیماری هپاتیت سی. بخش اول پس از مروری مختصر و مفید و شنیدنی بر کودکی فرهاد و شرح چگونگی آشنایی او با موسیقی، که به خوبی به کمک مصاحبههای آرشیوی خود فرهاد انجام میشود، به سراغ همگروهیهای قدیمی او در گروه «بلککتس» میرود. شنیدن داستان آشنایی و رفاقت فرهاد و شهبال شبپره از طریق نواختن موسیقی آیکونهای موسیقی روز آمریکا همچون رِی چارلز در کافههای شبهای دهه ۱۳۴۰ تهران لطف خاصی دارد. اما اگر فرهاد زندگی حرفهای خود را در همان مسیر، در کنار هنرمندی همچون آقای شبپره، ادامه داده بود اینکه هرگز بهمن دارالشفایی «جمعههای فرهاد» را بسازد جای تردید جدی داشت. خوانندگان احتمالی این سطور لابد خوب میدانند که سینمای به اصطلاح «موج نو»ی ایران، همان فیلمهای تلخ و سیاه که راوی داستان طغیانهای تراژیک و چاقوکشیهای جوانمردان پایینشهر بودند، بعد از نزدیک ۴۰ سال هنوز تا چه حد برانگیزاننده حس نوستالژیا در میان جوانانیست که ده بیست سال بعد از غلبه خون بر شمشیر و قیصر بر دزدانِ ناموس به دنیا آمدهاند. مستند دارالشفایی نیز وسواس خاصی به خرج میدهد در تعقیب سرنخی که ظهور و عروج پدیده فرهاد مهراد را از طریق اسفندیار منفردزاده به آن سینما و از آنجا به قیام مسلحانه سیاهکل، و لابد کوههای سیرا مایسترا و هوشیمینسیتی مرتبط کند. ازینها گذشته دوستداران فرهاد یقیناً از دانستن جزئیات و دیدن ماتریال آرشیوی مربوط به تولید هرکدام از ترانههای محبوب خود از «جمعه» گرفته تا «مرد تنها»، «کودکانه»، و «شبانه» حظ فراوانی خواهند برد. جزئیاتی از قبیل اینکه اسفندیار منفردزاده برای ساختن همهمه آغازین ترانه «کوچهها» چطور عوامل تولید و کارکنان استودیو را جمع کرده و از آنها خواسته در همهمه خود از کلمات «سین»دار زیاد استفاده کنند و به تعبیر یکی از آنها غرض منفردزاده کنایه زدن به آن کلمه «سین»دار دیگر یعنی ساواک بود. ازین لحاظ «سیاهکل» هم لابد در انتخاب منفردزاده بیتاثیر نبوده.
اما برای نگارنده که همانند بسیاری دیگر با ترانههای خاطرهانگیز فرهاد مهراد بزرگ شده است، از جالبترین جنبههای فیلم دانستن این بود که فرهاد مهراد در کنار همکاری با آوانگارد انقلابی و همچنین لذت بردن از نوشیدنیها و تزریقکردنیهای مربوط به زندگی شبانه وقت تهران، توجه و اهتمام ویژهای نیز به خواندن سر وقت نماز صبح داشته است؛ آن هم به تعبیر یکی از مصاحبهشوندهها «با اینکه خودش مذهبی نبود.» معلوم میشود آن ترانه دیگر و نهچندان خاطرهانگیز فرهاد و اسفندیار منفردزاده هم، «وحدت» یا همان والاپیامدار محمد که در آن بنیانگذار اسلام در تنگ پرتبرک عبایی نازنین بشارت میداد که حکومت «حتا» با کفر هم شاید برجا بماند اما با ظلم هرگز، تنها به بالا گرفتن شور مذهبی در کشاکش ماههای طوفانی ۱۳۵۷ مربوط نبوده است.
