تاریخ در امر یافتن برونرفت و گذار از مرحلهی ورطگی موجود سهمی بسزا دارد. بسیاری از روشنفکران بدلیل اینکه یا روزمرهاندیشاند و یا صرفا آیندهنگر هستند ضمن تلاشهای زیادی که انجام میدهند همیشه با نتیجهای مغایر خواست و اهدافشان روبرو میشوند. عنوان این فلاکت عظیم و رایج ورشکستگی اندیشه و خوانش تاریخ است. چنانچه در طول تاریخ چنین نمونههای بسیاری به وقوع پیوستهاند لذا جهت تصحیح این نوع مفهوم و درک اشتباه از پیشاهنگی کردن برای جامعه صرفا با اشارهای کلی و مختصر به گذشتهای نه چندان دور یعنی آغاز انقلاب در ایران بسنده میکنیم.
همراه با تحمیل نظام دولت-ملت دستساز نظام سرمایهداری به نمایندگی رژیم شاهنشاهی بدلیل غیرقابل تحمل و مغایر بودن بستهی وارداتی دولت-ملت با جهان فرهنگ معنوی-مادی هزاران سالهی جوامع ایرانی دیگر آغاز انقلاب را ناگزیر گرداند. قبل از آن راهکارهای زیادی تحت لوای رفرم مطرح میشدند –فعالیتهایی که برپایهی نهضت مشروطه انجام میگرفت- که آن هم بدلیل خصلت تحمیلی بودن سیستم وارداتی از بیرون و انعطافناپذیریاش از درون چندان نمیتوانست مانع از پیشروی آن شود. تمام دینامیسمهای اجتماعی در راستای ایجاد تغییر و تحول بیش از پیش دست به کار شده و با تمام نیرویشان سعی در به نتیجه رساندن آرمان و اهدافشان داشتند. هر چند بسیار کهنه بنظر برسد ولی پرسیدن همین سوال هنوز هم حائز اهمیت میباشد اینکه با تمام تلاشها و خودفشانیّهایی که صورت گرفتند چرا برندهی نهایی نه مردم بلکه صرفا قشری شدند که نبایستی میشدند؟ عدم پاسخگویی صحیح به همین سوال است که هنوز هم جوامع ما تاوان آن را پس میدهند. بنابراین یافتن پاسخ صحیح برای این سوال هم ضروریست و هم گامی بنیادین برای یافتن راهحل مناسب خواهد بود.
در اینجاست که مسئلهی مطالعه و خوانش صحیح از تاریخ وارد صحنه میشود. با این حال دیگر برای همه به خوبی آشکار شده که جریانات چپ و راستگرای مطرح در نظام موجود چیزی جز مشوش کردن اذهان عموم نیست. بخصوص جریان چپ یا همان اصلاحطلبان در راستای ایفای نقش سوپاپ امنیتی برای بقای نظام هدفمند میباشد. شاید این تشخیصی بسیار زننده باشد و این سوال بنظر برسد که بعضی افراد و یا جمع در این راستا هستند که دلسوز مصالح مردم باشند ولی بایستی گفت که اساسا موارد استثنائی قادر به برهم زدن قاعدهی اصلی نیستند. زیرا ماشین دولت-ملت قانون کارکردی مختص به خود را داراست. نقطهی شروع و پایان از پیش تعریفشدهای را دارد و در اینجاست که نقشی برای راننده باقی نمیماند. چیزی که به راننده واگذار میشود راندن- تعمیر- محافظت و پاک کردن ماشین نظام میباشد و بس. اگر بخوبی این وظایفش را انجام دهد بدون شک مورد تقدیر نظام قرار گرفته و پاداش میگیرد. در غیر اینصورت نیز با هزار و یک حیله و توطئه او را از صحنه پاک میکنند. طی این حداقل چهار دههی گذشته نمونههای بسیاری از این دست قابل مشاهده هستند. مشکل در اینجاست که هنوز هم بخوبی درک نشده اشکال اساسی در تکرار این رویدادها همان مفهوم شکستخوردهایست که بنابه آن برای رهایی از این وضعیت بایستی دولت موجود را فروپاشید و خود –یا به زبانی چاپلوستر که امروزه نه خود بلکه مردم را نشان میدهند- دولتی مطابق میل و منافعش برپا کند. در اینجاست که از همان اوان کار شکستش را رقم میزند. چنین واقعیتی تراژدیک گریبانگیر جوامع شده است.
