تحریفهای شناختی راهی است که ذهن شخص او را در مورد موضوعی که واقعاً حقیقت ندارد، متقاعد میکند. این فکرهای نادرست معمولاً برای تقویت فکرها و احساسات منفی استفاده میشوند. چیزهایی به خود میگوییم که به نظر منطقی و درست هستند اما درواقع تنها باعث میشوند تا در مورد خود و کارهایمان حس بدی داشته باشیم. برای مثال شخصی که به خود میگوید ” همیشه وقتی میخواهم کار جدیدی شروع کنم، شکست میخورم.” طرز تفکر سیاه/سفید دارد. این شخص مسائل را در حالت مطلق خود میبیند یا همهچیز سفید و عالی است یا سیاه و افتضاح است. اگر چنین شخصی در ادامه تفکر نادرست خود نتیجهگیری کند که”من یک بازنده بهتماممعنا هستم.” او دارای طرز فکر”تعمیم دهنده افراطی” است. طرز فکری که باعث میشود شکست در انجام یک کار را به تمام بخشهای دیگر زندگی و حتی هویت خود تعمیم بدهد.
تحریفهای شناختی و تلاش برای تغییر آنها کار اصلی بسیاری از متخصصهای درمان شناختی رفتاری را تشکیل میدهد. این متخصصین به مراجعهکنندگان خود کمک میکنند تا طرز فکر تحریفی خود را تغییر دهند. مراجعهکننده با یادگیری تشخیص و تمیز دادن این افکار آسیبزا در قدم بعد یاد میگیرد که چگونه با آنها مواجه شود و درستی ظاهری این افکار را برای خود تکذیب کند.
انواع تحریف شناختی
در سال ۱۹۷۶ روانشناس آرون بِک اولین کسی بود که تئوری تحریفات شناختی را ارائه داد و در دهه ۸۰ میلادی دیوید برنز با نسبت دادن مثالها و اسامی عمومی به انواع تحریفهای شناختی در شناختهتر شدن این تئوری نقش به سزایی داشت.
۱. فیلتر کردن
فردی که اینگونه فکر میکند در تجزیهوتحلیل مسائل تمام نکات مثبت را فیلتر میکند و در عوض جزئیات منفی و ناچیز را با بزرگنمایی اغراقشده در نظر میآورد و تنها به آنها فکر میکند.
۲. تفکر سیاه/سفید
در این نوع فکر کردن همهچیز یا سفید و عالی است یا سیاه و افتضاح است و هیچ حد میانهای وجود ندارد.
۳. تعمیم دهنده افراطی
در این طرز تفکر شخص بر اساس یک حادثه کوچک به یک نتیجهگیری کلی میرسد. اگر یک اتفاق بد فقط یکبار بیفتد، شخص انتظار دارد که آن اتفاق بد دوباره و دوباره تکرار شود. درواقع شخص یک اتفاق بد را قسمتی از یک الگوی ادامهدار و بیانتها میبیند.
۴. زود نتیجهگیری کردن
در این حالت شخص بدون اینکه مدرکی داشته باشد در مورد رفتار و احساسات احتمالی دیگران نتیجهگیری میکند گویی که میتواند ذهن و قلب آنها را بخواند و یا تصور میکند که پیشبینیهایش همه درست از آب درمیآیند. مثلاً شخص نتیجه میگیرد که کسی از او کینه به دل دارد و بدون اینکه تلاش کند تا واقعیت را دریابد و یا از پیش با خود میگوید که رابطه عاشقانه بعدیاش با شکست مواجه خواهد شد!
۵. تفکر فاجعه
شخص همیشه در انتظار رخ دادن فاجعه است. شخص در مورد مشکلی میشنود و با خود میگوید اگر این اتفاق برای من هم رخ بدهد چه؟ یا اگر فلان اتفاق بسیار بد در پی این مشکل رخ بدهد چه؟ در این حالت شخص همیشه در انتظار بدترین و فاجعهبارترین اتفاقات و نتایج ممکن است.
