شکنجه ی شوراها: نان/کار/آزادی

باسط مرادی

 

چرا دم و دستگاه های رژیم اسلامی تا به این حد از سپیده قلیان ها، اسماعیل بخشی ها، علی نجاتی ها، کریم سیاحی ها و سایر کارگران و بویژه کارگران نیشکر هفت تپه به هراس و به دست و پا زدن افتاده است؟ به عبارتی چرا نظام بورژوازی حاکم بر ایران به سرکوب میل آزاد سوژه های انسانی ادامه می دهد؟

چرا آن ها را به شدت شکنجه می کند، به شیوه های فاشیستی و قرون وسطایی متوسل می شود، از آن ها اعترافات اجباری می گیرد و سپس در صداوسیمای میلی خود در اقدام و عملی مکرر، هیستریک و بیمارگونه، ویدیویی ساختگی و دروغین از آنان سرهم بندی و برای خود و عواملش پخش می کند؟

برای خود و عواملش چون می داند که مردم این خزعبلات و طراحی های سوخته را دیگر باور نمی کنند و با دیدن چنین مزخرفاتی فقط به عمق بیشتر شکست چنین سرکوب هایی پی می برند.

با این وجود چرا همچنان بر طبلِ تکرار و اصرار و ساخت و پخش این نوع اعترافات می کوبد؟

پیداست که این رژیم می خواهد با ساخت و پخش چنین سناریوها و ویدئوهای کهنه و نخ نما شده ای فقط خود را فریب  بدهد و به نوعی در این خودفریبی احساس پیروزی بکند. یک پیروزی مصنوع و موقت و اینبار و در توصیفی که ذیلا به آن پرداخته خواهد شد نه در شکلِ پدر-قانون-ساختار که در هیئتی ادیپوس وار ولی بهره مند از اوتوریته پدری، و هم در یک نظام دگم و ساختاری ادیپیزه شده. درواقع این رژیم سالهاست در تار عقده ی ادیپی گرفتار آمده که خود برای خود تنیده است، و دلیل اش نیز چیزی جز ماهیت و ایدئولوژی دگم آن نیست. به حدی که به قیمت نابودی خود نیز حاضر به درمان و اصلاح نیست. او هربار احساس کند که افرادی-دشمنانی “یا مخالفانی مرئی، یا نامرئی و فرضی” وجود دارند که مانعی در برابر اقتدار و رسیدن به لذت‌هایش هستند را در هیئتی از “فتنه گران-پدران” پیش چشم خود مجسم می کند، و این فوبیا در روان اش تا جایی رخنه می کند که تصورش بر این امر استوار می شود که اینان به نوعی قدرت- مادرش را از او سلب کرده و یا می خواهند بگیرند و یا قرابت او با قدرت- مادرش را به خطر انداخته اند. با این توصیف، او چاره ای در خود نمی بیند جز توسل به شکنجه ی وحشیانه ی افراد- دشمنان به قصد نابودی ای نمادین و واقعی. و در حالتی دیگر به ضرب و زور و به واسطه ی نیروهای سرکوبگرش این افراد- دشمنان را در حالتی مرئی، زنده و ظاهری جلو دوربین های اش یعنی چشم ها و عوامل خود می کشد، «دوربین هایی که نمود و ابزار قانون و اقتدار در پس پرده و پنهان سرکوب گر رژیم است» تا اینگونه و اینبار در نمایشی مستقیم و چشم در چشم فتنه گران-پدران و افراد- دشمنان، آنان را به زور به اعتراف وادارد، به شکست مجبور کند، نابودی، تخریب و ویرانی وجودی را به آنان القاء و تحمیل کند و سپس در زمان پخش عمومی این اعترافات، چون میل شدیدی به مورد مراقبت قرار گرفتن دارد، و وجود همین تمایل به وابستگی، ساحت هیستریک اش را در معرض تلقین‌پذیری قرار می‌دهد، دست به تبلیغ و تلقین حس پیروزی خود در میان مردم تحت سلطه اش و هم برای خود بزند، و اینگونه به ایجاد ترس و رعب نیز پرداخته، سخنان و کذبیاتی را در نظامی محدود و محصور از حرکاتی بدنی و زبانی و واژگانی قالب کند، و در نمایشی عمومی و ایستاده در جایگاه و در مقام و در موضع قدرت به آنان دیکته، ضبط و ثبت و سپس در صدا و سیمای خود پخش کند، فقط به این خاطر تا ثابت و ادعا کند که دیگر بر “فتنه گر- پدر” و افراد- دشمنان فرضی خود مسلط و یا پیروز شده، خطری او را تهدید نمی کند، و مادر-قدرت اش را دیگر می تواند با خاطری آسوده در آغوش گرفته و در شکلی نمادین با روح و کالبد مادر- قدرت اش یکی شود.

