مشت می‌کوبم بر در

پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان!

من به تنگ آمده‌ام، از همه چیز
بگذارید هواری بزنم،

-آآآآآآی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می‌گردم،
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.

آه!
می‌خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا باید این داد کند.

از شما خفتهء چند،

چه کسی می‌آید با من فریاد کند؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com