نام ناظم حکمت، نماد ادبیات کارگری و انقلاب است. ناظم حکمت ران (Nazim Hikmat Ran) در سال ۱۹۰۲ در شهر سالونیک، دومین شهر بزرگ یونان که زیر سلطه امپراتوری عثمانی بود، زاده شد. نام مادرش جلاله و پدرش “حکمت بیگ” که پدر، کارمند وزارت خارجهی پادشاهی عثمانی بود و از آنجا که با آن سیستم ستم و فساد و پوسیده، همخوانی نداشت و استعفا داد به ناچار او یا می بایست بندهی سلطان میماند و به هر جنایتی تن میسپرد، یا از این دستگاه پوسیده جدا میشد. خانوادهی ناظم تا سه سالگی در حلب سوریه که در اشغال عثمانی بود، نزد “ناظم پاشا” پدربزرگش زندگی کرد و سپس به استانبول برگشت. سال های پایانی حاکمیت فئودالیسم و عثمانی است و مناسبات سرمایهداری بر عثمانیسم چیره شده است. تنشهای سیاسی شدت یافته و ترکیه دستخوش دگرگونی طبقاتی است. ناظم حکمت وارد مدرسه نظامی میشود و به درجهی افسری نیروی دریایی میرسد،اما به زودی کنارهگیری میکند.
سرودههای نخستین ناظم از آموزشگاه یا مکتب خانه آغاز میشود. هیجده ساله است که دو رویداد مهم در جهان رخ می دهد، نخست انقلاب کارگری در روسیه در سال ۱۹۱۷ و نیز پایان یابی جنگ جهانی نخست که ترکیه عثمانی شکست خورده و حتی استانبول به اشغال انگلستان و فرانسه درآمده است. فلاکت و گرسنگی و نداری تودههای زیر ستم پس از جنگ جهانی سرمایهداران، و دژخیمی و کشتار امپراتوری اسلامی که واپسین روزهای عمر خونبارش را میگذراند، ناظم را به واکنش وامیدارد. او مسئولانه و پیشرو، به بیان ادبیات مسئول، زبان میپردازد و خواست ستمبران و کارگران را پرچم میسازد.
چندی در شهرک “بولو” آموزگار میشود و سپس در پیوند با دوستان کمونیستاش در “کوتو” یعنی دانشگاه ملل شرق در شوروی که اینک اردوگاه جنبش کارگری و سوسیالیستی خوانده میشود، در رشتهی علوم سیاسی به آموزش میپردازد. در شوروی، آموزش رایگان است و کار در کشتزارهای شورایی در پایان هفته او را با کار و کارگر و سوسیالسیم و انترناسیونالیسم، پیوند بیشتری میدهد. در این آموزشگاه بزرگ کارگری است که شعر او شکوفا میشود, وی در باره تاثیر این برهه میگوید: “به اندازهی تمام بارانی که در مسکو میبارد، شعر نوشتم.” با بسیاری از انترناسیونالیستها در مسکو آشنا میشود و با شاعران و نویسندگان شوروی نیز، از جمله با مایاکوفسکی که درام نویس بزرگ جهان بود.
سال ۱۹۲۵ به استانبول بازمیگردد. از “عاشیق”های ترک که فرهنگ خلقی (فولکلور) را در سینه و ساز داشتند، الهام و غنا میگیرد و به شعر و اندیشهاش میافزاید. حکومت عثمانیها به موزه پیوسته و بورژوازی در سالهای نخستین برقراری حاکمتیاش به رهبری کمال مصطفی پاشا (آتاتورک) ناچار به تحمل ادبیات چپ، نشر شعرهای ناظم حکمت را اجازه میدهد. او اینک عضو هیأت تحریریهی مجلهی روشنفکران میشود و از شهرت بیمانندی در سراسر ترکیه برخوردار است. آتاتورک در تلاش است تا ناظم حکمت را با هر بهایی به حکومت سرمایه دمساز سازد. ناظم و شعر او ”آمیزهای از آب و آتش” است و به حاکمیت نه میگوید، پس به زندان محکوم میشود، با “قلبی آکنده از زخم و روشنایی”.
