در آیین سیاسی اسلام به همان صورت که مفهوم دموکراسی در قاموس آن بی معنی است، اصطلاح دیکتاتور یا مستبد هم جایگاهی ندارد؛ زیرا بر اساس سنت سیاسی پیامبر در حکمرانی مدینه، حاکم با تکیه بر آراء برآمده از شورا عقلای قوم، عمل خود را توجیه می کند. لذا شما می بینید که در جنگ احد که به شکست مسلمانان منتهی شد، چون بر تصمیم جمعی برآمده از عقلای قوم بود، هیچ ملامت و شناختی متوجه پیامبر نشد. این سنت حکمرانی در دوره خلیفه دوم، مفهوم مستبد عادل برساخته شد تا بوسیله آن نوع حکمرانی جناب عمر که مبتنی بر استبداد در رای همراه با عدالت ورزی بوده را توجیه کند. مستبد عادل را می توان با مفهوم دیکتاتور مصلح در دوران معاصر همانندسازی کرد. در این مفهوم دیکتاتور مصلح، این غایت متجلی است که فرد دیکتاتور از برای پیشبرد اهداف، منافع ملی در یک سرزمین به هدایت و رهبری توده وار جامعه اقدام می کند. در صورت دقت، اگر شواهد تاریخی را بررسی کنیم در می یابیم که دیکتاتوری چون رضا شاه با توجه به منافع ملی ایران  و غایتی چون پیشرفت دیکتاتوری را در منش و کردار سیاسی خود متجلی می کرد. این اصطلاح ها از نوع مستعد و عادل یا دیکتاتور مصلح که در بن مایه درونی خود، نوعی از توجیه وجود دارد، گواه بر آیین حکمرانی نیک نیست؛ زیرا هر هدفی را که در چارچوب منافع ملی برای دیکتاتوری بتوان متصور شد، باز در ذات این حکمرانی، چون متکی بر امر فردی در ساخت قدرت است به انحراف، فساد و تباهی جامعه خواهد رفت.

   از این چارچوب نظری می توان این امر را در نظر گرفت که حکمرانی ولایت فقیه، چیزی معادل مستبد عادل را در ماهیت خود دارد. در بیان آیت الله خمینی این استدلال وجو دارد که فقیه چون آگاه به شریعت و مقاصد شارع برای رستگاری و بهزیستی است، نمی تواند در حکمرانی نفع و هوای نفس خود را وارد سازد. اما حاکمیت چهار دهه فقیه در ایران، این استدلال ها را زیر سوال برده است. به خوبی این ساختار قدرت به ما نشان داده که تجمیع قدرت در هر نوع آن با هر ایدئولوژی به فساد و انحراف در هدایت و رهبری جامعه منجر خواهد شد. به خصوص دوران رهبری آقای خامنه ای، نوع انحراف در ساختار قدرت ج.ا.ا صورت گرفت که بالانس قدرت متجلی در حاکمیت دوگانه را به حاکمیت یکدست و اقتدارگرایانه متکی به فقیه را به نمایش گذاشته است. ساختاری که به دلیل تجمیع قدرت با انواع مختلف فسادآور سطوح مختلف دوچار شده و فقیه نه در قامت مستبد عادل و نه دیکتاتور مصلح، نه امکان و نه توانایی مقابله با این فسادها را ندارد؛ بلکه در همسویی با مفسدان به مقابله با منتقدین و ابزارهای آگاه بخش در جامعه مدنی پرداخته است. این همسویی مفسد با صاحب قدرت از این جهت است که در راستای بقای قدرت، دیکتاتور ناگزیر از مدارا با حامیان و پیرامونیان قدرت باشد. به خصوص در ساختارهای فردی، رانت های قدرت در بخش های اقتصادی، اطاعت و فرمانبری را با خود می آورد. امری که دیکتاتور برای تداوم حاکمیتش، مفسدین را در ذیل چتر حمایتی خود حفظ می کند.

   بازخوانی عملکرد سید علی خامنه ای در مدت رهبری خود با دو رویکرد به صورت همزمان مواجه هستیم؛ در مقام اول با ایجاد شبکه های متنوع قدرت از نوع اقتصادی و نظامی، تخت حکومتی خود را بر امپراطوری بزرگ مالی و نظامی استوار می کند. در مقام دو با آلوده سازی شبکه قدرت در بخش های نظامی، قضایی و نهادهای وابسته به خود از ائمه جمعه تا حوزه های علمیه و مراجع حکومتی به رانت های اقتصادی، آنان را چونان مومی در دستان خود اختیار می کند. این قبضه بر ساختارهای آلوده به فساد، امکان بهربرداری در موقع لزوم را به دیکتاتور می دهد. خامنه ای از این رویکرد بیشترین استفاده را برای خاموش کردن حرکت اصلاحی در ساختار قدرت را بکار برد. دیکتاتوری که دشمن هر نوع آگاهی در یک روز به مقابله با روزنامه هاو مجلات می پردازد و دستور بستن صدها ارکان آگاهی بخش جامعه مدنی را می دهد. نوع مواجهه و سرکوب خامنه ای در بخش سیاسی با چندان شدت صورت می گیرد که این شدت را در بخش مقابله با مفاسد اقتصادی از او دیده نشده است. سخن تاریخی ایشان در باب مبارزه با مفاسد اقتصاد، جملات قضایی بود که خطاب به بخش رسانه ای دستور (( کش ندهید)) را صادر می کند. اما در بخش سیاسی به هیچ وجه نرمش و مدارا را با منتقدین و معترضین را بکار نبسته است. دلیل آن به کامل واضح است؛ منتقدین و معترضین، آگاهی بخش جامعه نسبت به معایب دیکتاتور است، اما بخش های فساد اقتصادی در هر سطحی، بله قربان گویانی هستند که در هر مسئله از برای حفظ رانت و بقای دستگاه اقتصادی او را تایید و حمایت می کنند.

