چند سالی است که نوشته‌هایی که کارشان فهرست کردن عوامل عقب‌ماندگی ایرانیان یا دلایل فرسودگی جامعه ایران است بسیار پرطرف‌دار شده است و هر از گاهی نسخه جدیدی از این نوشته‌ها توسط یکی از استادان علوم سیاسی و اقتصاد و جامعه‌شناسی را می‌بینیم. از بقیه اسم نمی‌برم ولی کار به جایی رسید که حتی استاد ملکیان هم که همیشه اهل دقت و باریک‌بینی در نوشته‌های حوزه کار خودش است یک بار فهرستی طولانی از این عوامل را در مقاله‌ای برشمرد و فکر کنم واکنش منفی هم نسبت به مقاله‌اش کم نبود.

یک ویژگی مشترک این تحلیل‌های – شبه‌‌پیامبرگونه و کلان‌نگر – این است که در نگاه اول برای مخاطب بسیار جذاب و پرطرف‌دار هستند. عقب‌ماندگی‌نامه‌های قرن ۲۱ ایران معمولا عواملی را فهرست می‌کنند که با حس روزمره مخاطبان می‌خواند. مثلا می‌گویند ما ایرانی‌ها عقب‌مانده هستیم چون اهل فلان و فلان ویژگی هستیم و مخاطب فورا نه تنها درجه‌ای از این ویژگی‌ها را در خود و اطرافیان می‌یابد بل‌که می‌بیند که سال‌ها است که خودش و والدینش بخشی از این عوامل را به عنوان عوامل عقب‌ماندگی ذکر می‌کرده‌اند و اکنون شنیدنش از زبان یک استاد پرطرف‌دار مهر تاییدی بر درک خود فرد از جامعه اطرافش هم هست.

مشکل این نوشته‌ها چیست؟ چند مورد را کوتاه و فهرست‌وار ذکر می‌کنم و امیدوارم بقیه این فهرست را تکمیل کنند.

۱) برای عوامل ذکر شده در مقالات معمولا منبع علمی معتبری ذکر نمی‌شود. بیش‌تر فهرستی است که نویسنده با تامل شخصی به آن‌ها رسیده است. به این خاطر هم اکثر این نوشته‌ها یا اصولا هیچ منبعی ندارند یا منابع‌شان متون تاریخ/جامعه‌پژوهشی مدرن و علمی نیست.

۲) تفکیک علت و معلول در این نوشته‌ها معمولا روشن نیست و عنایت چندانی هم به آن نمی‌شود. مثلا خیلی روی این موضوع بحث نمی‌شود که آیا مدرک‌گرایی دلیلی برای عقب‌ماندگی است یا چون بازده به آموزش در این کشورها بالا است و تفکیک تخصص در بازار نیروی کار مشکل است نهاد مدرک اهمیت خاص خودش را می‌یابد.

خلط هم‌زمانی و علیت و نیز خلط علت و معلول (یا دقیق‌تر بگوییم روشن‌ نکردن سهم جهت مهم‌تر در یک رابطه دوطرفه و مرغ و تخم‌مرغی*) از خطاهای رایج و شناخته‌شده هر نوع تحلیل اجتماعی است که بخش مهمی از پیش‌رفت‌ها در روش تحقیق علوم اجتماعی مدرن در دو سه دهه گذشته حول رفع آن‌ها متمرکز بوده است و این نوشته‌ها معمولا نسبت به آن ها بی‌اعتنا هستند.

۳) همیشه می‌توان به صورت ذهنی ده‌ها عامل برای هر پدیده‌ اجتماعی/انسانی فهرست کرد که منطقا رابطه علت و معلولی بین آن‌ها قابل تصور باشد. ولی در سطح یک تحلیل علمی تنها وقتی یک عامل را می‌توان به عنوان عامل عقب‌ماندگی جدی گرفت که بتواند تفاوت بین کشورها (Cross-Sectional Difference) یا حداقل تفاوت عمل‌کرد یک کشور در طول زمان را توضیح بدهد. ما در این نوشته‌های پرطرف‌دار معمولا نه تنها چنین شواهدی را خیلی کم می‌بینیم بل‌که اصولا در نویسندگان آن‌ها علاقه‌ای به جدی گرفتن چنین آزمون‌ها و غربال‌هایی را کم‌تر دیده‌ایم. بدون چنین آزمون‌هایی فهرست‌های مطول تنها نقطه شروعی هستند که ارزش‌شان در به‌ترین حالت از طرح دم‌دستی یک سری فروض – آن‌هم نه فروض مبتنی بر مدل‌سازی تحلیلی دقیق – بالاتر نمی‌رود.