مدرکی برای محکومیتاش در دست نیست جز شعرهایش و همانها بسندهاند تا به ۱۵ سال زندان محکوم شود. در یک مجال کوتاه به روسیه می گریزد تا دو سال دیگر به آفرینش ادبیات انقلابی، شعر و نمایشنامه نویسی و تئاتر بپردازد. حکومتی که خود جنایتکار و محکوم است به ویژه با کشتار ارمنیان تهی دست با افزون بر یک میلیون ونیم به خون نشانیده شدهی سال ۱۹۱۵، کردها، کارگران اعتصابی و کمونیستها، اعلام عفو عمومی میکند و ناظم به ترکیه باز میگردد، اما دستگیر و چند ماهی زندانی میشود.
نئوفاشیسم و شوونیسم آتاتورکی حاکم شده است و حکمت روا نمیدارد خاموش بماند. مینویسد و میسراید و دستگیر میشود، بارها.
“برادرانم
شعرهای ما باید بتوانند به گاو لاغر و از پای درآمده بسته شوند
و زمین را شخم زنند
باید بتوانند در شالیزارها
تا زانو در باتلاق فرو روند
تا بتوانند همه چیز را بپرسند
باید بتوانند بر سر راهها بایستند
مانند سنگهای کیلومترشمار،
شعرهای ما
باید بتوانند دشمن را که نزدیک میشود، پیش از همه ببینند
باید بتوانند در جنگل بر تام تامها بکوبند
تا آن زمان که درجهان یک سرزمین اسیر و یک انسان اسیر باقی نماند
و در آسمان یک ابر اتمی،
و شعرهای ما باید بتوانند هر آنچه دارند از جان و مال و فکر و اندیشه
در راه آزادی بزرگ بدهند.”
همین پیام بسنده است تا شاعر کارگران را به زندان افکنند. این شعر، پیام آور کارزار مبارزاتی و آموزشی است، برانگیزاننده و فراخوان دهنده انقلاب و انترناسیونالیسم.
دستگاه خفقان در کار است و حاکم، حزب جمهوری خلق (CHP) به رهبری آتاتورک سال های سیاه را رقم میزند. دفتر روزنامهها مورد یورش فاشیستهای آتاتورکی قرار میگیرند. دفترها ویران و ماشینهای چاپ درهم شکسته میشوند. اوباشان، این سَلَف حزبالله، به بیان ناظم حکمت: “چماق به دست با میلههای آهنی و دشنه که حزب جمهوری خلق، در اختیارشان گذاشته بود، به این اماکن یورش میبردند. سازماندهی این تحریکات به دستور حزب حاکم، آنقدر آشکار بود که دیگر راهی برای سرپوش گذاشتن بر آن باقی نمانده بود.” خود ناظم در یادداشتی مینویسد: “من کوشیده بودم که این رویدادها را در نوشتار کوتاهی زیر عنوان “ای فاشیست ترک” (در هفته نامه آیبار) نشان بدهم.”
حکمت ادامه میدهد: “آنان به بهانه نوشتار«ای فاشیست ترک» چنان فضای رعب و وحشتی آفریدند که دیگر هیچ موسسه و انتشاراتی حاضر نشد هفته نامه را چاپ کند. اگر اشتباه نکنم بعد از گذشت زمان “آیبار” بار دیگر در خارج از مناطق حکومت نظامی در “ازمیر” انتشار داده بود .”
نخستین مجموعه شعر ناظم، در سال ۱۹۱۸ در “ینی مجموعه” انتشار مییابد. او، در سال ۱۹۲۱، به آناتولی رهسپار میشود تا به جنبش ضد سلطنتی بپیوندد؛ در آنجا با اسپارتاکیستهای ترک همراه میشود که از آلمان برای پیوستن به جنبش ضد اانگلیسی بازگشته بودند.
ناظم حکمت در سال ۱۹۲۳، از مسکو به لنینگراد رهسپار میشود و در کنفرانسهای کمینترن یا انترناسیونال سوم در کنار لنین، کامنف، زینوویف، رادُک و بوخارین، حیدر عمواغلی و سلطانزاده و گرامشی و… شرکت می جوید. ناظم حکمت، از جمله کسانی است که در سال ۱۹۲۴، تابوت لنین را بردوش میگیرد.
