علیز؛ تک‌نگاری درباره‌ی یک شاخ مجازی

یک: علی علیزاده که پیشتر خود را «بسیجی ساکن لندن» و اخیرا «سپاهی» می‌نامد، در پاسخ به این پرسش که چرا به ایران بازنمی‌گردی می‌گوید:
«ممکن است دستگیر شوم و دهه‌ی چهل زندگی‌ام را در زندان سپری کنم.»
اگر آقای علیزاده از اندکی درایت سیاسی نصیب داشت، ممکن بود چنین پاسخی ارائه کند؟ آیا اشاره‌ی وی به این‌که «در خارج و در جنگ نرم رسانه‌ای با اسرائیل و آمریکا موثرترم» پاسخی کافی محسوب نمی‌شد؟ آیا اگر بهره‌ای از دانش به عنوان مازاد کنشِ سیاسیِ بی‌واسطهْ در وی بود دست به طرح ادعایی چنین بلندپروازانه می‌زد که «اگر زندانی شوم امید خیلی‌ها تباه می‌شود»؟ این میزان از توهم و کم‌مایگیْ برای صورت‌بندی کردن پاسخ به یک پرسش ژورنالیستی از کجا ناشی می‌شود؟

دو: علیزاده به طور منظم با تلویزیون افق
(وابسته به سپاه پاسداران) مصاحبه می‌کند، تصویر توئیتها و یادداشت‌های وی در بخش خبری ۲۰:۳۰ (بخش خبری سیما که داده‌های خود را مستقیما از وزارت فخیمه اطلاعات دریافت می‌کنند) به نمایش درمی‌آید و ویدئوهای اینستاگرامی وی در کانال‌های وابسته به وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران مانند «خبر فوری»، «آخرین خبر»، « رجانیوز»، «تسنیم» و «فارس‌» صدهاهزار بار دیده می‌شود.
وی که خود را « سرباز کوچک آیت‌الله خامنه‌ای» می‌نامند، طی یک‌سال اخیر مستقیم و غیرمستقیم گرای بخش قابل توجهی از فعالین اجتماعی و سیاسی را به دستگاه امنیتی داده و علنی و بدون تعارف، خواستار برخورد و سرکوب آن‌ها شده است. شکنجه در زندان‌های سپاه و بازداشتگاه‌های پلیس را تکذیب و آن‌ها را بخشی از « پروژه‌ی جنگ روانی علیه محور مقاومت» دانسته و در جریان اعتراضات سراسری دی‌ماه نود و شش، از نیروی‌های انتظامی و نظامی درخواست تیراندازی و شدت عمل کرده است.

کدام مخاطب بی‌بهره از هوشْ ممکن است یاوه‌ی او را مبنی بر زندانی شدن باور کند؟ مگر آن‌که خوانشی خامدستانه از ادعای وی داشته باشیم و بگوئیم: علیزاده، این «مهره‌ی رژیم» نیز به توحش نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی اذعان می‌کند. اما این خوانشْ اگر مضحک تلقی نشود قطعا نابسنده و سطحی‌نگرانه است.