اما این توهم و این نظام ساختگی و نمادین رژیم دیری نمی پاید که درهم شکسته می شود و همیشه با افشای این اقدامات دروغین و این شکنجه ها و مجبور شدن به اعترافات اجباری از سوی کنشگران، نما و پوشش های عظیم و اقتدار مصنوع و پیروزی های این رژیم برملا و ریخته می شود و بار دیگر چهره واقعی و یا دقیق تر چهره ی درمانده اش بر همگان آشکار می شود، و اینگونه رژیم باز به شکست خود پی برده و ورق به سود مردم تحت سلطه برمی گردد. به همین خاطر این رژیم در اقدام های پی در پی و به اشکال کودکانه و کینه توزانه باز از نو دست به سرکوب می زند و به بازداشت این کنشگران می پردازد، شکنجه ها و اعتراف گیری ها و نمایش های وحشیانه و بیمارگونه ی خود را تحمیل و از سر می گیرد. به نوعی که این روال در روان هیستریک اش به قدری ادامه می یابد که تارهای تحدید کننده قوه تشخیص وی ضایع، و دیگر قادر به تشخیص توهمات خود از واقعیات نمی شود. و همین امر باعث استیصال و درماندگی بیشتر و بیشتر او می شود تا روز به روز  او را به لبه پرتگاه و سقوط نزدیک تر کند.

حال از آنجا که دیگر این نوع خشونت ها و سرکوب ها و اشکال اجرایی آن ها بویژه طراحی های سوخته ی این رژیم در طول این چهار دهه بر همگان مبرهن شده است، باید گفت که این نوع اقدامات سرکوب گرانه نه اعترافات فعالین کارگری و مبارزان آزادیخواه که در حقیقت نمود و واقعیتی از اعترافاتِ درماندگیِ این رژیم است. بنابراین آیا جز این است که این رژیم به اوج درماندگیِ رو به زوال و نابودی ای رسیده که اینک خود به فریب و سرنگونی خود برخواسته است؟!

و درمانده تر آن که فردایِ شبِ پخشِ کمدیِ رسانه ای اش، بلافاصله و در اوج استیصال و درماندگی در سپیدای روز، دوازده نفر از ربات های اش را بفرستد دم منزل پدری سپیده قلیان و بعد از ضرب و شتم و مجروح کردن خانواده ی این فعال کارگری، برادرش را نیز به همراه وی دست و پا بسته و به زور و ضرب و تهدید با صورت هایی خونین بتپاند توی جعبه های ماشین خود، و از طرف دیگر لشکری از چماق دارانِ پاترول سوار و مسلح اش را نیز شبانه مامور دستگیری اسماعیل بخشی دیگر فعال کارگری بکند و آنان را به وحشیانه ترین شکل ممکن برباید!

