حالا برای بسیاری از مردم مسجل شده که جمهوری اسلامی، در دوران کنونی و در ایران، به یک جمهوری پورنوگرافیک اسلامی بدل شده است و یتحمل در فردای روز و در هر جایی از جهان بازهم چنین خواهد شد. در این نوع خاصِ حاکمیتی و از حیث پورنوگرافیک بودناش، نوعی رژیم بدنی حاکم است که جمهور مردم و بهویژه جمهور زنان را بدنهایی میپندارد سرکش و دارای میل؛ اما میلی که در تمنایِ دخول و تجاوز از سوی متجاوز/مرد/دیکتاتور/زندانبان است. بدین معنا در این نوع ویژه و یگانه از ساختار سیاسی که نه میراث شوم قرون ماضی، که سنتزی مدرن از برهمکنشِ کثافات مدرنیته است و هماکنون در ایران با آن مواجهایم، میل نهفته در بدن، تنها بایستی به مصرف فرد متجاوز برسد؛ حال یا زندانبان باشد یا هر قدرت نرینۀ دیگری که واجد نوعی شورِ فوتوریستیِ منفی و گناهآلود است. بدنِ سرکشِ طغیانگر بایستی مطیع-و-رام شود و در حالت آشکار و رسمیاش به بازتولید یک جمعیت ایدئولوژیک مدد رساند و در حالت پنهاناش –یعنی در اثنای آنگونه روابط بیناجسمانی که در خفا صورت میپذیرد اما به قراری که از پی خواهد آمد چهرۀ پنهانِ جمهوری را شکل داده و مورد پذیرش اکثریتِ کارگزاران و پیشبرندگان جمهوری قرار گرفته است- میتواند برهنه شود برخوردار شود ارضاء شود به هر میزانی که میخواهد به شرط آنکه در راستای »حفظ نظام» عمل کند چرا که چنین چیزی از اوجب واجبات است.
حالا ما میدانیم که مصرف داروهای روانگردان از سوی مامورین امنیتی برای تولید یک بدن نرینۀ خصمانه، مسمومیت دانشجویان در معنای تولید یک بدنِ «بیمار و درمانده»، خودارضاییِ مدیر ارشد خبرگزاری فارس در تعبیری از یک بدنِ متظاهرِ وامانده، تجاوز جنسی متعدد در زندانها به جوانان زیبارو از دختر و پسر چونان بدنهایی اسیر و شکننده، و حضور زنان نیمهبرهنه اما طرفدار نظام در استادیومهای فوتبالِ کشور دوست و همسایه، همه و همه، رخدادهای شبهانقلابیِ اخیر در کشور را واجد وجهی جنسی ساخته که غالبا میلی به سخنگفتن از آن وجود ندارد چه از سوی متجاوزین و چه از سوی قربانیها.
جمهوری پورنوگرافیک، علیالظاهر در-و-دیوارهای شهرها و آموزشگاههای ایران را از شعارهای مذهبی انباشته است، اما در باطن، در تمنای رواج روابط پورنوگرافیک میان اعضای جامعه میسوزد. پورن بر قدرت و خشونت مردانه (یا نرینه) و تعریف زن چونان اّبژهای که خواهان این خشونت است تاکید میورزد، و رابطۀ میان زن و مرد را غالب اوقات به رابطۀ میان برده/رعیت و ارباب فرومیکاهد؛ یعنی همان چیزی که حسابی برای تداوم یک رژیم فاشیستیِ زورگوی تندخو به کار میآید. زنانِ مطیعِ دستگاهِ حاکم، مردانِ ارباب را ارج مینهند آنها را تاج سر خویش میدانند، عندالاقتضاء به آنها خدمات جنسی میدهند – که میتواند به فرزندآوری منتهی بشود یا نشود مهم نیست- و در برابر هرگونه قراردادی با اربابان خویش تحت لوای هر اسم-و-رسمی که باشد سر تعظیم فرود میآورند. یک «بانوی شایسته» در دم-و-دستگاهِ جمهوری پورنوگرافیک، یک زنِ سربهزیر است و سرکشی یا دمدمی مزاجیاش تنها محدود میشود به آن زمانی که بر بساط رقص و طرب متجاوز، خوشرقصی کند و مصرف شود؛ یک جور زن کابارهایِ لالهزارنشین، که تنها الحاقیۀ جدیداش، گوشی هوشمند و ابزارهای جدید فنآورانۀ دیگر است، همین و بس.