به خاطر غربال نشدن چنین عواملی هم معمولا تحلیل‌های این نوع مقالات از پاسخ دادن به سه سوال همیشگی و رایج – که من خوانندگان را تشویق می‌کنم آن‌ها را همیشه بپرسند – در می‌مانند:

سوال اول ) آیا بخشی از این عوامل که شمردید – مثلا منفعت‌جویی یا توجه به منابع فردی – در همه کشورهای دنیا اعم از توسعه‌یافته یا نیافته به یک‌سان مشاهده نمی‌شود؟

سوال دوم) ما و کشور ایکس اتفاقا در این عوامل بسیار شبیه هم هستیم ولی سطح توسعه‌یافتگی ما بسیار با هم متفاوت است. پس این عامل چه چیزی را توضیح می‌دهد؟

سوال سوم) جالب است که این ویژگی همیشه در کشور ما یک‌سان بوده ولی سطح توسعه‌یافتگی کشور ما (با همان معیاری که مقاله برای توسعه‌یافتگی ذکر می‌کند) در طول دهه‌های مختلف با هم خیلی متفاوت بوده. نه؟

ضعف‌های دیگری هم می‌توان برشمرد که می‌گذریم. مثلا معمولا توسعه‌نیافتگی به عنوان امری ذهنی و سیال تعریف می‌شود که به سختی می‌شود آن‌را با معیارهای انضمامی و ملموس مقید کرد و سنجید. عواملی که ارایه می‌شود گاه هم‌پوشانی زیادی با هم دارند و در واقع بیان یک عامل ریشه‌ای در قالب عوامل متعدد هستند. خود عوامل ذکر شده گاه مفاهیم گنگی هستند که هر خواننده‌ای احتمالا تفسیر مقبول خود را بر آن سوار می‌کند و الخ.

احتمالا تا وقتی بوده این نوع نوشته‌ها جزو محبوب‌ترین‌ها خواهند بود. حتی در غرب هم تا حدی هم این طور است و نوشته‌های پرفروش محققان جدی لزوما دقیق‌تر کارهای آن‌ها نیستند. ولی امیدوارم که پژوهش در باب علل عقب‌ماندگی به این نوع مقالات محدود نشود و کارهای جدیدتری از جنس کارهایی که محققان جدی علوم سیاسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد در دنیا انجام می‌دهند٬ یعنی پژوهش علمی دقیق مبتنی بر شواهد فراوان و نقد توضیح‌های بدیهی٬ بیش‌تر و قوی‌ترانجام شود.

حول بسیاری از عواملی که معمولا در این نوشته‌ها ذکر می‌شود ادبیات بسیار گسترده‌ای وجود دارد که کارش بررسی دقیق این است که آیا این عامل اساسا قدرت توضیح‌دهندگی دارد یا نه و این‌که چرا یک رفتار در سطح یک جامعه دیده می‌شود و کارکردش چیست. ارجاع به نتایج و بحث‌ها و شواهد و اختلاف‌ نظرهای موجود این ادبیات اولین قدم برای محکم کردن استدلال مقاله‌ها است.

پ.ن:

۱) رابطه مرغ و تخم‌مرغی (علیت دو جهته) به نوعی بین همه متغیرهای اجتماعی برقرار است و این کار پژوهش‌گر است که توضیح دهد که کدام طرف رابطه اهمیت بیش‌تر و کلیدی‌تری دارد. بدون توجه به دو طرفه بودن رابطه و مساله علیت معکوس مشاهدات خام ما از روابط اجتماعی ممکن است بسیار گم‌راه‌کننده باشد. مثلا خیلی ساده نیست که بگوییم قانون‌گریزی عامل عقب‌ماندگی است به صرف این‌که می‌بینیم که مردم در اکثر کشورهای با عمل‌کرد ضعیف قانون‌گریز هم هستند. محقق جدی باید پاسخ دهد که آیا قانون‌گریزی پاسخی درون‌زا به ضعف برخی نهادها (یعنی معلول عقب‌ماندگی) است یا خودش ریشه عقب‌ماندگی.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com