۲۷ ساله است سال ۱۹۲۵ و حکمت به ترکیه بازمی گردد، پیروزی انقلاب ناکام میماند و ناظم با مجله “کلارته” که ستایشگر سوسیالیسم است به همکاری میپردازد. بیم دستگیری و مرگ این بار بیش از پیش در میان است، ناگزیر و پنهانی به مسکو باز میگردد. او محکوم به ۱۵ سال زندان در سیاهچالهای آتاتورکی است، برای سرودن و نوعی از اندیشه. در مسکو با ” لنا ” همراه زندگی میشود. ازدواج نخست او با «نوشه خانم»در ترکیه بیش از یکسال نپائیده بود.
شعر و سرودهها، رمان و نمایشنامههای او پیوسته چاپ و نشر مییابند و حکومت، این بذرهای آگاهی را برنمیتابد. ناظم اینک در شمار نخسین نویسندگان و شاعران دوستداشتنی و ارزنده در ترکیه، فروزان است. پس، دستگیر و به اعدام محکوم میشود. فشار بینالمللی آزادیخواهان جهان و نیز افکار عمومی در سراسر ترکیه و آذربایجان به حکومت آتاتورک میپذیرانند که حکم اعدام لغو شود. حکم مرگ، به یک سال زندان کاهش مییابد و ناظم، ممنوع القلم میشود. چندی با نام مستعار “اورهان سلیم” نوشتارهای ارزندهای از جمله رمان “خون سخن نمیگوید” را با این نام به چاپ میرساند.
سال ۱۹۳۸، در آستانهی جنگ دوم جهانی، بار دیگر و اینبار دستگیر و بی درنگ به ۱۵ سال زندان محکوم میشود. موج دستگیری روشنفکران پیشرو و فعالین جنبش کارگری و سوسیالیستی اوج میگیرد- همانند دوران سیاه رضا شاهی و قانون ضد سوسیالیستی او در سال ۱۳۱۴ به بعد. چهره واقعی حکومت سرمایه در ترکیه از پرده برون افتاده است.
امپریالیستها کارگزار خود را همانند رضا شاه یافتهاند و اینک زمان سرکوب خونین سوسیالیستها و مبارزین کارگری در دستور کار است. ناظم را مدتی در یک کشتی زندانی میکنند، در همان کشتی به اتهام عصیان و شورش علیه دولت به ۲۰ سال زندان دیگر محکوم میشود. با این حکم، رویهمرفته ۳۵ سال زندان، هزینهی آزاداندیشی است که باید پرداخته شود. او اینک با قلبی بیمار و بیماریهای ریوی و سیاتیک به شکنجهگاه کشانیده شده است.
“ساعت ۲۱
در هواخوری زندان زنگ به صدا می آید
در تمام سلولها بسته میشود
این بار زندان کمی به درازا کشید
۸ سال
زندگی کاری امید بار است، محبوب من،
زندگی کار جدی است،
چنان که دوست داشتن تو.”
در زندان شعر و امید و مبارزه میسراید و بافندگی پارچه برای گذران زندگی در زندان نیز. او در زندان سرمایه، اینک شاعری جهانی است، برای انسان آفریقایی و کوبایی و عرب و کرد و فارسی زبان و ارمنی و… او زبان و فریاد ستمکشان جهان است. در میان زندانیان “بابا” نام گرفته است و زندان را جامعهای کوچکتر از سرزمین ترکیه انگاشته که باید ۳۵ سال در آن به سر بَرَد، زندگی کند و همان وظیفهای که در بیرون از ترکیه، این زندان بزرگتر به دوش داشت، اینک در زندان این ترکیهی کوچکتر به پیش برَد.
“من عقلم را از دست ندادهام، اما هیچکس به حرفهای من اعتنا نمی کند. اگر من نه از افسردگی، نه ازغم، نه از ناتوانی و نه در پی بحرانهای بیماری قلبی راهی را درست تشخیص دادهام، معنایش این است که در مبارزه برای به کرسی نشاندن حق و برابری چیزی جز زندگی خود نداشتهام که فدا کنم. برای آن که تأثیری هر چند کوچک در این مبارزه داشته باشم، حتی خشنود به مرگ هستم. سپاسگزارم که عقلم را از دست ندادهام و خوب میفهمم چه میخواهم بکنم.”