سه: فریب نخورید! آقای علیزاده به شما دروغ می‌گوید، چراکه این کار را بهتر از هر کاری از سربازان گمنام امام زمان آموخته است. ( یا درست‌تر است که بگوئیم به وی آموزانده‌اند.)
علیزاده به شما می‌گوید دستگیر خواهد شد تا بقبولاندْ یک چهره‌ی اپوزیسیون است که ضمن مخالفت با عملکرد حکومت، در دفاع از اصولی غیرقابل مذاکره مانند «امنیت ملی»، پشت حاکمیت می‌ایستد.
البته او را نباید با چهره‌هایی نظیر بهنود، مهاجرانی یا نگهدار مورد قیاس قرار داد.
هم‌سنگ کردن علیزاده و این سه (خاصه با فرخ نگهدار که به مثابه‌ دالّ خیانتْ در میان کمونیست‌ها شناسایی می‌شود) سکه‌ی رایج شده است. این قیاس از پایه واجد اشکال است چرا که بستر عروج سه فرد مذکورْ با علیزاده را به‌درستی لحاظ نمی‌کند. این سه تن در سنت‌های سیاسی متفاوتی رشد یافته‌اند (ولو منحط) که از صدر تا ذیل آن قابل رهگیری و قابل مداقه است.
علیزاده ولی باید با کسانی قیاس شود که زاده‌ی هیچ تبار-خط سیاسی شناخته شده‌ای نیستند و اثری از ردپای آن‌ها در زمینِ مداخله‌گری سیاسی نمی‌توان یافت.
طی سال‌های اخیر امثال او _خاصه در فرنگ_ رشد قابل ملاحظه‌ای یافته‌اند، گرچه او _به جهت حضور مستمر در مقابل دوربین رسانه‌های جریان اصلی_ مشهورترین آن‌ها محسوب می‌شود.
شاید «احسان سلطانی» برای کمک به فهم این پدیده، کیس مطالعاتی مناسبی باشد. اما از آن‌جایی که حوصله‌ و وسع این سطورْ مطالعه‌ی عمیق در سطوح متعدد امکان‌های تفسیر/تأویل وی نیست، اکتفاء به ارائه‌ی تصویری موجز و مختصر از وی مفید فایده خواهد افتاد؛

در اوج سرکوب‌های جنبش اجتماعی سال ۸۸ فردی با نام «احسان سلطانی» به یکی از سوژه‌های مورد علاقه‌ی رسانه‌های زرد اپوزیسیون تبدیل شد. یک «افسر اطلاعاتی سپاه پاسداران» که از ایران گریخته تا در جریان «سرکوب مردم» شریک جرم شاخه‌ی امنیتی-نظامی حکومت نباشد. افسری که مشتی یاوه تبدیل تلویزیون‌های سلطنت‌طلب می‌دهد و به عنوان «سرباز خوب وطن» شناسایی می‌شود. این سرباز خوب، مؤدبانه ساکن ایتالیا می‌شود و به‌سرعت از کارمند اسبق اطلاعاتْ به کارشناس مسائل خاورمیانه تبدیل میگردد. بله، درست حدس می‌زنید‌؛ به همین سرعت نیز به سرباز حامی امنیت ملی و جزیره ثبات تغییر شغل می‌دهد و به‌عنوان یک سلبریتی توئیتری، دکانی نسبتا پررونق جهت ارائه‌ی ارزیابی در ماهیت تروریستی اپوزیسیون و روش‌های جنگ نرم در برابر دشمنان میهن اسلامی می‌گشاید. یک پروژه‌ی تمیز که به‌سهولت مورد اقبال کاربران _عمدتا طبقه متوسطی_ توئیتر فارسی قرار می‌گیرد.
(از نقش شبکه‌ی پیچیده‌ی ربات‌ها و اکانت‌های تحت کنترل سپاه سایبری در «پروموت» کردن و بیشْ خاص سازیِ نامبرده و امثالهم نباید غفلت کرد)
وقتی ارتقا یک افسر اطلاعاتیِ شاغل در مخوف‌ترین دستگاه امنیتی-نظامی حاکمیت به کارشناس امنیت ملیْ و حامی خیر و صلاح دولت-ملت، بدون کمترین اشکالی با موفقیت صورت می‌پذیرد، چرا تغییر تنظیمات یک سلبریتیِ بی‌بی‌سی با صبغه چپ پسااستعماری و سابقه‌ی بحث چالشی با اسلاوی ژیژک، باید دشوار بنماید؟

