مارکسیستها زندگی را فریاد میزنند. دانشجویان مارکسیت دانشگاه تهران این روزها گوشه کوچکی از زندگی را فریاد میزنند. این روزها زندگی یک مارکسیست به مرز پوست و گوشت و استخوانش رسیده است. پوست و گوشت و استخوانی که تنها سلاحش زبان و تنها تشکیلات حامیاش بدن او است. اجبار به تعطیل خوراک و نوشاک و تحمیل نوع خاصی از پوشش، تهاجم به بدن و زبان انسانی است که جز پوست و گوشت و استخوان چیزی برای زندگی ندارد. بواقع، دانشجویان مارکسیست دانشگاه تهران نه گوشهای از زندگی بلکه تمام زندگی خود را فریاد زدند. آنان تمامیت خود را فریاد زدند.
مقاومت در برابر تهدیدهای زندگی نه سیاستی حزبی و نه دستورالعملی تشکیلاتی است. فریاد بر سر آزادی و حفظ آنچه که تنها یک لایه نازک با دم و بازدم انسان فاصله دارد نیازمند هیچ ائتلافی نیست. ادعای ائتلاف میان جریانهای مارکسیتی با انجمن اسلامی و لیبرالها، جز پوشاندن رانه این برخورد هدف دیگری را دنبال نمیکند. رسانههای داخلی و خارجی سعی دارند تا رخداد این روزهای دانشگاه تهران را در قالب کلیشههای نخنمای آزادیهای مدنی، آزادیهای یواشکی، مقاومت مدنی، اعتراضات دانشجویی، اعتراضات صنفی و… نمایش دهند. دانشجویان مارکسیست یک بار دیگر نشان دادند که میتوان پیاده نظام هیچ جریان سیاسی حاکمی نبود از هیچ امکانات دولتی و جناحی استفاده نکرد در لجنزار دالهای گفتمانی راست و چپ فرو نرفت اما بر سر حدود زندگی انسان چون و چرا کرد؛ آن هم چون و چرایی جمعی.
سرمایه داری حاشیه بیش از آنکه از اپوزیسیون قلابی خود بترسد، از دانشجویان مارکسیستی میترسد که جز بدن و کتابخانهای محقر، سرمایه دیگری برای از دست دادن ندارند. چراکه دانشجویان مارکسیست نه اپوزیسیوناند و نه قلابی. مختصات سیاست ایدئولوژیک بر آن است تا دانشجویان مارکسیست را ادغام کند. جریان مارکسیستهای اسلام گرا و محور مقاومت محصول چنین مختصاتی است. سلبریتی هایی مانند “میلاد دخانچی” و “علی علیزاده” آخرین محصول حداکثر تلاش های چنین سیاستی است. از سویی آنانی که میلی به ادغام با این سیاست نداشتند به هر لطایف الحیلی از گردونه سیاست مستقر حذف شدند. عدهای با فشارهای معیشتی و عدهای با سازوبرگهای قضایی. عدهای نیز دوری از چرب و شیرین دنیا را بیش از این به صلاح ندانسته و با تغییر نگرش، به جریانهای لیبرال و محافظه کار جذب شدند تا بهتر بتوانند جذب بازار و بروکراسی شوند. اما رخداد این روزهای دانشگاه تهران نشان داد که دانشجویان مارکسیست هنوز برای زندگی فریاد میزنند.
