به یاد عزت طبائیان
آیا دوباره یکدیگر را دیدار خواهیم کرد؟
در زیر سرو سترگ همیشهسبز
کنار رودی که هرگز خشک نمیشود
میز را آراستهاند
و بوی میوههای بهشتی مستیآور است.
چه کسی جامهای ما را از شراب سرخ خواهد آکند؟
دل من از شادی لبریز است.
نسیم در شاخههای سرو
شورِ “سبز در سبز” را مینوازد.
آماده شو تا به رقص درآئیم.
تنهایی ما خیالی بیش نیست.
تو هنوز بیستوچارسالهای
و من سبلتی سیاه دارم.
دست مرا بگیر.
مهمانان همه آمدهاند.
مرگ چون بازیگری خسته به پشت صحنه رفته است
تا جامهی سیاه خود را درآورد
و دستی رخت خانگی بپوشد.
نمایش پایان یافته است
و اینک همهی مهمانان بر گرد میز ایستادهاند.
دیگر به شنیدنِ آن راز نیازی ندارم
که در آخرین لحظهی زندگی بر تو چه گذشت
و آخرین کلامی که بر زبان آوردی چه بود.
جدایی ما خیالی بیش نبوده است.
جام خود را پیش آر.
میزبان جامها را می آکند.
جشن بزرگ آغاز شده است
و من آمادهام تا برای دیدار تو
هر آنچه میزبان میخواهد بپردازم.
مجید نفیسی
هژده اوت دوهزاروچهار
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.