چهار: علیزاده یک ربات کارا در ماشین نه چندان کارای جنگ روانی جمهوری اسلامی است. ( این ماشین سال‌هاست به روغن‌سوزی افتاده و دایره‌ی کسانی که تحت تأثیر خوراک تبلیغی-تهییجی آن هستند به شدت کوچک و نحیف شده است)
او و سایر نمونه‌های چون او را نسل نوین «تواب» شدگان می‌نامم که بدون یک دقیقه بازداشت یا تحمل یک سیلی، به پیچی در ماشین لجن پراکنی تبدیل شده‌اند. من ترجیح می‌دهم این تیپ را ذیل کاتگوری « توابان سایبری» بگنجانم.
علیزاده (و با تأکید قریب به اتفاق نمونه‌های چون وی) به عنوان یک تواب سابیری، می‌تواند برخلاف بسیجی‌های فارغ‌التحصیل دانشگاه امام‌صادق صورتش را تیغ بزند، صبح‌ها ژامبون خوک بخورد و عصرها کمی شراب سفید بنوشد، از آب و هوای سالم، روابط جنسی آزاد و آزادی برای گفتن پرت و پلا لذت ببرد. می‌تواند از خدمات دندان‌پزشکی رایگان در سرحدات بریتنای کبیر (این روباه پیر استعمار) بهره‌مند شود، هم‌زمان از تریبون‌های حکومتی جمهوری اسلامی _که با پول بیت‌المال تامین می‌شوند_ بهره‌مند گردد و در اوقات فراغت با عوامل سفارت و جماعت دوتابعیتیِ همه‌چیزخوار (تعبیر وام گرفته شده از غلام‌حسین ساعدی در مورد پناهنده سیاسی ایرانی) نشست و برخاست داشته باشد؛ در نهایت با مازاد سرمایه‌ی اجتماعی کسب شده به عنوان یک سلبریتی ولاییْ شب‌ها در جغرافیای امپریالیسم خوابی آسوده تجربه کند.
بله! دوره‌ای که برای تولید تواب باید تپانچه را به دست «زندانیِ شکسته شده» می‌دادند تا او با شلیک تیر خلاصْ به آغوش اسلام رحمانی بازگردد، سپری شده است. نیروی رزمنده و تربیت شده‌ی سازمان‌های انقلابی به ماه‌ها شکنجه نیاز داشت تا خُرد شود (که کمتر خرد می‌شدند و بیشتر سربلند بر خاک و خون می‌افتادند). برعکس، نیروی بی‌هویت فقط به یک تزریق نیاز دارد؛ «دیده شدن». این‌جا دیگر فرقی بنیادین میان «پلنگ ایسنتاگرامی»، «امیر تتلو»، «وحید خزاعی»، «مسیح علی‌نژاد»، «ساشا سبحانی»، «ممد لمینیت» و «بسیجی لندن نشین» نیست.
سلبریتی‌های بی‌هویتْ افرادی هستند که بی‌طبقه به نظر می‌رسند؛ جماعتی شبه زامبی با خاستگاه‌های طبقاتی متفاوت ولی در خدمت یک گفتار مسلط؛ هژمونی ابتذال.
ایسنتاگرام مملو از این چهره‌های بی‌هویت و بی‌طبقه است. افرادی که هیچ هنر، دانش یا توانایی منحصر به فردی ندارند ولی بر حسب کدهایی که دریافت کرده‌اند، واجد قابلیت‌هایی ویژه هستند. قابیلت این‌که هر روز جلوی دوربین ظاهر شوند، مهمل بگویند، خودزنی کنند، فحش بدهند و زنجیره‌ای بی‌پایان از ابتذال را به خورد مخاطب بدهند.
در دنیای شاخهای مجازی، قابلیت‌هایی نظیر شکستن روزانه صد تخم‌مرغ بر فرق سر، بلعیدن روزانه چندین سوسیس، ساعات طولانی نگاه کردن در دوربین تلفن، لب‌خوانی کردن با خوانندگان، اصلاح کردن ران پا در پخش زنده، فحش دادن به شاخ رقیب، سینه‌زنی آنلاین در استخر لاکچری و از این قبیل رفتارها امری عادی و روزمره است. هسته‌ی اصلی این رفتارها استمرار در تولید ابتذال است. این افراد میلیون‌ها تعقیب کننده دارند و ریز رفتار آن‌ها روزانه صدها میلیون مرتبه دیده می‌شود. با این وجود و با کمی دقت درخواهید یافت که بخش قابل توجهی از مخاطبان این افراد، بی‌وقفه زیر پست‌های آن‌ها کامنت می‌گذارند و به نقد و بد و بیراه دادن می‌پردازند. کمتر شاخ یا پلنگی را خواهید یافت که بخش عمده‌ی بازخوردهای دریافتی او فحش نباشد. اما نکته این‌جاست که آن‌ها کسانی را یافته‌اند تا برای فحش دادن به خود وابسته کرده باشند. مخاطب هر روز به نیت فحش دادن و درج کامنت‌های روشنفکری در نکوهش ابتذال و بی‌فرهنگی به صفحات همین افراد رجوع می‌کند. در واقع اغلب این مخاطبانْ در جایی به جز این‌جا مجال عرض اندام ندارند.
علیزاده نه تنها از این جرگه جدا نیست بلکه رفتارها، کدها، کلیدواژه‌ها. سورپرایزها و چرخشهای او به دقیق‌ترین وجهیْ با رفتار امیر تتلو قابل هم‌ارزسازی است.
توییت‌ها و پست‌های اینستاگرام وی را با دقت رصد کنید. مجموعه‌ای یاوه و مُشتی کلیدواژه‌ که به میانجیِ استمرار و تکرار ظن مجموعه‌ای از تزها و گزاره‌ها را تقویت می‌کند.
نیروی محرک این مجموعه، بیش از آن‌که بر محور جاذبه‌ی موضوعات، تلألو افکار و سبک نوشتار/گفتار بدیع استوار باشد، تحریک نفرت است.
دو دسته‌ی اصلی مخاطبان وی اعم از حامیان و مخالفان، هر دو به فحش دادن اعتیاد پیدا کرده‌اند و این دقیقا همان چیزی‌ست که از او انتظار می‌رود.
علیزاده طوری کوک شده که بتواند مرزهای نفرت‌انگیزی را جا به جا کند. (مخاطبانی در توئیتر می‌شناسم که او علیزاده به مراتب بیش از قاضی صلواتی نفرت دارند.)
علیزاده به عادی‌سازی از تولید نفرت سیاسی چنان کمک کرده است که رسته‌ای از کاربران توئیتر به میانجیِ تلاش فزون برای جابه‌جا کردن مرز تولید نفرت باهم در رقابت هستند؛ بیان علنی لذت بردن از گریه‌های مادر رامین حسین‌پناهی پس از اعدام فرزند، وصف هیجان در لحظه‌ی اعلام خبر اعدام محمد ثلاث یا لذت وصف‌ناپذیر در رویت بدن‌های تکه و پاره‌ی دراویش گنابادی از آن جمله‌اند.