داشتن رویکردی یک جانبه و صرفا رویدادی تلنبار شده در قبال تاریخ در عدم خوانش صحیح و یافتن راهحل برای معضلات اجتماعی موجود سهمی اغماضناپذیر دارد. این رویکرد که با تاریخ نوشتاری اشاعه یافته که از سوی صاحبان قدرت به رشتهی تحریر درآمده بنابراین شکی نیست که درک صحیح تاریخ (چه جهانشمول-کلی و چه جزء) از طریق چنین رویکرد و دادههای حاصلهاش هم غیرممکن بوده هم مغلطهآمیز خواهد بود. در حالیکه تاریخ مقاومت خلقها یا همان تاریخ تمدن دموکراتیک که بسیار قدیمیتر از تاریخ تمدن مرکزی-قدرتمحور است و تا به امروز نیز در جریان بوده، هست و خواهد بود جایی در تاریخ نوشتاری به آن عطف نشده است. این نیز موضوعی بسیار طبیعی است چرا که طبیعت تمدن مرکزی مقتضی چنین برخوردی است. هدف ما از بیان مختصر این مسئله روشن ساختن یکی دیگر از دلایل عدم یافتن راهحل مناسب از سوی تمامی اقشار فعال جامعه بالاخص قشر روشنفکر میباشد. تا زمانی که این رویکرد مبنای تمامی فعالیتهای آزادیخوهانهی اجتماعی قرار داده نشود هرگز نمیتوان از حالت یدککشی برای نظام تمدن مرکزی که منشاء بحران اجتماعی است رهایی یافت. این قضاوتی بیانصافانه در برابر تلاشّهای صورت گرفته در این مسیر نیست بلکه جهت ادای دِینمان به آنها و عملی نمودن ایدههای ارزشمند رهایی جوامع از چنگ بیماری قدرت و نظام ساختارین آن است.
«سوی و یا نوع رویکرد مبنا قرار داده شده» یکی از نکات دیگری است که در مسیر فعالیتهای آزادیخواهانه حائز اهمیت میباشد. مقصدمان این است که سوی مطالبات و پیشرویمان میباشد. اینکه از چه و یا چه کسانی انتظار عملی ساختن یا به نتیجه رساندن تلاشهایی که صورت داده خواهند شد را داریم. میتوان بخوبی مشاهده کرد که طی این چند دههی اخیر آنهایی که سوی و یا رویکردشان رو به خارج بود نه تنها نتوانستند راهحلی بیابند بلکه بر انبوه معضلات افزوده و خود در میان گرداب آن غرق گشتند. این امر در روند تحولات اخیر خاورمیانه (انقلاب خلقهای عرب-خاورمیانهای) بسیار محسوس قابل مشاهده هستند. میتوان به زبانی ساده این رویکرد یا مفهوم مذکور را چنین تعبیر نمود: قربانی جهت رهایی از دست جلادش در انتظار اقدام از سوی جلادان دیگر است. در ایران نیز جریاناتی از این دست وجود دارند که به غربزدگان ملقباند. چیزی که در بطن همین رویکرد نهفته است در واقع از همان اوان اقدامش محکوم به شکست است. زیرا «عدم اعتماد به نفس» و بیاعتمادی نسبت به تمام دینامیکهای مبارزاتی اجتماعی مبنای این رویکرد را تشکیل میدهد. سوال مهم در اینجاست آیا جریان مبارزاتی که به مبارزین و تلاشهایشان اعتماد نداشته باشد میتواند از شانس پیروزی برخوردار باشد؟
وجه دیگری که در این مورد باید مورد بررسی و مواخذه قرار بگیرد «داشتن انتظار برآوردسازی مطالبات آزادیخواهانه جامعه از سوی رژیم و یا با جایگزین کردن آن» میباشد. پرسشی که باید طرح گردد اینست؟ در طول تاریخ شاهد کدام نظام-دولتی هستیم که با رضایت گامی در راه آزادی اجتماعی برداشته است؟ شاید آنهایی که از این رویکرد سهمی بردهاند به طور ناخواسته بلافاصله کشورهای اروپایی-غربی را نشانه بروند. در برابر چنین پاسخی باید پرسید تا به حال از میان افرادی که به این کشورها پناهنده شدهاند کسی بوده که این نظر را پیش کشیده باشد. ضمنا اگر چند خردهگامی در این راستا مشاهده شود نیز محصول فشار تلاشهای آزادیخواهانه جوامعاند و نه اینکه نظام-دولتها به جوامع بخشیدهاند. نظام-دولتها به سبب خصلت غاصبانهشان جهت مشروعیتبخشی و پردهپوشی بر اعمال جامعهستیزانهاش همیشه سعی دارد دستاوردهای اجتماعی را به خود اطلاق دهد. این یکی از راهکارهای سنتی نظام-دولتهاست که بنابه امکانات و شرایط هر عصری تنها بر کیفیت آن افزوده است.
هر تلاش و مبارزهای که فقط به نام یک ملت و یا جمعی خاص انجام شود و فارغ از بعد جهانشمولی و منطقهای-فرامنطقهای صورت بگیرد شاید بنام یک ملت ارزشمند باشد ولی شکستی که در نتیجهی داشتن چنین نگرشی محدوداندیش حاصل خواهد آمد بنام تمام انسانیت باقی خواهند ماند. البته که به بیارزش جلوه دادن این نوع تلاشها نمیپردازیم بلکه از اشکالهای بنیادینی بحث مینماییم که یکی از دلایل اصلی عدم رسیدن به آزادی و پیروزی جوامع میباشد. در واقع سعی داریم از بینتیجه ماندنهای مکرر تلاشهایی که در راه آزادی آنهم با حسن نیت انجام میشوند و بصورت دور باطل یا انگارهی اینکه یک سرنوشت است جلوگیری کنیم. در این امر همهی ما مسئول هستیم و اولین مسئولیتمان نیز ایجاد تحول در دنیای ذهنی-اندیشهای و تصریح آن میباشد. بار سنگین این فعالیت ارزشمند نیز بر دوش روشنفکران و اندیشمندان دلسوز اجتماعیست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.