ساعت ۲ بعد از ظهر ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ در بیمارستان ۵۰۱ ارتش، جسد شخصی مورد معاینه قرار گرفت که دو گلوله در سر داشت یکی از ابروی سمت چپ و دیگری از ۲ سانتیمتر بالاتر وارد سر شده بود. بیژن جزنی ۳۵ ساله اهل تهران.
بیژن جزنی متولد ۱۳۱۶ در تهران بود و در ۱۹ فروردین ۱۳۵۴ به همراه ۸ نفر دیگر، حسن ضیاء ظریفی، عباس سورکی، سعید کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیل افشار، محمد چوپانزاده، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذولانوار، در تپههای پشت زندان اوین کشته شد. سعید کلانتری دایی کوچکتر بیژن بود و دایی بزرگتر او منوچهر کلانتری در سال ۱۳۶۲ هنگام خروج از مرز به دام سپاه میافتد و پس از شکنجه اعدام میشود.
بیژن که در خانوادهای سیاسی به دنیا آمده بود خیلی زود، در ده سالگی، عضو سازمان جوانان حزب توده شد. یک سال بعد از عضویت او حزب توده غیر قانونی اعلام شد[۱] و او در این دوران تا سال ۱۳۳۲ فعالیتهای بیشماری برای سازمان کرد. از سال ۳۲ تا ۳۴ چندین بار دستگیر و آزاد میشود. به دلیل آشنایی با نقاشی در یک مؤسسه تبلیغاتی شروع به فعالیت میکند و در سال ۱۳۳۸ نشریهای را چاپ میکنند که بعد از دستگیری برخی از اعضا، در همان سال نشریه متوقف میشود. در سال ۱۳۳۹ بیژن وارد جبهه ملی دوم میشود. بیژن جزنی در سال ۱۳۳۸ وارد دانشگاه شده و فلسفه میخواند و از پایان نامهی خود با عنوان «انقلاب مشروطیت ایران: نیروها و هدفها » با نمرهی بیست در نزد دکتر صدیقی، دفاع میکند. در مهرماه ۱۳۳۹ با میهن قریشی ازدواج میکند. حاصل ازدواج دو پسر با نامهای بابک و مازیار است.
بیژن در جبهه ملی دوم فعالیت داشت و ابوالحسن بنی صدر در خاطرهای که از او نقل میکند میگوید: «شاپور بختیار مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی بود و شعار آن سازمان این بود که (در دانشگاه، همه دانشجویان، با هر مرامی میتوانند عضو شوند) اما وقتی قرار شد دانشگاه کمیتهی انتخابی داشته باشد دکتر بختیار با اختیاراتی که داشت جزنی را به دلیل کمونیست بودن حذف کرد.»[۲]
جزنی در سال ۱۳۴۲ نشریهی پیام دانشجو را با همکاری دوستانش منتشر میکند؛ نشریهای که بسیار پُر خواننده بود.
بیژن در سال ۱۳۴۶ برای مراسم تختی بسیار پر شور عمل میکند و هنگامی که او را در اواخر سال ۱۳۴۶ بازدداشت میکنند خودش گمان میکند به دلیل همین مراسم است. اما سال ۴۶ به دلیل لو رفتن یک اسلحه دستگیر میشود. بازداشت او به همراه شکنجههای روحی و جسمی فراوان و تهدید به قتل فرزندانش همراه است.
بیزن جزنی در بهمن ماه ۴۷ در دادگاه به ۱۵ سال حبس محکوم میشود و باقی دوستانش هر کدام به ۸ تا ۱۰ سال محکوم میشوند.
بعد از اقدام به فرار ناموفق او و رفقایش، به قم منتقل میشود. دو سال در قم میماند و در همین دو سال بود که بسیاری از نوشتهها و نقاشیهای او از زندان خارج شد و البته به دلیل بیاحتیاطی و مشکلات در سالهای بعد از انقلاب بسیاری از آن ها از بین رفت.
بیژن جزنی بعد از دو سال باز به تهران منتقل میشود؛ بعد از واقعهی سیاهکل مجدد بازجویی میشود؛ به زندان قصر و سپس اوین و در نهایت در شامگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در پشت تپههای اوین به همراه دوستانش کشته میشود.
تاریخ و یاد
از قتل بیژن جزنی ۴۴ سال میگذرد. بررسی تحلیلی آثار او و نقش او همچنان نیازمند کتابها و مقالههای بسیاری است. در جامعهای که موضعگیری هنوز سیاه و سفید است تحلیل آثار بیژن و عملکرد چریکها برای جوانهایی که بسیاری نام او را نشنیدهاند و بسیاری او را اسطوره میدانند و گروهی همچون مهرنامه «روشنفکر تروریست»[۳]، یک وظیفه است.
