نوروز سال ۱۳۹۸ برای مردم تحت ستم ایران نوروز درد و غم و اندوه و ویرانی زندگی بخش مهمی از آنان بود. بارش بی سابقه باران و سیلی که از ۲۶ اسفند ۹۷ در شمال شرقی ایران آغاز شد، با گسترش خود به صدها شهر و روستا و در ۲۵ استان که اکنون بیش از یکماه همچنان ادامه دارد، سیل مصائب و مشقات مضاعفی است بر سر مردم و کارگران و زحمتکشان این مناطق که فی الحال در زیر مصائب و مشقات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تولید شده و تحمیل شده توسط نظام جمهوری اسلامی قرار دارند.
ابعاد گسترده و عمیق ویرانیهای ایجاد شده توسط سیل که چیزی کم تر از نابودی کامل و همیشگی همین زندگی محقر بخش وسیعی از سیل زده گان نیست، و مشاهده مصافهای این مردم با سیل و تخلیه گِل از آشپزخانه و اتاق خواب با دست خالی و بیرون کشیدن تشک و قابلمه و کتری از میان گِل و لای تا زندگی دوباره بنا شود، درد جانگدازی را در اعماق وجود انسان مینشاند.
در آنسوی این دنیای مصیبت زده و در تقابل آشکار با زجر و درد مردم محنت زدهای که برای بودن و زیستن میجنگند، با اَعمال شنیع نظام سیاسیای مواجهایم که پست ترین صفات قابل تصور هم در بیان آن نا توانند. کلیت جمهوری اسلامی با بی تفاوتی آشکار برای کمک فوری و بموقع و موثر، بهمراه مجموعهای از رفتارهای نمایشی و بیشرمانه که در موارد بسیاری مورد انزجار و اعتراض سیل زدگان قرار گرفت، اما در سطح رسانههای رسمی و تحت کنترلاش شبانه روز به وارونه نمایی از حقایق کمک رسانیها و تعریف و تمجید از خود مشغول است.
این حقایق اما سوالات مهم تری را طرح میکنند که طرح و پاسخ به آنها بویژه برای جنبش کارگری و آنهم در متن بحرانهای همه جانبه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کنونی ایران مهم و ضروریاند.
سوال اینست: علت این بارشهای بی سابقه که حامل حجم بارش یکسال در ظرف چند روز بودند چیست؟ چرا این بارشها به سیلابهای عظیم و گسترده و به وسعت نیمی از ایران بدل شدند؟ چرا این سیلابها از چنین قدرت تخریبی برخوردار گشتند؟ چرا این فاجعه پیش بینی نشد؟ آیا توان و امکان تکنولوژیک و علمی و مالی این پیش بینی که از امور روتین در دنیاست موجود نبود؟ چرا پس برای تولید انرژی هستهای و موشک و صدها مورد دیگر امکان و توان علمی و مالی همه جانبهای موجود است؟ یا اینکه پیش بینی انجام شد اما به دلایلی از مردم پنهان گشت؟ چرا در جریان سیل هیچ تلاشی برای مهار و کنترل و کاهش قدرت تخریب آن انجام نشد؟ اگر آنطور که حکومتیان فریبکارانه مدعیاند با شروع سیل در آق قلا غافلگیر شدند، چرا در روزها و هفتههای بعد و در مناطق دیگر و هم اکنون در خوزستان همچنان کار موثری انجام نشد و تماشاچی سیل و ویرانیهای آن و زجرهای مردم هستند؟ چرا امداد رسانیهای حکومتی جزیی و نمایشی و عمدتا غایباند؟ تکلیف فلاکت کنونی صدها هزار نفر آسیب دیده چیست؟ چه نهادی مسئول مقابله با شیوع بیماریهای پر مخاطره در مناطق سیل زده است؟ خانوادههای قربانیان سیل چه خواهند کرد؟ بر سر کودکانی که به جای بازگشت به کلاس درس باید دنبال سر پناه باشند چه خواهد آمد؟ کدام آینده در انتظار دهها و صدها هزار نفری است که همه امکانات زندگی خود را یکجا از دست دادهاند؟ نقش و اهمیت کمکهای خود انگیخته مردمی چیست؟ چرا در مقابل این کمکهای مردمی مانع ایجاد میشود و بیش از ۲۵ نفر از امدادگران مردمی بازداشت شدهاند؟ چرا جنایتکاران حشدالشعبی و فاطمیون و حزب الله لبنان به این مناطق گسیل شدهاند؟ و بالاخره جنبش کارگری به مثابه یک جنبش بزرگ اجتماعی در این میان کجا قرار میگیرد؟
برای پاسخ به این سوالات تاکنون گزارشات و مطالب تحلیلی بسیاری منتشر شده که از جنبههای متنوعی مسایل را توضیح میدهند. همه اینها اگر چه بدرستی به “بی کفایتی و بی مسئولیتی و تصمیمات غیر کارشناسانه و فقدان مدیریت و فساد” رژیم در گسترش ویرانیهای سیل کنونی اشاره میکنند، اما در همان حال تاکید دارند که بهرحال این یک “حادثه طبیعی” است و عامل انسانی در پیدایش و گسترش آن نقش اساسی ندارد.