و میسراید:
“در زندانها نور آزادیام بود
در تبعید قاتق نانام
در هرشبی که پایان مییافت و در هر روزی که آغاز میشد:
رؤیای بزرگ نجات سرزمینام.”
جنگ جهانی دوم در آستانه شلیک است که رو به موسولینی و فاشیزم ایتالیا کتاب سرشار از سرایش سیاسی به نام “نامههایی به تارانتا بابو” را منتشر میکند. در محکومیت فاشیسم، امید بخشانه به تودههای زیر ستم میسراید:
“هنوز آن روز فرا نرسیده است، پرچمهایتان را نبندید
گوش فرا دهید، آنچه را میشنوید، زوزه ی شغالان است
صفهایتان را فشرده تر کنید بچهها،
این نبرد، نبرد با فاشیزم است، نبرد آزادی است.”
سال ۱۹۴۱ به نگارش کتاب “چشماندازهای انسانی سرزمین من” را در زندان “بورسا” میآغازد. در این باره خود مینویسد: “سال ها پیش روی کتابی با عنوان “دانشنامهی انسانهای بزرگ” کار کرده بودم. در دانشنامهی بزرگ، سلاطین، صاحبان صنایع، دانشمندان، ملکههای زیبایی، قاتلها، و میلیاردرها را وارد نکرده بودم، بلکه دانشنامهی کارگران،برزگران و پیشهورانی بودکه آوازهی شهرتشان از مرز و دیوارهای کارخانه، پرچین روستا و محلهاشان فراتر نرفته بود. خبر آمد که آلمان فاشیست به اتحاد شوروی حمله برده است،تصمیم گرفتم تاریخ قرن بیستم را بنویسم … نام تاریخ خود را گذاشتم “چشماندازهای انسانهای بزرگ”… و این نوشتار به بیان خود حکمت، دربردارندهی هفت کتاب باید میشد و تا هنگام آزادی از زندان از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۰ بیش از۶۶ هزار سطر نوشته شده بود. اما غمبارانه، هنگام بازگشت به شوروی نتوانست به همراه ببرد، زیرا هر بخشش پنهانی در جایی بود، در سال ۵۶ بخشهای جان بهدر برده از آتش و نابودی و پلیس، تنها ۱۷ هزار سطر به دستش رسید و هرگز این نوشتار پایان نیافت و از کتاب “چشم اندازها…” آنچه که باقی مانده به فارسی در سه مجلد به چاپ رسیده و در دسترس است.
ناظم حکمت در نوامبر سال ۱۹۶۱ هنگام ویرایش بخش نخست کتاب از خواننده میپرسد: «…. دلم یک چیزی می خواهد-می خواهم بدانم هنگامی که تک تک شما این تصویرهای انسانی را مینگرید آیا دلتان خواهد گرفت یا نه؟»
ناظم، در ۲۷ ماه آوریل سال ۱۹۵۰ در زندان بورسا دست به اعتصاب غذا میزند. هیجدهمین روز اعتصاب غذا را میگذراند. در سراسر جهان،آزادیخواهان برای آزادی او به کارزار و همایش بر می خیزند. ناظم، به بیمارستان استانبول برده میشود.
“بعضی، انواع گیاهان را میشناسند
و بعضی، گونههای ماهیان را
من انواع جداییها را
بعضی، نام ستارگان را به خاطر دارند،
من نام حسرتها را.”
“ناظم حکمت را فراموش نکنید؛ پسرم دارد جان میسپارد، آزادش کنید!”
“جلاله”، مادر ناظم حکمت، روی پل “قالای” اینگونه فریاد میزند و روزنامه پخش میکند.
اورهان ولی، ملیح جودت و رفعت، شاعران پیشرو ترک، در همبستگی با ناظم حکمت، دست به اعتصاب غذا میزنند. فعالین جنبش سوسیالیستی و کارگری، دانشآموزان، دانشجویان و… به پشتیبانی از ناظم حکمت برخاستند.
برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلو پیکاسو، برتولت برشت، لویی آراگون، پابلو نرودا و… برای آزادی اش برخاستند دولت ترکیه به ناچار پذیرفت.
روز شانزدهم ماه مه ۱۹۵۰ انتخابات پارلمانی سرمایه آغاز میشود. و حزب دموکرات یا لیبرال جانشین دولت پیشین حزب خلق آتاتورک، میشود. شعار عفو عمومی می دهد و ناظم پس از ۱۲ سال و ۵ ماه و ۱۶ روز دوباره به زندان بزرگتر پای می گذارد.
فرار و پی گرد و زندان و تبعید و شکنجه و دوری و حماسه سرای کارگران و امید، به کوچههای مهربان استانبول و بورسای پای می گذارد در کنار آنان که برایشان سروده بود، سرایش کار و رزم و زندگی.
او انترناسیونالیستی است که جهان را و انسان را میسراید در درمانگاه زندان روی به پزشک:
“اگر پارهای از قلبم اینجاست
پارهی دیگرش در چین است دکتر!
در میان سپاهی که روان است به سوی رود زرد.
و هر سپیده دم، دکتر
هر سپیده دم قلبم در یونان تیرباران میشود.
واینجا هر شب که محکومین به خواب میروند
و درمانگاه خلوت میشود،
قلبم در«چاملیجا» درخانهی مخروبهای است دکتر!
و ده سال است که،
برای هدیه کردن به مردم تنگدستم
تنها یک سیب سرخ برایم مانده است، دکتر!
یک سیب سرخ:
قلبم.
نه «آرترو اسکلروز»، نه نیکوتین، نه زندان
سبب آنژین صدری من این است دکتر!”
پس از آزادی از زندان به او گفتند باید به سربازی اجباری برود، در پنجاه سالگی. این یک دام مرگ دیگری بود، پس بار دیگر کوچ را در پیش گرفت و ناسیونالیسم و «وطن داشی» یا شهروندی ترکیه را که با اجبارِ سربازی مهر میخورد، به لقای آتاتورکیان و شوونیستهایی بخشید تا همراه با گرگ خاکستری آویزان سینهاشان سازند. او به یاری دوستانش با قایقی از دریای سیاه به بلغارستان رسید و سپس به شوروی تا ۱۳ سال زندگی فیزیکی باقی مانده را در آنجا بگذراند و با «ورا ولادیمیرونا تولیاکووا» همراهی نوینی را در زندگی در پیش گیرد. ناظم، در سال ۱۹۵۱ پنهانی از ترکیه خارج شد. او، در سال ۱۹۵۲ با پابلو نرودا آشنا شد و در همین سال جایزه صلح را دریافت کرد. سال ۱۹۵۵ در کنگره صلح هلسینکی شرکت کرد.
حکمت، سال ۱۹۵۶ نمایشنامه «آیا ایوان ایوانویچ وجود داشته است» را نوشت که در تئاترهای مسکو، چکسلواکی و جمهوری دمکراتیک آلمان آنزمان (آلمان شرقی) به صحنه آمد. ترجمه آن در مجله «عصر جدید» فرانسه در سال ۱۹۵۸ چاپ شد. او، در سال ۱۹۵۸ در کنفرانس نویسندگان آسیایی در تاشکند، سخنرانی کرد. در همین سال در «وین» و «پراگ» و «پاریس»، با «لویی آراگون»، و نویسندگان و هنرمندان پیشرو دیگری آشنا شد. در ۱۹۶۲، به کنگره جهانی خلع سلاح مسکو، دعوت شد و به آفریقا نیز سفر کرد و شعر بلندی به نام «گزارشی از تانکانیکا» را نوشت.
به بیان اورهان ولی : ناظم حکمت یک ماشین شعر است. از او بیش از ۳۵ کتاب به یادگار مانده است، شعر، رمان ، نمایشنامه، تئاتر و داستان.