۶. شخصی کردن
شخصی کردن زمانی اتفاق میافتد که فرد باور دارد همه کارهایی که دیگران میکنند یا حرفهایی که میزنند واکنشی مستقیم و شخصی به او است. شخص به معنای واقعی کلمه هر عمل، حرف یا پیشامدی را در ارتباط با خود میبیند. همچنین شخص ممکن است خود را عامل پیشامدهای ناخوشایندی که واقعاً هیچ ربطی به او و اعمالش ندارد بداند. برای مثال دیر به مهمانی رسیدیم و باعث شدیم که شب همه خراب شود.
۷. سفسطه غلط
این تفکر به دو حالت خود را نشان میدهد. شخص فکر میکند که نیرویی از بیرون زندگی او را کنترل میکند. برای مثال “نمیتوانم برای کیفیت کار پایینم کمکی کنم زیرا رئیسم بود که از من خواست تا اضافهکاری کنم.” و یا شخص خود را به خاطر درد و شادی همه اطرافیانش مسئول میداند.
۸. سفسطه انصاف
شخص احساس خشم میکند زیرا فکر میکند که میداند چه چیزی منصفانه و درست است، اما دیگران با او موافق نیستند. در این حالت شخص همهچیز را با خطکش انصاف خود میسنجد و از عادلانه نبودن موقعیتهایی که با آنها روبهرو میشود دچار خشم و ناراحتی میشود. او در درک این جمله که در زندگی قرار نیست همهچیز به نفع و میل ما جلو رود دچار مشکل است.
۹. مقصر دانستن
این تفکر دو رو دارد در یک حالت شخص همیشه و در همه حال دیگران را برای درد و ناراحتی خود مقصر میداند و در حالت دیگر خود را برای هر چیزی مقصر میداند و سرزنش میکند.
۱۰. لیست بایدها
در این حالت فرد فهرستی از بایدها دارد که در ذهنش همه باید بر اساس آن رفتار کنند و وقتی کسی از این لیست تخطی میکند باعث خشم شخص میشود. حتی وقتی خود شخص از این قوانین و بایدها تخطی میکند دچار حس گناه و ناراحتی میشود.
۱۱. استدلال احساسی
شخص تصور میکند که هرچه احساس کند، بدون قید و شرط درست است. اگر او احساس احمق بودن و حوصله سر بر بودن داشته باشد پس حتماً او احمق و حوصله سر بر است.
۱۲. سفسطه تغییر
شخص باور دارد که اگر بهقدر کافی فشار بیاورد دیگران به میل او تغییر خواهند کرد.
۱۳. برچسبزن جهانی
شخص یک یا دو ویژگی در خود یا دیگری را به یک قضاوت منفی جهانی تعمیم میدهد. این نمونهای افراطی از تعمیم دادن است که در آن بهجای توصیف اشتباه در پسزمینه موقعیتی که آن اشتباه در آن رخداده شخص برای این اشتباه یک برچسب ناسالم جهانی به خود یا دیگری میزند. برای مثال بهجای اینکه بگوید فلانی هرروز بچههایش را در مهدکودک میگذارد، میگوید، فلانی بچههایش را نزد غریبهها رها میکند.
۱۴. همیشه حق با من است
در این حالت شخص همیشه در حال دادگاهی کردن دیگران است تا ثابت کند که حق با اوست و عقاید و رفتار او درستترین است. برای مثال: برای من مهم نیست که بحث کردن با من چقدر حس بدی به تو میدهد، من این بحث را میبرم چون حق با من است.
۱۵. سفسطه پاداش بهشتی
در این حالت شخص باور دارد که قربان کردن خود و انکار نیازهایش درنهایت برای او پاداشی به ارمغان میاورد و دیگران قدر او را خواهند دانست؛ و وقتی به پاداش خود نمیرسد احساس ناراحتی و ناحقی میکند.
این متن خلاصه و ترجمهشده این مقاله است
#مرکز_مشاوره_رنگین_کمانی را در دیگر شبکههای اجتماعی دنبال کنید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.