اما پرسش اساسی و نکته ای که بیش از هر چیزی در این نوشتار حائز اهمیت می باشد این است که آیا: این دو فعال کارگری چه گفته اند؟ چه خواسته اند؟ و چه کرده اند؟ اهمیت کنش و مبارزه ای که این دو فعال کارگری به نمایندگی از آن برخواسته اند چیست و در کجاست؟

در پاسخی مختصر و ساده می توان گفت: در فراتر رفتن از مبارزات و مطالباتِ صرف صنفی و همچنین سوق دادن این اعتراضات کارگری به پیوستن به اعتراضات سراسری و همچنین به سایر اعتراضات و اعتصابات عمومی. و مهم تر از همه مطرح کردن مطالبه ای سیاسی- اقتصادی و رادیکال تحت عنوان برپا کردن “اداره ی شورایی”، که طرح آن از دل اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه برخواست.

اما اداره ی شورایی به چه معناست؟ و چرا رژیم اسلامی از آن و مطرح کردن آن به هراس افتاده است؟ در ساده ترین تعریف یعنی سرنگونی روش ها، نظام ها و الگوهای سرمایه داری در سیستم مناسبات اقتصادی، که این نیز درواقع مساوی با نابودی و هست و نیست رژیم اسلامی است. به عبارتی دیگر؛ یعنی آلترناتیو، شکل و الگوی اداره ای شورایی دربرابر شکل و الگوی حکومتی سرمایه داری. به معنایی دقیق تر، دربرابر حکومت ولایت مطلقه فقیه و سرمایه داران دولتی و غیردولتی بویژه صاحبانِ سرمایه و شرکت های خصوصی. به تعریفی دیگر و در سطحی وسیعتر و کلی تر نیز می توان گفت، یعنی برقراری و ساخت شکلی از اداره مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متشکل و از سوی نخبگان، روشنفکران، کارگران، دانشجویان و… و تقسیم و تسهیم قدرت و امورات حقوقی-سیاسی و اجرایی، به روش های شورایی در برابر اشکال کهنه ی شاهانه و مستبدانه و تک ساحتی نظام و سیستم سرمایه داری حاکم و همچنین صاحبان غاضبگر.

حال با این تعریف می توان به سادگی به عمق، چرایی و نوع سرکوب های رژیم اسلامی در قبال این جریان های مبارز کارگری در طول این چهار دهه در سطح جامعه پی برد. از آنجا که اصولا هر رژیمی متکی به اقتصاد می باشد و درواقع اقتصاد زیربنا و یا مبنا و به معنای تدوام حکومتداری می باشد، این قضیه در میان رژیم های استبدادی اهمیتش بیشتر و اتکای اش به آن بسی شدید تر می باشد، به آن جهت که رژیم های استبدادی چون منزوی و دگم می باشند بنابراین اقتصاد بیش از هر چیزی به تنها قوه ی امنیت و نگه دارنده ی حکومت شان بدل می شود.

در اینصورت بیشتر از آن که از مبارزات روبنایی ای نظیر مبارزاتی که علیه حجاب های اجباری و یا مثلا دیگر مبارزات زنان در ابعاد مختلف و یا دیگر مطالبات آنان هراس داشته باشد «هر چند که این نوع مبارزات نیز به نوعی مستقیما ایدئولوژی و محتوای مذهبی و ضد زن و فاشیستی این نظام را نشانه می گیرد»، و یا مثلا بیشتر از آن که از مبارزات و جریان های نژادی، جنسیتی، اقلیتی و یا مذهبی هراسی به دل داشته باشد، همیشه و همواره از مبارزات کارگری علیه خود و دوستان اش یعنی صاحبان سرمایه هراسی اصلی و اساسی تر دارد. چرا که در این نوع کشاکش؛ درحقیقت دیگر بحث بر سر مطالبات و درخواست قشر و توده های پایینی ها از قشر و افراد بالایی ها نیست، بلکه اینجا آشکارا قشر بالا توسط توده ی کارگر به زیر کشیده می شود و در برابر قشر پایینی ها و توده ی مردم قرار داده می شود. به عبارتی؛ درواقع بحث بر سر تقسیم عادلانه، علمی و انسانی سرمایه، قدرت و تسهیم جامعه از منابع و ذخایر می باشد. و از آنجا که کارگران به عنوان بخش بسیار مهمی از جامعه مبارزات شان دقیقا معطوف به اعتراضاتی ریشه ای علیه فساد و بی عدالتی ها، یا به بیانی مشکلات زیربنایی و زیرساختی رژیم مسلط می باشد، یا مبارزه شان دقیقا علیه الگوهای مناسباتی- اقتصادی ای ست که رژیم حاکم بر جامعه آن ها را تحمیل کرده است، از این رو به شدت از این نوع جریانات در هراس به سر می برد. به همین خاطر مبارزات فرهنگی، یا مبارزات اجتماعی با مطالبه گری های جدا از موردهای اشاره شده در بالا و… در قاموسِ رژیمِ سرکوب جزو مبارزات و اعتراضات دست دوم و یا نیمه مهم قلمداد می شود.

