باز امروز و روز زن در یاد
باز بُغضی که میشود فریاد
باز خشمی که بر کشید از دل
باز گیسو که شد رها در باد
من زنم با نوای سازی دگر
توی میدان به شور آزادی
خسته اما در فرازی دگر
تا به رقص آورم دل از شادی
من زنم پرغرور و آزاد از
جهل و فرهنگِ کهنهٔ دیروز
در نگاهم امید و آینده
زین سبب هست که زندهام امروز
شهرم اکنون شنیده آوای
اعتراض و سرود آگاهی
یاریام کن تو آشنا همدم
پا به پایم بیا به همراهی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.