جمهوری وحشت و فلاکت: تاریخ جمهوری اسلامی را مرور کنیم! روحانیت حاکم بر ایران با اجباری کردن حجاب و سرکوب زنان معترض به حجاب اجباری کار خودشان را شروع کرده و در ادامه با شعار حزب فقط حزب الله در پِی حذف تمامی رقبا ، مخالفین و منتقدان برآمدند.  تلاش برای صدور انقلاب اسلامی به کُل منطقه ، تنش با تمام همسایگان و در نتیجه بر افروختن آتش هشت سال جنگ با عراق ، تشدید سرکوب مخالفین در لِوای جنگ، قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ ، قتل های زنجیره ای روشنفکران و دِگَر اندیشان در دهه هفتاد ، گام گذاشتن در راه عظمت طلبی اتمی و تشدید تقابل با جهان ، تحمیل چهار دهه تحریم های کمر شکن به ملت ایران ، اقتصاد بی ثبات ، فرار مداوم سرمایه و گسترش روز افزون تورم ، فقر و بیکاری ، نابودی صنایع ، تعطیل کردن گردشگری و توسعه بی رویه کشاورزی معیشتی ، تَه کشیدن منابع آبی ، بی توجهی به محیط زیست و خشکاندن تالاب ها و دریاچه ها ،  آلودگی روزافزون هوا،  تبعیض قومی و جنسی و مذهبی آشکار ، فشار روز افزون اجتماعی و فرار گسترده نخبگان ، ماجرا جویی در منطقه و حمایت از گروه های جهادی و تروریستی متعدد ،  مشارکت در قتل عام ملت سوریه و مداخله و ایجاد نا امنی در عراق ، لبنان ، یمن و … ، حکومت هزار فامیل و بی توجهی به شایسته سالاری و اداره کشور بر اساس حامی پروری و توزیع رانت در میان حواریون ، فساد سیستماتیک ، بی معنا و بی اثر کردن انتخابات با رد صلاحیت های فَله ای و توسل گَه گاه به تقلب و محدود کردن عرصه سیاست رسمی به نقش آفرینی رُفقا و افراد چاکر مسلک ، بی توجهی به حاکمیت قانون و تُهی کردن مفهوم قانون از ارزش و محتوا با بدل کردن قانون به محدودیتی برای ضُعفا و ابزار سرکوب منتقدان ، سازماندهی ارازل و اوباش در پوشش لباس شخصی جهت سرکوب مردم ،  تسویه حساب با مخالفان به سبک گروه های مافیایی ، دادگستری ناکارآمد و ابزارِ سرکوب ، بی توجهی ویرانگر به کیفیت آموزش و پرورش و آموزش عالی خصوصا در مناطق محروم و هزینه کردن منابع موجود در راستای گسترش بساط عزا و ماتم ، ترویج خرافات و توسعه مداوم سیستم سرکوب ،  یکه سالاری و رهبری مادام العُمر و غیر پاسخگو ، حکومت سپاهیان و چنبره زدن سرداران سپاه بر اقتصاد کشور ، دشمنی با میراث و فرهنگ ملی ، محدود کردن رسانه های اجتماعی و فیلترینگ شدید اینترنت و شبکه های ماهواره ای ، بدل کردن صدا و سیمای ملی به ماشین جعل و دروغ ، کُشتن بی مهابای جوانان وطن و داغدار کردن صدها هزار خانواده و نابود کردن میلیون ها زندگی ، اینها و بسیاری دیگر تنها چکیده ای است از خروجی ماشین جمهوری اسلامی طِی ۴۳ سال گذشته. چو نیک بنگریم ستم ، استبداد ، ناکارآمدی ، فساد ، تَبَه کاری و ماجراجویی در جمهوری اسلامی نه یک استثنا بلکه قاعده و رویه چهار دهه گذشته و نتیجه ضروری قانون اساسی ، ساختار سیاسی و جهان بینی و هویت رهبران آن بوده و خواهد بود.