بار به تصویر کشیدن شخصیت تراژیک فرهاد مهراد تقریبا یکسره به دوش نیمه دوم مستند یعنی زندگی فرهاد تحت جمهوری اسلامی افتاده است. ازینجا به بعد است که تمامی اِلِمانهای ثابت زندگی ایرانی چند دهه اخیر پشت سر هم ظهور میکنند: چشیدن طعم ستم سادیستی استبداد مذهبی به طور مداوم، سکوت و انزوا، انواع و اقسام سوءاستفادهها اعم از مالی و غیرمالی، و البته رنج بیماری یادگار ِ دوران اعتیاد به هروئین که در آخر او را از پا درآورد، اموریست که فرهاد باید با آنها سر کند. در این دوره صدای فرهاد برای مدتی بیش از یک دهه یعنی تا سال ۱۳۶۹ خاموش میشود. فرهاد میگوید در این دوران اگر میخواست بخواند میبایست «سرود» میخواند که با طبع او سازگار نبود. اجازه کنسرت مشروط به اجرای ترانههایی در تایید حکومت بود، و انتشار کاست غیرممکن مینمود. پوران گلفام، همسر فرهاد، در فیلم توضیح میدهد که چطور بعد از پایان جنگ و در دوران وزارت سید محمد خاتمی که قاعدتا میبایست روحانی میانهرویی باشد نیز امید کمرنگ فرهاد به اجازه فعالیت هنری در راهروهای دستگاه سانسور اسلامی به یأس تبدیل شد. در تمام این سالها فرهاد تنها موفق به انتشار دو کاست و اجرای یکی دو کنسرت در داخل ایران شد در حالیکه شخص دیگری سرخود و با مجوز رسمی دستگاه سانسور دست به انتشار برخی از آثار قدیمی او زد و تا همین امروز از فروش آنها نفع میبرد. همسر فرهاد بعد از همه این سالها هنوز به سختی میتواند جلوی غلبه احساسات را بگیرد با یادآوری اینکه چطور در زمان دولت اصلاحات کنسرت فرهاد را تنها ساعاتی قبل از اجرا کنسِل کردند. در این نیمه فیلم همچنین تصاویری از آخرین هفتههای زندگی فرهاد بیمار، تلخ، و درهمشکسته، زمانی که برای درمان به فرانسه رفته بود پخش میشود که تماشایشان تجربهای دردآور است.
اما شاید لحظه خصلتنمای این فیلم جایی باشد که مصاحبهشوندگان ماجرای اولین کنسرت فرهاد را بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی روایت میکنند. گذشته از شرح جزئیات شروط عجیب و غریب دستگاه سانسور برای مجوز، از قبیل نفروختن بلیت چاپشده، عدم تبلیغ، و عدم اجرای ترانه «گنجیشکک اشیمشی» به خاطر قسمتی از شعر که میگوید «کیمیخوره؟ حکیم باشی»، متوجه میشویم که این کنسرت برای فرهاد تجربهای عمیقاً تلخ و مأیوسکننده بوده است. فرهاد بعد ازین کنسرت به حدی ناراضی بوده است که تصمیم میگیرد حتی از دریافت عواید کنسرت نیز صرفنظر کند. چرا؟ ظاهرا هنگام اجرای ترانه «شبانه ۲» ساخته اسفندیار منفردزاده بر روی شعری از احمد شاملو یعنی همان ترانه «یه شب مهتاب»، تماشاگران شروع به دست زدن و پایکوبی کردهاند در حالیکه فرهاد معتقد بوده است این ترانه به هیچ عنوان موسیقی شاد و مناسبی برای چنین واکنشهایی نیست. می دانیم «یه شب مهتاب» صدای زندانی ای است دقایقی پیش از اعدام اش. او بعد از کنسرت شکایت کرده است که این مردم «مخاطبان واقعی من نبودند.» اکنون یازده سال از مرگ فرهاد و سیزده سال از مرگ شاملو میگذرد. چند هفته قبل اسفندیار منفردزاده در برنامه آکادمی گوگوش ظاهر شد تا براجرای همان ترانه «شبانه» توسط شرکتکنندگان در نسخه ایرانی «آمریکن آیدُل» نظارت کند. پس از دیدن مستند دیدنی بهمن دارالشفایی جا دارد از خود بپرسیم آیا واقعا موسیقی پاپ، آن هم موسیقی پاپای که داعیه مردمی بودن دارد، جای مناسبی است برای چهرهای چنین عبوس، جدی، و اندوهناک؟ به جز سرزمینی همچون ایران در کدام کشور کدام هنرمند موسیقی مردمیای را میتوان سراغ کرد که از پایکوبی مخاطبین همراه با ترانهاش چنین برآشفته شود؟ ازین جهت فرهاد و شاملو هردو هنرمندانی هستند که سالها پس از مرگ همچنان هم در میان مخاطبین خود و عموم مردم محبوبیتی گسترده و آمیخته با نوستالژیا دارند و در آن واحد به گونهای خطاناپذیر بیگانگانی هستند متعلق به دورانی سپری شده.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.