پنج: علیزاده را جمهوری اسلامی مانند یک دستگاهْ آدمکِ هوش مصنوعی تحویل گرفته و بازتنظیم کرده است.
او محصول اولیه‌ی کارخانه‌ی تولید کارشناس-سلبریتی بنگاه بی‌بی‌سی فارسی بود. ماشینی بی‌هویت، مطلقا فاقد سابقه‌ی مبارزه، بدون هیچ خط سیاسی یا سابقه‌ی نزدیکی به یکی از خطوط و سازمان‌های سیاسی شناخته شده ( چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون) و به‌قول ساعدی یک دوزیست به تمام معنا.
این‌جا خبری از مرتد شدن کائوتسکی نیست بلکه مسأله تبادل داده‌هاست. تحولْ ماحصل بازبینی عمیق در تمام مختصات یک دستگاه فکری در قیاس با دستگاه فکری عظیم دیگر است، حال آن‌که « تواب سایبری» ماحصل دستکاری در چند کلیدواژه و عوض کردن محل تلاقی چند شبکه است.
علیزاده با برند «علیز» از بی‌بی‌سی فارسی به فارس و تسنیم و افق واگذار شد. این واگذاریْ با کمک هیاهوی رسانه‌ای به مثابه‌ی یک تغییرِ جهت فکریْ تداعی شده است تا مخاطب بدون پرسش از تکانه‌ها
رانه‌ها و روندهای تغییر، خود را در برابر یک تحول فکری دستگاهمند ببیند.
این دستگاه هوشمندانه «علیز» نام گرفت و به یک برند تبدیل شد و تنظیمات کارخانه‌اش از کاربریِ کارشناس-سلبریتی به کاربری
«بسیجی لندن نشین» تغییر یافت.
او از یک حامی سکولار-سوسیالیست جنبش سبز به یک حامی دولت اعتدال و در نهایت به یک حامی دوآتشه ولایت فقیه ارتقاء یافته است. ظرف دو سال! ( مقایسه کنید با چرخشهای آقای تتلو از یک رپ کن زیرزمینی به زندانی سیاسی، از یک حامی تولید انرژی هسته‌ای و همکار فرهنگی سپاه به یک ضددین و….)
این دستگاه دارای شماره سریال و سال تولید است و از آن استفاده می‌شود. این دستگاه بر فرض که به ایران بازگردد، در یکی از خانه‌های امن وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه نگهداری شده و به مخاطب القا خواهد شد که او در بازداشت است. حتی ممکن است خبر اعتصاب غذای وی را به بیرون درز دهند و این‌بار دستگاه را به مرحله‌ی قهرمان زندانی ارتقاء دهند.