ناظم چشم از جهان فرو میبندد و «ورا» چند هفته پس از مرگ شاعر و نویسنده جهانی، به گفتگوهای پنهان خود با ناظم حکمتی که دیگر در کنار او نیست میپردازد. این نوشته ها به هزار صفحه می رسند. عزیز نسین، نویسنده پیشرو و طنز نویس ترکیه، تیتر «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم» به «ورا» پیشنهاد میکند. اما در حاکمیت استالینی نه در شوروی و نه در کشورهای «برادر» و نه هیچ حزب برادر دیگر در اقمار «سوسیالیسم موجود»، و نه در ترکیه کتاب ورا ۲۲ سال اجازهی چاپ نیافت و حتا بین سالهای ۱۹۶۳-۱۹۷۰ هیچ کتابی در مورد ناظم منتشرنشد.
«ورا» به اویا کویمن فعال جنبش زنان که در کنگرهٔ جهانی زن در مسکو شرکت کرده بود میگوید: « روزهایی که وقتم صرف نوشتن کتابم میشد، بیشتر از این می ترسیدم که نتوانم ناظم را آن طورکه بود بشناسانم. بایست بهگونهای می نوشتم که هیچ آسیبی به ناظم که انسان بزرگی بود بزند. و همانگونه که می دانید این کتاب دستکم برای خود من ورای سایر کتاب هاست. این کتاب، در واقع برای من بعد از مرگ او زنده کردن تمامی لحظهها وخاطرهها و سرانجام، زندگی دوبارهای بود؛ آن هم در پنهانی و دور از چشم دیگران (نامه های بی شمار زیادی از افراد مشهوری که در درازای زندگی مشترک ما با ناظم دیدار و گفتگو داشتند، در این کتاب ثبت شده است).
«ورا» میگوید: «… ناظم می گفت زندگی روستایی مردم دو کشور روسیه و ترکیه همانندیهای زیادی به هم دارند. غذای آنها سیب زمینی و برنج است و مردمان بسیار سادهای هستند. در نظر او بیشتر به همین سبب کشور ترکیه حتی از امریکا گسترش و قدرت بیشتری داشت . ناظم رادیو ترکیه را گوش میکرد. شبها همیشه از ترکیه، خانواده، دوستان و به ویژه از استانبول می گفت.
حالا دیگر من هم سال هاست که حس می کنم دارم در استانبول زندگی می کنم. ناظم به من می گفت باید به استانبول بروی. من هم خیلی دلم میخواهد استانبول را از نزدیک ببینم ولی الان نمیتوانم. باید همهٔ حرف هایم را با ناظم بزنم، و این موقعی است که کتاب مرا در ترکیه بخوانند. زندگی ما شبیه یک کوه یخ شناوربود. من هم در کتابم بیشتر، آن بخش مهمی را که زیرآب مانده ثبت کردهام.»
ناظم، شاعر و نگارنده چکامههای امید وزندگی و رنج و درد تهی دستان و آفرینندگان زندگی،در ژوئن ۱۹۶۳ در سن ۶۱ سالگی در پی حمله قلبی در مسکو جان میسپرد و در گورستان نووودویچی به خاک سپرده شد.
نام بخشی از آفرینشهای ناظم حکمت را مرور می کنیم:
ابر دلباخته، برادر زندگی زیباست، خون سخن نمیگوید، شمشیر داموکلس، طغیان زنان، رمان رمانتیکها، فریاد وطن، شهری که صدایش را از کف دادهاست، جمجمه، خانه آن مرحوم، خون خاموشی میگیرد، نام گم کرده، حماسه شیخ بدرالدین، چشم اندازهای انسانی کشور من، تبعید چه حرفه دشواری است، از یاد رفته، تصویرها، شیخ بدرالدین پسر قاضی، سیماونا، چشم اندازهای انسانی سرزمین من، شیرین و فرهاد، صباحت، مهمنه بانو و آب سرچشمه کوه بیستون، یوسف و زلیخا، حیله، آیا ایوانوویچ وجود داشتهاست، گاو، ایستگاه، تارتوف، چرا بنرچی خودکشی کرد، چهرهها تلگرافی که در شب رسید، نامهها به تارانتا بابو، شهر بی نام، پاریس گل من، آدم فراموش شده، و عوضی…
ارثیه کامل ناظم حکمت، شامل دستنوشتهی اشعار، نامهها، کتابها و اثاثیه زندگی شخصی او، نزد زن روس ۹۴ سالهای به نام گالینا گرگوریونا کولزنیکووا نگهداری می شود. این آخرین خبری بود که همین سال ۲۰۱۸ به رسانهها رسید. در دورهای که این شاعر بزرگ در سال ۱۹۵۲ پس از ورود به شوروی سابق، در بیمارستانی در مسکو بستری شده بود، این زن، پزشک معالج او بود، و سپس با عشقی پرشور با او بود.