  حال در باب جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران، خامنه ای در دیدار ۱۹ دیماه خود با مردم مردم که عبارت از تعداد اندک و محدودی از آخوندهای حکومتی در قم و تهران بودند، سخنی را مطرح ساختند که تنها تحلیل آن می تواند نوع نگاه و بینش این دیکتاتور را مطلع شد. ایشان با بیان این سخن که این معترضین که در خیابان به شعار و دشنام می پردازند، بر خلاف کسانی که می گویند این عده به دستگاه مدیریتی و ضعف های آن اعتراض دارند، باید بگویم که مسئله بدین صورت نیست؛ بلکه کاملا برعکس آن است. اینان در صدد تضعیف نشان های قدرت و موفقیت های ما هستند. در پاسخ موفقیت ها به دو مورد اشاره می کند، امنیت و پیشرفت علمی و با تاکید موکد زبانی به امنیت و پیشرفت های علمی به نشان پیشرفت و قدرت حکومت خود تکیه می کند، البته این امر می پزید که فقر و فشار اقتصادی در جامعه بوجود دارد، اما اعتراض به آن با به خیابان آمدن و آتش زدن و دشنام دادن حل می شود. به صورتی که خود می گوید و خود تایید می کند و خود حکم می دهد و فردای آن روز مجریان ایستاده به فرمان، اجرا می کنند.

   اگر به سخنان خامنه ای توجه کنیم، در می یابیم که ایشان بر خلاف سابق که با زبانی بی واهمه از پیشرفت های اقتصادی و رکوردهای زده خبری نبود. خود خامنه ای به خوبی نسبت به پسرفت های اقتصادی و در نتیجه آن سیاسی و فرهنگی آگاه است؛ لذا با تاکید بر پیشرفت های امنیت و علمی مسئله را مختصر کرده است. در باب این دو مولفه مورد تاکید خامنه ای باید به این توضیح دقت کرد.

   پیشرفت علمی مورد نظر رهبری با شرایط حاکم بر ساختار آموزشی دانشگاهی حاکم است مطابقت ندارد. مهاجرت نخبگان از ایران خود گواهی مهم بر عدم تطابق دیدگاه پیشرفت علمی خامنه ای با واقعیت است. اما همگان به خوبی می داند که مراد خامنه ای از پیشرفت علمی، پیشرفت را ساخت سلاح های نظامی است، پهبادها، موشک ها و سلاح های بیولوژیک و اتمی که بوسیله این نوع پیشرفت، کشور را تحت تحریم های بسیار سخت فرو برده است. نهادهای زیر نظر سپاه با امکانات مالی بی نظیر در راستای این پیشرفت گام برمی دارند. این پیشرفت علمی مدنظر خامنه ای را باید در واکسن سازی کرونا، محیط زیست، ساخت دارو و بسیار مسائل دیگر مشاهده کرد که عمر انسان ایرانی را در کوتاهترین حد ممکن ساخته است. پیشرفت آقای خامنه ای تنها در بخش نظامی و سرکوب آن هم وارداتی چین و روسیه است.

   اما مسئله بعدی امنیت است که آقای خامنه ای به طور کامل دقت دارند که با افزایش قیمتی دلار و کاهش قدرت خرید رئال که به افزایش فقر در جامعه ایرانی منجر می شود، امنیت روانی جامعه با سرقت ها ناشی از فقر و بیکاری از بین می رود. ایشان مستحضرید که چهل سال جامعه ایرانی در فرآیندی سراشیبی بر طبقه فقیر جامعه افزوده شده و کار بدانجا کشیده شده که طبقه متوسط در ایران وجود خارجی ندارد. اندکی ثروتمند و اکثریتیوفقیر ساختار جامعه را تشکیل می دهد. حال در این شرایط می توان امنیت مدنظر آقای خامنه ای را متصور شد که تنها برای طبقه ثروتمند و حاکم بر اریکه قدرت وجود دارد.

امروز چنین نظر می رسد که حرف های خامنه ای دیگر برای کسی باورمند نیست. حتی پیروان ایشان که از لرزش بر ارکان حکومت بیمناک شده اند هم دیگر به سخنان ایشان وقعی نمی گذارند و اگر به نمایش های ایدئولوژیکی روی می آورند، تنها برای حفظ منافع خود بوده است. در این شرایط اصرار بر این مسیر، تنها گذار را برای صاحبان قدرت و ثروت در ج.ا.ا سخت تر خواهد کرد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)