شش: استحاله کردن روشنفکر و مبارز به چهره و کارشناس بخشی از فعالیت سیستم است. (قطعا این فعالیت منحصر به جمهوری اسلامی نیست و این حکومت خود کاربر دانش نوین ضدانقلاب‌گری است. سیستم‌ها دانش خود در مدیریت/سرکوب شورش‌های شهری و نحوه‌ی استفاده از یگان ضدشورش را باهم تبادل می‌کنند؛ مثلا پا را از یک شورش در تهران به یک شورش در برلین دراز کنید تا متوجه شوید لباس شخصی، پدیده‌ای متعلق به پلیس ایران نیست. به همین شکل تولید گفتار و چهره‌ی ضدانقلاب نیز با وجود تضادهای منافع دولت‌ها، یک توافق عمومی است. )
باید به علیزاده اهمیت دهید! او یک مدل ارزشمند است. درک مختصات و تاریخچه‌ی تولید این مدل کمک خواهد تا فرق تولیدات حکومتی با مازاد مبارزه‌ی طبقاتی را درک کنید.
فرق میان دوست سابق من که پس از چند سال تحمل زندان و انفرادیْ پس از آزادی به عنوان کارشناس رسانه‌ای یک وزارتخانه استخدام شد و تنظیمات وی از یک جوان روشنفکر لیبرال با خاستگاه طبقه‌ی کارگری به یک جوان روشنفکر حامی امنیت ملی تغییر کرد. جوانی که سودای فهم آزادی داشت و طی یک فرایند دستکاری سیستماتیک به مستخدم دستگاه سانسور تبدیل گردید.
فهم علیزاده به مثابه‌ مدلِ دستکاری شده‌، به شما کمک خواهد کرد به‌دور از هیجان و احساسات آنی، تفاوت ماشین و مبارز را درک کنید. در تفاوت پروژه‌ی ضدانقلابی ساختن با پروسه‌ی بنیان‌کنِ گذار از زحمت‌کش تحت استثمار مطلق بودن تا کارگر انقلابی بودن، درنگ کنید.
فرق میان کسی که انتخاب می‌کند و ازخودبیگانه شده‌ای که دست به «انتخاب مرجّح می‌زند» ولی با توهم تصمیم‌گیری ادعای تصمیم‌سازی می‌کند.
تفاوت میان «علیز» و «اسماعیل»، تفاوت «من سپاهی هستم» با « تابوت منو ببرید تو اعتصاب»، تفاوت «امام خامنه‌ای معمار بزرگ انقلاب» با « فاشیست‌ها بدونن که آلترتاتیو ما شوراست».

هفت: شاید تمام آن‌چه گفتم را نیز مشتی یاوه‌ی تراویده از یک ذهنیت پارانوئید درک کنید. ایرادی ندارد. تخیل کنید چون حقیقتْ الزاما آن‌چه که می‌بینید نیست. آن‌چه می‌بینید فقط واقعیت دارد. حتی آقای امیر تتلو می‌گوید «از کجا معلوم کلام من کلام وحی نباشد و من مثل حضرت محمد نباشم». حتی آقای تتلو فهمیده که کلامْ به او القا می‌شود. آقای تتلو را از آقای علیزاده بیشتر جدی بگیرید. «رفیق» شما ممکن است همین حالا در چرخه‌ی استحاله به یک تتلو_علیز جدید قرار گرفته باشد. قبل از آن‌که از دست برود، یک سیلی به او بزنید. جدی بگیرید؛ دوره دوره‌ی توابان سایبری است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com