« مردگانم را همچون بذر به زمین پاشیده ام
یکی در«اورسا» آرمیده است، یکی در استانبول
یکی در «پراگ»
محبوب ترین سرزمین من زمین است.
آنگاه که نوبت من رسید، تن مرا با زمین بپوشانید.» (۱)
شعر زیر را «پابلو نرودا»، پس از مرگ «ناظم حکمت» سروده تا یادمانی باشد از غم از دست دادن انسان :
چرا مُردی ناظم!
اینک بیسرودههای تو چه کنیم؟
کجا جویم چشمهای را که در آن
لبخندی باشد؟
که به گاه دیدارمان، در چهرهی تو بود
نگاهی همچون نگاه تو،
آمیزهای از آب و آتش
مالامال از ملال و شادی و رنج
***
اینک دستهگلی از گلهای داوودی شیلی
نثار تو باد!
بیتو در جهان چه تنهایم
از دوستیات که برایم نان بود،
و نیز فرو نشانندهی عطشان ما،
و به خونم توان میداد،
بینصیب ماندم. (۲)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای این نوشتار از جمله از منابع زیر استفاده بردهایم:
۱- زندگی نامه حکمت و آزادیخواهان http://hekmatarchive.
۲- http://forum.p30world.com/showthread.php?t=289891
۳- کتابهای مناظر انسانی سرزمین من. ناظم حکمت، ترجمه ایرج نوبخت نشر دنیای نو،تهران ۱۳۸۳.
blogspot.com/2011/07/blog-post_28.html
سالشمار ناظم حکمت
۱۹۰۲_زاد سال ناظم حکمت در سالونیک. با نیاکان مادری از لهستان و پدر از شرق.
۱۹۰۸_انقلاب ترک های جوان.استعفای سلطان عثمانی و پذیرش مشروطیت.نخستین اعتصاب
مهم کارگران راه آهن که دیگر بخش های صنعتی را نیز در برگرفت.
۱۹۱۰- بنیانگزاری حزب سوسیالیست عثمانی.
۱۹۱۱-جنگ ترکیه عثمانی و ایتالیا
۱۹۱۳- نخستین شعر ناظم حکمت به نام “فریاد وطن”.
۱۹۱۴ -ورود به آموزشگاه “ینشان تاش “..
۱۹۱۷- ورود به مدرسه نیروی دریایی.
۱۹۱۸_جدایی والدین ناظم که او را سخت رنجور می کند.انتشار نخستین شعر ناظم در “ینی مجموعه”.
۱۹۱۹- پیوستن به جنبش اعتراضی و همایشهای استانبول علیه اشغال ترکیه.
۱۹۲۰- پیوستن به جنبش مقاومت .
۱۹۲۲- سفر به مسکو و آموزش در دانشگاه ملل شرق.آشنایی با مایوکوفسکی و دیگران.
۱۹۲۳-ازدواج با « نوشه خانوم» که در پیوند با شاعر با کشش عشق از ترکیه تا مسکو به جستجو رفته بود.اعلام جمهوری ترکیه و انتقال پایتخت به آنکارا.
۱۹۲۵- بازگشت ناظم به ترکیه بازمی گردد و همکاری با مجله “کلارته” که ستایشگر سوسیالیسم است.عزیمت ناگزیر و پنهانی به مسکو و ازدواج با ” لنا»و ناظم در ترکیه غیابا به۱۵ سال حبس محکوم می شود.