بنابراین اکنون مساله اصلی که در مقابلمان قرار میگیرد اینست که آیا همه رویدادهای مصیبت باری که به عنوان “حوادث طبیعی” شناخته شده و معرفی میشوند، از بی آبی و خشکسالی و نابودی جنگلها و گسترش کویرها و ریزگردها تا بارشهای سهمگین و گردبادها و طوفانها و سونامیهای تا زلزلهها و غیره، حقیقتا حوادثی صرفا و فی نفسه طبیعیاند، و یا خیر اینها به درجات زیادی نتیجه عملکردهای تخریبی انسان علیه محیط زیست و به همین معنا “حوادث طبیعی انسان ساخته”اند؟ حقیقت اینست که این پدیدهها زمانی صرفا “حوادثی طبیعی” بودند اما بتدریج و در نظام سرمایه داری عمدتا به “حوادث طبیعی انسان ساخته” تغییر یافتهاند. یا به بیان دیگر از دیوید هاروی “در بلایای طبیعی هیچ چیزی طبیعی نیست”.
برای توضیح این تحول لازم است که اندکی به رابطه انسان و علم و طبیعت در تاریخ جامعه بشری توجه کرد. در این تاریخ اگر به عقب برویم به مقطعی میرسیم که علم بشر از خود و طبیعت بیرونی و محیط پیرامونش به صفر میرسد. در آنجاست که انسان در مواجه با همین پدیدهها که تماما “حوادث طبیعی” بودند تنها میتوانست دست بسوی آسمان بلند کند و از ماوراء الطبیعه مدد بطلبد. حال اگر از آن نقطه صفر به امروز بازگردیم گام به گام با رشد غول آسای علم و دانش بشری مواجهایم که انسان را به خدایی رسانده است.
در این تاریخ چند هزار ساله و در سیر آن تکامل علم و دانش، رابطه انسان که خود بخش ارگانیک طبیعت است با طبیعت بیرونیاش در دو زمینه عمق و توسعه یافت. با شناخت هر چه بیشتر کل طبیعت و علل پیدایش و تحولات و چرخه پدیدههای آن، هم از طبیعت برای استمرار حیات خود استفاده بهینه و لذا طبیعی نمود و هم در برابر آسیبهای آن خود را محافظت کرد.
اما روند شکل گیری و توسعه رابطه انسان با طبیعت نه در خلاء که در همان تاریخی رخ داد که بموازات آن شاهد تحولات رابطه انسان با انسان و پیدایش مالکیت و طبقات در جامعه انسانی هستیم. غیر از جوامع اشتراکی اولیه که در آنها رابطه انسان با طبیعت و نیز رابطه انسان با انسان یک کل دینامیک و طبیعی را تشکیل میداد و هارمونیک بود، با پیدایش طبقات بتدریج این روابط از هر دو سو به رابطهای خصمانه و لذا الینه بدل گشت. استثمار انسان از انسان که بنیاد نظام طبقاتی است همزمان دو تحول بزرگ دیگر یعنی استثمار زن توسط مرد، و بنابر تمرکز بحث حاضر، بویژه استثمار طبیعت توسط انسان را به صحنه تاریخ آورد. بنابراین آن رابطه طبیعی و هارمونیک قبلی انسان با خودش و با طبیعت به رابطهای ستمگرانه و خصمانه بین انسان با خویش و با طبیعت بدل گشت.