اما چیزی که این رژیم بیش از هرچیز در و بر آن تمرکز و سرکوب می گذارد مطالبات و مبارزات سیاسی- اقتصادی است. مطالبات و مبارزات سیاسی-اقتصادی به مثابه ی مطالبات حقوقی و ارائه ی الگوها و اشکال مناسباتی نوین در حوزه تولید و مصرف از سوی جامعه، نخبگان،کارگران، دانشجویان و… و پذیرش و اجرای آن است. اینجاست که اهمیت مبارزات و مطالبات اقتصادی و کارگری آشکار می شود، ارجحیت و مقدم بودن اش بر سایر مبارزات روبنایی نمایان می شود و اهمیت پیوستن و همبستگی دیگر گروه ها تا حصول و وصول نتایج و مطالبات اساسی و سرنگونی ریشه ای فساد، خود را بیشتر نشان می دهد.

بنابراین؛ مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه به عنوان نمود و واقعیتی خاص و به نمایندگی از طرف تمامی کارگران و جامعه ی مبارزان، در اینجا از آن جهت حائز اهمیت است که مبارزه اش مبارزه ای است علیه بنیان، اساس و زیربنای این الگوها و این اشکال فاسد اداری و حکومت داری.

مصداق و نمود بارز آن نیز دقیقا در خود همین سرکوب های شدیدی نهفته است که این اواخر اتفاق افتاد. به عبارتی سرکوب های شدیدی که علیه رهبران و نمایندگان این اعتراضات رخ داد.

نکته مهم دیگر این که کارگران نیشکر هفت تپه با وجود اینکه برای چندمین بار پیاپی در طول این سال ها اعتراض کردند، و این اواخر نیز قریب به دو ماه دست به اعتراض و اعتصاب و تظاهرات زدند، تا زمانیکه مطالبات شان صرفا صنفی بود، در کمال تعجب آن گونه که رژیم اسلامی سابقه داشت در ظاهر سرکوب نمی شدند، به نوعی که اعتراضات شان نزدیک به دو ماه در کف خیابان با تندترین لحن ها نیز ادامه داشت. بعد از اینکه این مبارزات وارد فاز جدید شد و مطالباتی ورای مطالبات صنفی و صحبت از تشکیل “اداره ی شورایی” به میان آمد، اینجا بود که بلافاصله خط و چراغ و آژیر قرمز رژیم روشن شد و به صدا درآمد. رژیم اسلامی بلافاصله احساس خطر کرد و اعتراضات دوماهه ی کارگران را درهم شکست. اما این بار نه با توسل به سرکوب در سطح خیابان و در ظاهر و یا به وسیله ی نیروهای گارد ویژه اش با خشونتی شدید، بلکه با سبک و روشی جدید و تحت پوششی مهربانانه و در نقابی نرم و پنهان، و در عملیاتی سریع، به پرداخت بعضی از معوقات کارگران پرداخت. به این منظور که هرچه سریع تر بحث و زمزمه های مطالبات مهم و شکل گرفته ی جدی و جدیدی که از دل این اعتراضات برخواسته بود را خفه کند. به عبارتی نظام سرمایه داری-اسلامی تا زمزمه ی برپایی الگویی تحت عنوان “اداره ی شورایی” را شنید از جا پرید، از کوره در رفت و شروع کرد به پرداخت حقوق کارگران از یک سو و همزمان و در فوریتی بی سابقه اقدام به دستگیری بیش از چهل نفر از افرادی کرد که بحث تشکیل و مطرح کردن “اداره ی شورایی ” را به میان آوردند؛ از جمله اسماعیل بخشی، کریم سیاحی و دیگر نمایندگان معترض، و همچنین سپیده قلیان به عنوان پوشش دهنده و خبرنگار در این اعتراضات از سویی دیگر.