۱۹۲۷-ناظم حکمت در شوروی و شعرهایش که آنجا به چاپ میرسند و در آذربایجان شهرتی فراگیر و سزاوار مییابد.
۱۹۲۸-بازگشت به ترکیه و بازداشت او در مرز، انتقال به زندان آنکارا و آزادی پس ازهفت ماه.
۱۹۲۹-انتشار مجموعه”۸۳۵سطر” در استانبول.مجموعه نوینی از شعر که ستایشی والا به خود میخواند.
۱۹۳۰-انتشار آثار دیگر ناظم حکمت،”یک+یک=یک”و “سه ضربه در”.
۱۹۳۱- انتشار مجموعهی “شعری که صدایش را از کف داده است”. شعری فتنه انگیز که بازداتش دوباره او را در پی دارد.
۱۹۳۲- مجموعه شعر “تلگرامی که از شب می آمد” و نمایشنامه های “جمجمه” و”خانه
مردگان” منتشر می شود و بازداشت دوبارهی ناظم حکمت.
۱۹۳۳ -حکمت، در زندان “بورسا” با کیفر خواست دادستان برای او تقاضای مرگ .
۱۹۳۴-محکوم به ۵ سال زندان.
۱۹۳۵-در پی عفو عمومی، حکمت از زندان آزاد میشود. با نام اورهان سلیم روزنامه نگاری را آغاز میکند و چاپ مجموعه شعر”تصویرها” و نمایشنامهی “انسان فراموش”.
۱۹۳۶- ترجمه شعرهایش به فرانسه و ازدواج با خدیجه پیرایه.
۱۹۳۸- محکومیت به ۱۵ سال زندان. مرگ کمال مصطفی- آتاتورک.
۱۹۳۹-محکومیت ناظم حکمت در دادگاه تجدید نظر به۲۰ سال زندان.
۱۹۴۰ – ۱۹۴۱بیماری حکمت و آغاز نگارش “چشم اندازهای انسانی سرزمین من “.
۱۹۴۲- سرایش شعر ادامه مییابد وترجمهی “جنگ وصلح”تولستوی .
۱۹۴۳-حکمت برای گذران زندگی در زندان پارجه بافی می کند. وآغاز سرودن “شعرهای نوشته شده میان ساعت ۲۱ و۲۲”.
۱۹۴۵- کار روی “چشم اندازهای انسانی سرزمین من” ادامه دارد.
۱۹۴۶- شدت یابی بیماری ناظم حکمت.کار روزانه ۱۰ ساعت برای ادامه زندگی. تقاضا از پارلمان برای تجدید محاکمه.
۱۹۴۷ – شدت یابی دردهای کبدی.نگارش”شعرهایی درباره زندگی”.
۱۹۴۸-ابتلا به بیماری دیگر در زندان، تنگی نفس، بیماری قلبی.
۱۹۴۹- بروز حمله های قلبی و عصبی و چاپ نوشتارهایی در مطبوعات برای آزاد وی .
۱۹۵۰-فشار افکار عمومی و جهانی برای آزادی شاعر. زمزمه عفو عمومی و اعلام اعتصاب غذای ناظم. و شعر«پنجمین روز اعتصاب غذا». عفو عمومی تصویب میشود و ناظم آزاد می شود.
۱۹۵۱- فراخوانی ناظم حکمت برای سربازی در ارتش ترکیه.و ترک ترکیه به پنهانی و شرکت در کنگره صلح.
۱۹۵۳-آشنایی با نرودا.دریافت جایزه صلح.
۱۹۵۵ـ نگارش نمایشنامه “حیله”.
۱۹۵۷- ماندگاری حکمت در ورشو پایتخت لهستان.
۱۹۵۹- ماندگاری در تر کمنستان و باکو.
۱۹۶۰_انتشار” مرگ در میدان” و نگارش نمایشنامه های”تارتوف” و “شمشیر داموکلس”
۱۹۶۱_انتشار مجموعه شعر “پاریس،گل سرخ من” در پاریس و اقامت در آن شهر.
۱۹۶۲- شرکت در کنگره جهانی خلع سلاح مسکو.
۱۹۶۳- مرگ ناظم حکمت در سوم ژوئن در مسکو. ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۷
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.