اکنون برایمان مشخص شده که در یک جمهوری پورنوگرافیک، بحث بر سر باحجابی یا بیحجابی صرفا ابزار و ترفندی است برای خفهنمودنِ میلی که حال از ارضای جنسی یا از خویشتنداریِ جنسی – که خود ماحصل سرکوبِ درازمدت ارضای جنسیِ طبیعی و نرمال بوده – به سوی انقلابْ منحرف یا بهتر است بگوییم روان شده است. بدنهایی که از اواسط دهۀ هفتاد و شلشدنِ تسمۀ اختناق میرفتند تا یک فرایند ارضای نرمال را پیگیری نموده و به صورتی حیاتی و سرزنده در ساخت سرزمین خویش یاری رسانند، با آغاز فرایند نئولیبرالیزم جنسی در آغاز دهۀ ۹۰ شمسی، و انباشت ثروت در دستان طبقۀ نوکیسهای که سر در آخور مجتمع نظامی-مذهبی داشتند؛ هرچه بیشتر به سمت روابط پورنوگرافیک سوق داده شدند. در آن ایام، قصههای عیش-و-عشرت سلبریتیهای حکومتی، هرچه بیشتر، ورد زبانها میشد، و روابطی که بردگی جنسی را تحت لوای مذهب، به مردم حقنه میکردند در برنامههای مختلف صداوسیما روی آنتن میرفت. هرازچندگاهی، داستانهای جنسیِ سیاسیون نظامی، یا نظامیهای سیاستمدار، «افشا» میشد اما با تعویض جای قربانی و متجاوز، قربانی، محکوم و متجاوز بر صدر مینشست. در این میان، فرزندان بسیاری از مقامات عالیرتبه در داخل یا خارج از کشور، به طور مدام، در تلاش بودند تا تلقی مسموم و گزینشیِ والدین خویش از غربِ «فاسد» را در میهمانیهای خویش تجسم بخشیده و پس از گذران دورانی «سختگیرانه» در ایران، حال، کمی در دیار فرنگ، یا در زاویههایی امن از شهرکهایی که بر زمینهایی غصبشده بنا گشته بود، تجربۀ فساد کنند. پولهای ناشی از رانت و اختلاس درایران، صرف رواج گونهای اقتصاد کازینوییِ دونکورلئونهوار در خارج از مرزها میشد. در داخل اما، نسلی که از هجمههای جمهوری پورن، در امان مانده بودند، با تنزدنِ از امیال و خواستههای تنانۀ مجتمع نظامی-مذهبی، سودای انقلاب درسر میپروراندند. تن و بدنِ کنشگرانِ انقلاب گیسوان، فاقد میل نیست، اما گویی ارضاء را به شکلی فکورانه و آنی، به تاخیر میاندازد تا تکلیف انقلاب معلوم شود. چنین تاخیری نه در فرایندی ازپیشتعیینشده و سرمایهسالارانه و به قصد مصرف و لذا ارضای بیشتر در آینده، بلکه آنچنانکه گفته شد با نیت انقلاب و به شکلی برآینده صورت میپذیرد که گونهای عصیان در برابر خواستههای نرینهمحورِ پدر/دیکتاتور است و درست همینجاست که پای مذهب به میان کشیده میشود و جمهوری پورنوگرافیک، به پورنوگرافیکِ اسلامی استحاله مییابد.