با پیدایش نظام سرمایه داری به مثابه کامل ترین شکل نظام طبقاتی، رابطه انسان با انسان و نیز رابطه انسان با طبیعت به بالاترین سطح ستمگری و ویرانگری خود رسید. در این نظام برای تولید سود که تنها محرکه و انگیزه وجودی آنست همه چیز به کالا بدل شد تا بتوان با مبادله آن سود تولید نمود. لذا ارزش هر چیز به کالا شدن آن و نفی وجود مستقلاش گره خورد. به همان ترتیبی که سرمایه میلیاردها انسان را با نفی وجود مستقلشان به کارگر، یعنی به کالای قابل مبادله و خرید فروش در بازار و وسیله تولید سود بدل کرد، طبیعت را با تمام اجزایش به کالا و وسیله تولید سود بدل نمود. به این ترتیب استثمار انسان با استثمار طبیعت، و بهره کشی از انسان با بهره کشی از طبیعت چنان درهم تنید که تداومشان وابسته به یکدیگر و نفی یکی به نفی دیگری گره خورد.
با وقوع انقلاب صنعتی در انگلستان نیمه دوم قرن هیجدهم که آغازگر تولید صنعتی انبوه و گسترده در نظام سرمایه داری بود، جهان وارد دوران انقلابات تکنولوژیک و علمی پی در پی شد که پیش از هر چیز دستاوردی عظیم برای بشریت است اما در خدمت تولید سود فزاینده برای سرمایه و لذا در خدمت استثمار فزاینده انسان و طبیعت توسط سرمایه قرار گرفت. علم و دانشی که برای بهروزی و شکوفایی انسان است بی رحمانه علیه انسان و محیط زیستاش بکار افتاد. از اینرو دویست و پنجاه سال حیات نظام سرمایه داری مدرن دوران رشد متناقض و روبه ویرانی است. اگر در نظام سرمایه داری بسیاری از جنبههای زندگی بشر نسبت به گذشته بهبود یافت اما فراتر از آن بسیاری جنبههای دیگر تخریب شده و بنیادهای حیات بشر و بویژه محیط زیست آن در معرض نابودی قرار گرفته است. تحولی که نوام چامسکی آنرا threat existential یعنی تهدید اساس هستی انسان میداند و جدیت مساله را آنقدر میبیند که معتقد است حتی “طی دو نسل ممکن است بشر نتواند به حیات خود ادامه دهد”.
تخریب محیط زیست توسط نظام سرمایه داری اما از اواخر دهه هفتاد میلادی قرن گذشته و با آغاز بحران اقتصادی مزمن و ممتد آن وارد دوران بی سابقهای شد. راه حل سرمایه داری برای بحران اقتصادیاش مثل همیشه تعرض به سطح زندگی طبقه کارگر و ارزان سازی نیروی کار و برچیدن موانع استثمار فزاینده کارگر و طبیعت توسط سرمایه بود. لذا تا آنجا که به محیط زیست مربوط میشد حذف قوانین مترقی در محافظت از محیط زیست و محدودیتهای سرمایه در تعرض به محیط زیست که توسط جنبشهای مترقی اجتماعی طی سالها به سرمایه داری تحمیل شده بود در دستور قرار گرفت. Deregulation یا قانون زدایی از رابطه سرمایه با محیط زیست اسم رمز این تعرض بود. تعرضی که امروز پس از طی چهار دهه گام به گام به تخریب بسیار و آسیبهای جبران ناپذیر محیط زیست و بحران گرمایش زمین منجرشده است. اکنون مدتهاست که گرمایش زمین در اثر انباشت گازهای گلخانهای حاصل از مصرف بی سابقه سوختهای فسیلی در کره ما عامل اصلی تغییرات اقلیمی است که به وقوع پدیدههای عجیب و غریب طبیعی منجر میشود. تحولی که جنبشهای نوینی همچون “شورش علیه انقراض” در دفاع از محیط زیست را به صحنه آورده است.
در سرمایه داری ایران و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که بر پایه ضد انسانی ترین مدل استثمار نیروی کار جریان دارد نیازی به Deregulation نبود. جمهوری اسلامی با اعمال یک رژیم استبدادی خونبار به طبقه کارگر و مردم ستمکش و سلب امکان اعتراض اجتماعی به تخریبهای محیط زیست و سرکوب تلاشهای مردمی برای حفاظت از آن، کل محیط زیست و منابع طبیعی آنرا یکجا همچون چک سفید در اختیار خود قرار داد و با فراغ بال به چپاول و غارت و نابودی آن مشغول شد. نابودی که در ادبیات خود چپاولگران و غارتگران با عناوین زمین خواری و کوه خواری و تپه خواری و جنگل خواری و سنگ خواری و غیره شادمانه نقل مجالسشان است.