 

رویای زندگی نرمال: ما اگر خواهان گام گذاشتن در راه آزادی ، حکومت قانون ، توسعه اقتصادی ، صلح با جهان و تجربه یک ایران و یک زندگی نرمال هستیم باید از قانون اساسی ، گفتمان ، رهبران و ساختار مافیایی جمهوری اسلامی عبور کنیم ،ما باید انقلاب کنیم!… پذیرش رهبری روحانیون در انقلاب ۵۷ و سپردن زمام قدرت سیاسی به آنان و برپایی یک حکومت دینی ، بی توجه به تمام تجربیات گرانبهای جوامع مترقی ، پیش از هر چیز اشتباه ویرانگر و جمعی خود ما ملت ایران بود که تاوان سنگین چهل ساله ای بابت آن پرداخته ایم و اکنون زمان آن فرا رسیده تا یک بار برای همیشه به اشتباه خودمان و تَبَه کاری روحانیون حاکم بر ایران پایان دهیم.

 

اینا بِرَن کی بیاد؟! این پرسش عمومی مبتنی بر این ذهنیت اشتباه است که برای رهایی از منجلاب موجود باید به دنبال جایگزین کردن شخصی با اشخاص موجود بود! در حالی که مساله اول و اساسی ما نه تغییر شخص بلکه باید تغییر ساختار سیاسی و قواعد بازی باشد. ما باید با اتکا به تجربیات خودمان و درس هایی که از سرگذشت جوامع مترقی گرفته ایم در پِی پایان دادن به یکه سالاری و حکومت فردی و دینی و ایجاد ساختاری برای اداره کشور بر اساس قواعد دموکراتیک باشیم. آرمان بزرگ ما باید استقرار حکومت قانون و اداره کشور بر اساس قوانینی مدرن و ایجاد ساختاری پایبند به حقوق بشر ، تفکیک حقیقی قوا ، تناسب اختیارات و مسئولیت ها ، برگزاری انتخابات آزاد و سالم جهت جابجایی مداوم و مسالمت آمیز قدرت ، آزادی رسانه و سایر اصول مترقی اداره کشور باشد.

 

کابوس سوریه ای شدن: فراگیر شدن هراس سوریه ای شدن بیش از آنکه ریشه در اوضاع منطقه و شرایط واقعی ایران داشته باشد ناشی از تبلیغات مسموم جمهوری اسلامی است.  رهبران نظام اسلامی خود باور دارند که وضعیت کشور تنها در قیاس با کشورهای جنگ زده قابل پذیرش بوده و به این واقعیت هم واقف هستند که تنها در مقایسه با رهبران داعش و طالبان مگر مشروعیتی داشته باشند ، بر این اساس به کمک بازوهای تبلیغاتی پیدا و پنهان خود و به عنوان اصلی ترین راهبرد جهت مشروعیت بخشی به خود و موجه نشان دادن تغییر هراسی و محافظه کاری ملت ، سال هاست سعی در ترویج این هراس دارند که اگر جمهوری اسلامی دچار فروپاشی شود ، داعش آمده و ایران را به سوریه بدل میکند ، گاه هم از طریق تریبون های غیر رسمی خود و به بیان عریان تر این تهدید را به جامعه منتقل میکنند که اگر به دنبال سرنگونی ما باشید ، ایران را به سوریه بدل میکنیم ، اما به نظر میرسد این تهدید فاقد مبنایی مستحکم باشد. خشونت های وحشیانه نظیر آنچه در سوریه رخ داد در درجه اول مبتنی بر شکاف های قومی و مذهبی عمیقا فعالی بود که در جامعه ایران به آن شدت وجود ندارد ؛ ملت ایران چند هزار سال است که در کنار هم زندگی کرده و دوشادوش یکدیگر حوادث بزرگی را پشت سر گذاشته و در این مسیر پُر فراز و نشیب چنان آمیخته شده اند که هیچ بخشی از این جامعه چنان کینه ای نسبت به بخش دیگر نداشته که بتواند علیه آنها دست به چنان خشونت بی  پایانی بزند. علاوه بر شکاف های داخلی ، مداخله گسترده خارجی ، با تقاضای حکومت سوریه هم یکی دیگر از عوامل نابودی این کشور بود اما قوّت همان روح و وحدت ملی سبب میشود حتی فرومایه ترین رجال سیاسی جمهوری اسلامی نیز این جسارت را نداشته باشند که به عنوان مثال از چراغ سبز دادن به روسیه جهت بمباران ایران یا مداخله پیاده نظام خارجی مانند حَشداَلشعبی حمایت کنند ، از طرفی چنین خطاهای استراتژیکِ بعیدی ، غرور ملی را عمیقا جریحه دار کرده و می تواند قشر خاکستری و بخش های مُردد جامعه را با انقلابیون همراه کند.  از سوی دیگر نیروی سرکوبی که جمهوری اسلامی به آن اتّکا کرده یک نیروی قومی یا مذهبی نبوده و در واقع برآیندی از همین جامعه ایران و چکیده ای از آن است که فررندان و خواهران و برادرانشان در دل همین جامعه زندگی کرده و عموما از معترضین و آسیب دیدگان این وضعیت هستند ، چنین نیرویی هرگز نمی تواند جنایت وحشیانه گسترده و مداومی علیه بطن جامعه مرتکب شده و همچنان در دل آن زندگی کند.  تا زمانی که سیستم پایدار بوده و هزینه تمرّد گزاف باشد و خشونت ها به جنایت گسترده بدل نشده باشد احتمالا بتوان بسیاری از این نیروها را علارغم میلشان در میدان نگه داشت اما با عیان شدن ناپایداری نظام و بدل شدن خشونت به جنایت گسترده ، بی تردید تنش و نافرمانی در بدنه نیروی های سرکوب افزایش یافته و زمینه فروپاشی آنان را فراهم خواهد کرد. از سوی دیگر به واسطه وجود همان هویت ملی نیرومند ، قتل و کشتار وسیع می تواند به اعتصابات سراسری در کلیه بخش ها از جمله بخش نفت و گاز و سایر صنایع دامن زده و منابع درآمدی لازم جهت تامین مالی بازوهای سرکوب را مختل کند. چکیده ماجرا این است که ایران سوریه نبوده و تلاش برای به کار بردن استراتژی هایی مانند اَلجوع اَو اَلرکوع ( گرسنگی بکشید یا زانو برنید) در این سرزمین ناشی از فهم نکردن ساختار جامعه ایران و اشتباهی ویرانگر خواهد بود.  از تمام اینها گذشته اگر چه تلاش برای گذر از جمهوری اسلامی هراسِ هر چند ضعیف از سوریه ای شدن را به همراه دارد اما تداوم جمهوری اسلامی نیز چیزی بیش از سودان یا کُره شمالی برای ما به ارمغان نخواهد آورد.