ماجرای سعید طوسی به ما نشان میدهد که چگونه بنیادگراییِ دینی با تاکیدی یکسویه و افراطی بر نوعی اسلام فقاهتی، دین را از هرگونه معنویت و عاطفهای تهی میسازد. در غیاب عاطفه، جا برای پورن باز میشود. این وجه پورنوگرافیک دینی، در میان گروههای بنیادگرا از طالبان در افغانستان بگیرید تا حاکمان کنونی ایران بسیار رواج داشته و دارد؛ نوعی امردبازی فقاهتی که طی تربیت منحط و منسوخ دینی در حجرهها برساخته میشود. این وجه و سویۀ تاریک دین (فقاهتی) در ترکیب با قدرت سیاسی، نظامیگریِ افسارگسیخته، و ترویج نوعی شخصیت «کول» یا ولنگار نئولیبرال در سطج جهانی، وضعیت جنسی و جنسیتی در ایران به منجلاب و لجنزاری دهشتناک بدل کرده بود که بسیاری از خانوادهها، فرزندان خود را نه به انگیزههای مالی و شغلی، بلکه تنها به صرف دستیابی به یک «پناهگاهِ جنسی»، راهی دیار غربت میکردند یا دستکم چنین چیزی همواره در تحلیلهای آنان وجود داشت. روسپیگری به یکی از آسیبهای اجتماعی حاد بدل شده و بسیاری از مهمترین زیارتگاههای دینی در محاصرۀ فاحشهخانههای زیرجلدی قرار گرفتند آنچنانکه رگ غیرت یک جوان افغان را نیز متورم نموده و خوناش را به جوش میآورد؛ این محاصرۀ فضای مذهبی از سوی فضای نئولیبرال است چیزی در مایههای همان انباشت از طریق تصاحب در عرصۀ اقتصاد و در تاریخ سرمایهداری، حالا اما در اقلیم فرهنگ. وقتی مغز متفکر مجتمع مذهبی-نظامی کسی چون نیکلای پاتروشف باشد؛ داستان همین میشود و فرهنگ هزارانسالۀ ایرانی با چنین دستپختی باب دندان امثال ساشا گری.
اکنون، انقلاب گیسوان، آبِ پاکی را روی این لجنزار ریخته است. میلِ منحرفِ پورنوگرافیکْ تحمیلی از سوی دستگاهِ حاکم، ناگهان در یک غافلگیریِ نظری و عملی خود را با تمایل به انقلاب رودررو دیده و قافیه را حسابی به آن باخته است. اکنون همان زورِ نرینهای که در غربْ آب به آسیاب صنعت پورن میریزد اینجا در بطن یک جمهوری پورنِ اسلامی، از باتوم – هم وسیلهای برای ضربه و هم دخولِ در خفا و در زندانها- شوکر شکنجه و تجاوز سر درآورده است. دینِ نشسته بر مسندِ قدرت، پوست انداخته و حامیِ برهنهگرایی شده. یک برهنهگراییِ تلویحا اجباریِ شکیلِ آلامد برای طرفدارانِ خویش و یک برهنهنمودنِ تصریحا اجباریِ دردناک با چاشنیِ شکنجه و تجاوز برای مخالفینِ معترضِ انقلابی. اگر کارگزارانِ این جمهوریِ سیاهِ فاسد، پیش از این در جلوت و پشت منابر، پوشیده بودند و در خلوت و پای بساطِ عشرتِ تنانه، لخت-و-عور، اکنون، و در دوران گذار برهنگی، به تمامی عریاناند: تجاوز عریان، خشونتِ عریان، توهین و تحقیرِ عریان؛ آنگاه در این روزها اعدامهای عریانی که بیگمان تماشایش آنها را به تشفی جنسی میرساند؛ و به راستی که سقوطی عریان و لخت در فردای پیروزی انقلاب. فردایی که در پازلِ خوش آب-و-رنگِ ایران، هم قطعۀ جمهوریت را ارج نهاده و سر جای خویش خواهد نشاند و هم تکۀ اسلامیت را. به نحوی که هیچکدام اسباب انحطاطِ آن دیگر نباشد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.