در سیل ویرانگر بهار ۹۸، گزارشات و تحلیلها نشان میدهند که اولا بارش بارانهایهای گسترده کنونی نتیجه تغییرات اقلیمی ناشی از گرمایش زمین است که خود نیز نتیجه مستقیم تعرض بی وقفه نظام سرمایه داری جهان به کلیت محیط زیست در کره زمین است. دوما وقوع این بارشها و سیل ناشی از آنها در بستر چهل سال تخریب محیط زیست در ایران توسط نظام سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی از قدرت تخریب گستردهای که شاهدیم برخوردار گشت.
حال علت اصلی بی تفاوتی چشم گیر جمهوری اسلامی در قبال فاجعه فرود آمده بر سیل زدگان آشکار میشود. این علت نه صرفا در “بی کفایتی و مدیریت نالایق” که در منافع طبقاتی پایهای تر نهفته است. همان منافعی که محیط زیست را به نابودی کشانده و کل طبقه سرمایه دار ایران در درون و بیرون جمهوری اسلامی را بطرز بی سابقهای فربه نموده است، هم اکنون نیز به سود سازی از ویرانی زندگی همین مردم چشم دوخته است. مردم سیل زده بی چیز شدهای که محروم از هر کمک موثری برای احیای زندگیشان به حاشیه شهرها رانده خواهند شد تا به خیل عظیم نیروی کار ارزان پیوسته و به منابع جدید تولید سود و ثروت برای طبقه حاکمه بدل گردند.
اکنون مشغله جمهوری اسلامی تنها عبور بی مخاطره و با حداقل هزینه مالی و سیاسی از این واقعه است تا مردم مستاصل و به لحاظ روحی درهم کوبیده به این حقیقت تن دهند که اگر هنوز چیزی برایشان مانده به یک زندگی سطح پایین تر رضایت دهند و آنها که با فلاکت مطلق مواجهاند به اعماق فقر در حاشیه شهرها بروند. تا آنموقع، یعنی تا وقوع این نرمال سازی جنایت بار، وظیفه رژیم ممانعت از رشد همیاری و همبستگی مردمی و سرکوب مبارزات آنان با کمک جنایتکاران حشدالشعبی و فاطمیون و حزب الله لبنان است.
همه اینها حقایقی سترگ را نشان میدهند و مسایل مهمی را در دستور مبارزه طبقاتی کارگران قرار میدهند. محیط زیست در ارتباطی درهم تنیده در جهان و ایران بطور فزاینده بسمت تخریب و تولید حواث و فجایع سهمگین توسط نظام سرمایه داری در حرکت است. در این روند که طبقات سرمایه دار و دولتهایشان در همه جا عامل تخریب محیط زیست هستند طبعا حافظ محیط زیست و امدادگر مردم مصیبت زده فجایع آن نخواهند بود. و این بیش از همه در مورد جمهوری اسلامی صدق میکند که از جنایتکارترین و ضدانسانی ترین دول سرمایه داری معاصر است. از اینرو حفاظت از محیط زیست و امر امداد رسانی اساسا بر دوش انسانهای نوعدوست و بویژه طبقه کارگر قرار میگیرد. چرا که طبقه کارگر بیشترین منافع را در حفظ محیط زیست دارد و بیشترین آسیبها را از فجایع محیط زیستی میبیند.
بنابراین لازم است که طبقه کارگر مساله محیط زیست را به مثابه یکی از ارکان مبارزه طبقاتیاش در نظر بگیرد و همدوش فعالین محیط زیست و همه انسانهای دلسوز و مسئول وارد عرصه مبارزه برای حفظ محیط زیست شود. عرصهای که ضمن مبارزه علیه سیاستهای ضد محیط زیستی جمهوری اسلامی و افشای کمک نکردنهای رذیلانه رژیم به آسیب دیدگان فاجعه و دفاع از فعالین محیط زیست و آگاهگریهای اجتماعی در این موارد، همچنین وارد امر کمک رسانی به آسیب دیدگان شود. این کم رسانیهای کارگری خوشبختانه هم اکنون توسط جنبش معلمان و با حمایت تشکلات کارگری و نیز توسط برخی مراکز کارگری رخ داده و در جریان است و لازم است که توسط کل طبقه کارگر گسترش یابد.
طبقه کارگر به مثابه انسان کالا شده تحت همان استثمار و ستم توسط نظام سرمایه داری است که محیط زیست با همان استثمار و ستم تخریب میشود و حیات بشریت را در معرض تهدید نابودی قرار میدهد. از اینرو حفاظت از محیط زیست جز جدایی ناپذیر و لاینفک مبارزه طبقاتی کارگران است.
امیر پیام
۲۸ فروردین ۱۳۹۸
۱۷ آپریل ۲۰۱۹
amirpayam.wordpress.com
*********************************************
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.