 

پادشاهی مشروطه یا جمهوری؟! در میان نظام های سیاسی موجود در دنیا هم پادشاهی های دموکراتیک( مشروطه) مانند انگلستان و ژاپن وجود داشته که در آنها پادشاه مقامی تشریفاتی و فاقد قدرت اجرایی است و هم پادشاهی های استبدادی مانند عربستان و قطر. در سوی دیگر نیز هم جمهوری های دموکراتیکی مانند آمریکا و فرانسه و آلمان وجود داشته و هم جمهوری های استبدادی مانند جمهوری اسلامی و جمهوری لیبی. به این معنا فرم یا شکل ظاهری حکومت( پادشاهی یا جمهوری) موجد هیچ محتوایی نبوده و به صرف پادشاهی یا جمهوری بودن یک حکومت نمی توان به محتوای استبدادی یا دموکراتیک آن اطمینان داشت. بر این اساس به نظر میرسد با توجه به اهمیت اساسی و بنیانی محتوای دموکراتیک حکومت آینده از یک طرف و اختلافی که میان فعالین سیاسی در باب فُرم حکومت آینده از طرف دیگر وجود دارد ، در شرایط فعلی انقلابیون باید بر روی اشتراکاتی اساسی مانند لزوم دموکراتیک و سکولار بودن حکومت آینده توافق کرده و انتخاب فُرم و شکل ظاهری حکومت را به فردای پیروزی و مراجعه به آرا ملت پس از شنیدن گفتگوی نخبگان موکول کنند.

دوران گذار: ما در جدال با جمهوری اسلامی و به دنبال غلبه بر آن هستیم و هیچ جنگی بدون رهبری ، برنامه ریزی ، نقشه راه ، هدف مشخص و بسیج و سازماندهی نیروها و منابع نمی تواند به پیروزی نائل گردد. بر این اساس ما در درجه اول برای غلبه بر جمهوری اسلامی و پس از آن برای اداره کشور در دوران گذار تا رسیدن به ثبات ، نیازمند یک شوری رهبری برآمده از ائتلافی از مخالفین موجه جمهوری اسلامی هستیم. ائتلافی متشکل از چهره هایی شناخته شده که مواضع و سوابق آنها مویّد باور داشتن به ارزش های اساسی و تعیین کننده ای مانند دموکراسی ، حقوق بشر ، سکولاریسم ، تمامیت ارضی و … باشد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)