اسماعیل بخشی و رفقایش به دلیل مطرح کردن الگوی جدیدِ اداره یِ شوراییِ مناسباتِ اقتصادی، بویژه اداره ی مناسبات تولیدی و مصرفی شرکت نیشکر هفت تپه دستگیر می شوند و سپیده قلیان نیز از جهت رسانه ای کردن این طرح ضد سرمایه داری- اسلامی جدیدی که از سوی این کارگران مطرح می شود. به منظور و به گونه ای که این جریان و این ایده ی برآمده از دل این اعتراضات هرچه سریع تر در نطقه خفه شده، تا به آلترناتیو و الگوی وسیع مبارزات دیگر اصناف و دیگر گروه ها و احزاب گوناگون تبدیل نشود.

علاوه بر این؛ در عمق مطرح کردن این عنوان”اداره ی شورایی” معنایی مهم نیز نهفته است و آن دعوت همگان و نمایندگان سایر جریانات مبارز است، که در اینجا هراس رژیم را بشدت برمی انگیزد. به عبارتی این عنوان در خود نوعی زمینه سازی و تشویق به اتحاد تمام گروه ها و احزاب مخالف رژیم را نیز دربرمی گیرد.

اما چیزی که کارگران نیشکر هفت تپه آن را آگاهانه مطالبه می کنند، درواقع در مطالعات و الگوگیری آنان از مبارزات و مطالبات جهانی کارگران در طول یک و یا دو قرن اخیر ریشه دارد، به طور دقیق تر ابداع” شورا” به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ برمی گردد، یعنی انقلابی که در پی فروپاشی حکومت روسیه تزاری رخ داد. درواقع رخداد اکتبر به عنوان حلقه ای در مبارزات کارگری جنبش اروپایی، چنانکه بدیو فیلسوف معاصر میگوید، از این نظر واجد اهمیت است که نخستین انقلاب پیروز است. پیروز به این معنا که نه فقط قدرت دولتی را گرفته بلکه خود منطق انقلاب، احزاب و لنین و دیگران را به آنجا رساند که شعار «همه قدرت به شوراها» را پیش کشند. به نوعی که کنترل بر تولید و به دست گرفتن هژمونی اجتماعی در واقعیت رخ داد. و طبقه کارگر در واقعیت توانست دهقانان و حتی لایه هایی از خرده بورژوازی و روشنفکران و غیره را به درون همین منطق بکشد و با ابداع سیاسی و اجتماعی نهاد شورا شکل جدیدی از روابط اجتماعی و امکان گذر از سرمایه داری را فراهم کند. بنابراین، مبارزات کارگران شرکت نیشکر هفت تپه بیش و پیش از آن که مبارزه و اعتراضی صرف برای رسیدن به حقوق ماهیانه و معوقات خود باشد، مبارزه ای است رادیکال علیه الگوها، نهاد و سیستم سرمایه داری ای که نقص روشِ انجامِ پرداخت ها و برآوردن مطالبات صنفی در اینجا فقط یکی از نواقص آن است.

به همین خاطر مبارزات واقعی آنان نه فقط صاحبان این شرکت را مخاطب و هدف قرار داد و می دهد، بلکه در حرکت و عملی رادیکال کلیت سیستم، مافیاها، دست های پشت پرده و نظامی سرمایه داری را هدف قرار داد و می دهد که درحقیقت ریشه ی تمام فسادها و فلاکت های جامعه و بویژه کارگران است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com