تجربه مارکسیسم حزبی، سازمانی و فرقهای دهههای انقلاب ایران که ریشه در مارکسیسم- لنینیسم داشت ره به مارکسیسم آکادمیک و ضد آکادمیکی برد که با شعار مارکسیسم نو، مکتب انتقادی و ترجمه حیات خود را حفظ کرد. محصول سرکوب و سرخورده گی مارکسیست – لنینیستها در رفتار سیاسی و تئوریک جریان مارکسیسم جدید به خوبی مشهود است. فروپاشی مارکسیست – لنینیستهای انقلابی که تبدیل به سوژه هایی خیابانی شده بودند، به عقب نشینی به کنج خانهها و محافل فکری و آکادمیک منجر شد. انزوای تئوریک و آکادمیکی که تنها انسانهای نامربوط به مارکسیبسم را به خود جذب مینمود. انسان هایی که بیشتر متعلق به طبقات فرا دست بودند و جهان معنا زدوده پستمدرن، آنها را به سمت و سوی مارکسیسم سوق داد. مترجمهایی افیونی که یا ریشه در خانوادههای اشرافی دارند یا به خانوادههای شاخص اقتصادی و فرهنگی متصلاند. اما از رهگذر این دو تجربه اینک ما با سنخ دیگری از چپگرایی طرفیم که رگههای خفیفی از آن را در حوادث ۹ دی ۹۶ و اینک در اردیبهشت ۹۸ دیدیم. اتفاقا همین جریان همواره توسط دو گروه مذکور و البته اپوزوسیونهای قلابی مورد هجمه قرار گرفتهاند، بازماندگان مارکسیست_لنینیست مطالبات آنان را مطالبات بورژوای یا طبقه متوسطی میخوانند، چپهای مسلمان بنا به گرایشی که به نظم مستقر دارند آنان را ضد دین میخوانند و معتقدند وحدت ایران را در مقابل امریکا به خطر میاندازند و ایرانپرستان پهلویچی رویکرد آنان را در مبارزه نخنما و غیرکاربردی میدانند.
مارکسیستهای جوان (جدید) اما فاصله خود را همواره با جریانات تثبیت کننده وضع موجود حفظ کرده و با رویکردی “تَرَکزننده” بر پیکره نطم مستقر مبارزات خود را به صورتی بدنمند و در دو فضای خیابانی و سایبری ادامه میدهند. پیشروی این جریان هر روز بیشتر عیان میشود، در ابتدا و در اتفاقات دی ماه فاصله خود را با دو جریان حکومتی اصلاحطلب و اصول گرا نشان داده و رخداد اردیبهشت ۹۸ هم فاصله خود را با اپوزوسیونهای قلابی (علینژاد، پهلوی) به رخ کشیدند.
یک بار دیگر دانشگاه تهران نقش میانجی خود را ایفا کرد. یک بار دیگر جسم سیمانی سر در این بار به دست مارکسیستهای جوان جان گرفت. دانشگاه تهران برزخ سیاسی میان اندیشه و خیابان است. میانجی گری که تئوری و عمل را به مرحله تئوری – عمل میرساند. شاید هلال مقابل این سردر سیمانی سمبل شکافی است که وقتی توسط بدنهای عریان اشغال میشود اندیشه و عمل را به وحدتی دیالتیکی میرساند.
تَرَک چیزی را نمیسازد و چیزی را نیز ویران نمیکند. تَرَک دریچهایست که تنفس و ورود به جهان تازه را ممکن میسازد اما نباید فراموش کنیم که دستدست کردن و دچار فراموشی شدن ممکن است به پر شدن این تَرَک منجر شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
بر خلاف آنچه در این متن نوشته شده متاسفانه برگزار کنندگان و کسانی که فرخوان این تجمع را دادند نه تنها کوچکترین دغدغه ای در مورد دانشجویان زندانی یا مسائل کارگری نداشتند بلکه حتی سعی داشتند تصاویر مرضیه امیری رو جمع کنند و اعتراض رو صرفا در حد اعتراض به حضور چند نیروی گشت ارشادی در دانشگاه تقلیل بدهند. حتی در استوری های اینستاگرامی وسیعی که شب اعتراض پخش کردند گفتند ما حتی به قانون حجاب اجباری هم معترض نیستیم و سیاسی شدن اعتراض رو به افراد جوزده نسبت دادند. مطالبی که بالا نوشته شده کاملا برامده از رویاهای نویسندست. کدوم مارکسیس لنینیست؟؟؟؟ مشتی مرفه خاطره ساز هستد که در کمال گستاخی معترضان واقعی رو جو زده نامیدند و اعتراض خودشون رو اخته کردند…
یکشنبه, ۱۹ام خرداد, ۱۳۹۸