در دورانی، به ویژه در زندان قصر، بیژن بسیار منزوی بود جالب اینجاست که از طرف همان همفکران چپ به اپورتونیسم، رویزیونیسم و تبلیغ مخفیانه حزب توده متهم بود.[۴] این در حالی بود که بیژن حزب توده را به دلیل عملکرد نادرست در کودتای ۲۸ مرداد متهم و آن را مسئول بیست سال سرکوب در مملکت میدانست. او این حزب را اصلا حزبی انقلابی در نظر نمیگرفت.
جزنی دربارهی مبارزه مسلحانه بر این باور بود که نقشی محوری دارد اما باید تاکتیکهای مسالمتآمیز را از یاد نبرد. این نظر او در آن سالها بر خلاف نظر طرفداران احمد زاده بود که این مدل مبارزه را نمیپسندیدند.
جزنی درباره روحانیون یا در واقع کاست روحانیون صحبت میکند و هشدار میدهد که ممکن است به عنوان نیروی سیاسی ارتجاعی ظاهر شوند و بین مردم سوکسه پیدا کنند که در این میان خمینی شانس بیشتری دارد.[۵]
به هر حال تا پس از مرگ بیژن نظریههای او چندان موفقیت نداشت و صفایی فراهانی هم که تا حدی به او نزدیکتر بود در عملیات سیاهکل در سال ۱۳۴۹ کشته شد.
اکنون چهار دهه از آن زمان میگذرد و ما چاره ای نداریم جز این که تاریخ گذشته و آرای گذشتگان را مو به مو تحلیل بکنیم. برگزاری بزرگداشتهای تمجیدی راه به جایی نمیبرد. همان کاری که خاندان سلطنت هر ساله با شاه و جمهوری اسلامی با خمینی در ابعاد بسیار وسیعتر میکند، ما هم با قربانیان دوران شاه و دوران اسلامی میکنیم. بدون تحلیل ابعاد خشونت، نفرت و دیکتاتوری (سلطانی و ولایت فقیه) از قربانیان بت میسازیم و جزئیات وقایع، عملکرد جامعه، عملکرد روشنفکران و اشتباهات آنان را نادیده میگیریم.
اکثر روشنفکران جامعه در برابر موضعگیریهای حکومت و یا وابستگان آن مانند مهرنامه و یا اندیشه پویا واکنش درستی نداشتند و ندارند. تکرار آرای تکراری و نفی سراسری راه به جایی نمیبرد. در این شرایط که جامعهی ایران گرفتار «هرج و مرج اطلاعاتی» از طریق انواع شبکههای اجتماعی است که در بسیاری از مواقع فقط واکنشی قهری به رسانههای حکومتی است و هشتگ پراکنیهای مرسوم بسیاری از مردم که با صبحانه خوردن هر روزه شان تفاوتی ندارد و عمری چند روزه دارند، نمیتوان شاهد اتفاقهایی رو به جلو بود.
کانال تلگرامی پیشتازان عدالت که متعلق به فرشید هکی بود تا پیش از قتلش بسیار کم تعداد بود و بعد از ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷ در عرض چند روز چند صد نفر اضافه شدند. هشتگها به کار افتاد و بعد از چند هفته همه جا را سکوت فرا گرفت. سهیل عربی در بدترین شرایط روحی و جسمی قرار داشت اما جامعه به حضور بانوان در استادیوم بیشتر بها می داد.
روشنفکران باید یکدیگر را نقد کنند و منتظر پاسخ باشند، جامعه را عمقی نقد کنند؛ یادمان نرود اعضای تیم سیاهکل را همان روستاییان یکی یکی لو دادند و یا با بیل و کلنگ به جانشان افتادند. جامعهی فعلی ایران از برخی جهات جلو رفته است اما هنوز بسیار ناتوان است و قدرت سازماندهی ندارد. جملهی «ملت عزیز ایران به خوبی میداند که…..» راه به جایی نمیبرد.
پانویسها
[۱] بعد از حادثه تیر اندازی به شاه.
[۲] جُنگی دربارهٔ زندگی و آثار بیژن جزنی، خاطرهای از یک تحول. ص. ۱۹۲.
[۴] Vahabzadeh, P. (2010). A Guerrilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and Fadai Period of National Liberation in Iran, 1971-1979. Syracuse University Press. P.79.
[۵]جزنی، بیژن، طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی خلق ایران جلد دوم ص. ۱۴۴.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.