قسمت اول

گذشته های دور و نزدیک در هر انقلاب:

در طول تاریخ شرایط اجتماعی و محیط زیست سخت و پیچیده و ناهموار بودند. مردم در طول تاریخ علم نداشته تند. آنها برای تنظیم و هماهنگی رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خودشان با واقعیات و رخدادها و موضوعات مختلف اجتماعی و محیط زیست راه حل درستی نداشته اند. اجتماع و محیط زیست هم خشن بوده و انسانها تحت تاثیر این محیط ها خشن و متوهم بار آمده و متقابلا با این محیط ها بیشتر خشن و شورشی برخورد می کرده اند و کمتر جنبشی، یعنی گفتار، نگاه و برخوردهای فرد و افراد با هم و با این محیط ها اکثرا خشن، بی رحمانه، سطحی، متوهمانه، ترس آور، بیش از حد محافظه کارانه و انحصارگرایانه و در بسیاری از زمینه ها در برخورد با واقعیات از گرایشهای جنبشی مثل انعطاف پذیری، تعامل، انتقادپذیری، درک متقابل چندان استفاده نمی کردند، در نتیجه گرایشهای شورشی در ذهن، روح، عقل، احساس و جسم فرد و افراد قوی و خشن رشد می کردند و گرایشهای جنبشی ضعیف و زیر سلطه گرایشهای شورشی بوده اند. انسانها از نظر ذهنی، روحی و جسمی به گرایشهای شورشی افراطی بیشتر وابسته و به آنها بیشتر عادت می کرده اند. در طول چند قرن بر اثر ندانمکاری و افراط و تفریط، این افراد در رابطه با هم گرایشهای شورشیدر ذهن و روح و جسم خودشان را به خدایان شورشی مطلقگرا تبدیل کردند. متقابلا همین فرد و افراد گرایشهای جنبشی در ذهن و روح خودشان که زمینه ای برای رشد نداشته اند را ضعیف و آنها را زیر سلطه خدایان شورشی مطلقگرا برده و خدایان شورشی مطلقگرا به تنهایی همه کاره ذهن، روح و جسم این افراد شده اند. این خدایان شورشی با نبود علم و نبود عقل سلیم و احساس سالم کم می آوردند. آنها مجبور می شدند در برخورد با واقعیات سخت و خشن همه چیز را برای این مردم متوهم، بی عقل و بی سواد با دروغ و توجیه گرایی سرهمبندی کنند و در ذهن و روح این مردم به خورد آنها بدهند تا ذهن، روح، عقل، احساس و جسم این مردم ظاهری هم که شده تا حدودی با واقعیات اجتماعی و محیط زیست سرهمبندی و به اصطلاح تنظیم و هماهنگ شوند. چرا؟ چون محیطهای اجتماعی و طبیعی و فرد و افراد در رابطه با هم رشد داشته اند و به هم وابسته بوده و روی رشد همدیگر تاثیرات متقابل داشته اند، پس بنابراین، حتی همه این خدایان شورشی در ذهن و روح مردم در رابطه با هم اصطکاک و به هم گیر داشته و در رابطه با هم خشن و تحمل همدیگر را نداشته و در ذهن، روح و جسم این مردم آنها را به جان هم انداخته و افراد به عناوین مختلف به هم آویزان و در رابطه با هم به مرور متوهم تر، راکد تر، انزواطلب‌‌ تر، بی منطق تر ، خشن تر، بی ملاحظه تر و در دنیای خیالی بسته فردی و جمعی و در زندگی اجتماعی پر فراز و نشیب به هم گره خورده بودند و راه فراری نداشته اند، در نتیجه از توی این جهنم اجتماعی و محیط زیستی ایدئولوژی های کهنه مذهب افراطی، قومگرایی افراطی، ناسیونالیستی افراطی و این اواخر کمونیستی افراطی بیرون آمدند. این خدایان شورشی در ذهن و روح مردم و در رأس این ایدئولوژی ها چند صده و چند دهه در برخورد نادرست با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کمبودهای زیاد‌ی پیدا کرده و این کمبودهای خودشان را روی سر مردم بی چاره مدام خالی می کرده اند، مثلا خدایان شورشی مذهب افراطی و یا ناسیونالیستی افراطی، قومگرایی افراطی و این اواخر کمونیستی افراطی حاکم مطلق بر ذهن، روح و جسم مردم این مردم را به جان هم می انداخته اند .مردم نفهم برای فروکش کردن خشم خدایان شورشی دختران خود را برای خدایان زنده بگور می کردند. به فرمان این خدایان شورشی جنگهای مذهبی و قومی راه می انداختند. حداقل دو جنگ جهانی با تلفات میلیونی را روی دست مردم جهان گذاشتند، چرا؟ چون این خدایان شورشی اولا کمبود زیادی داشته و دارند، دوماً در قدرت خدایی خود بر ذهن، روح مردم رقبای همدیگر بوده و هستند و تحمل همدیگر را ندارند و سایه هم را با تیر می زنند. برای قدرت و حکومت خدایی خود بر ذهن، روح و جسم مردم، این مردم را به جان هم می اندازند تا با کشتن مردم یکی از این خدایان پیروز شود و خدایان شورشی طرف مقابل یا زیر سلطه در آیند و باج و خراج بپردازند و یا بطور کامل شکست بخورند که اصطلاحاً به آن پیروزی مذهبی و یا قومی و یا هر دو گفته می شد. خدای شورشی پیروز مقتدر تر در رأس قرار و خداگونه حکومت مطلقه می کرد. از طرفی دیگر مردم تلفات جانی و مالی زیادی می دادند و می دهند تا کمبود ها و خرابی های این خدایان شورشی بر طرف و مردم همه جانبه ضعیف شده و در ذهن و روح خودشان بیشتر بی عقل، متوهم و بیشتر زیر سلطه این خدایان شورشی رفته و به آنها وابسته تر می شدند و مجبور بودند جانی و مالی باج بیشتری به آنها بدهند تا خشم این خدایان آنها را نگیرد و از حاکمیت مطلق این خدایان شورشی بر ذهن، روح و جسم این مردم بخت بر گشته ذره ای کاسته نشود . هر فرمانی از طرف این خدایان شورشی را می بایستی بدون چون و چرا اطاعت‌ می کردند، حتی قحطی و کشتن میلیونی افراد. در زندگی مردم همیشه در بر روی یک پاشنه می چرخیده و بدتر از همه طی چندین قرن وابستگی به این خدایان مردم به آنها عادت کرده بودند. همه چیز راکد، یک نواخت، قرون وسطایی و این مردم در زندگی خود هیچ چیز قابل تغییر ندیده بودند. همه دارای فکرهای منجمد قرون وسطایی، همه قضا و قدری شده بودند که ای عزیز جون این چیز ها به تو مربوط نیست. فریب عقل را نخور، عقل آدم را بی دین و کافر می کند و کافر جایگاهش در جهنم است، پس ریختن خون کافر از واجبات است. عزیز جون مگر کافر شدی، نکند می خواهی زنده زنده پوستت را بکنند و در آن کاه کنند و دم در دروازه آویزان کنند تا مردم ببینند و بدانند که سرنوشت کافر شدن یعنی چه. مگر فراموش کرده ای که سرنوشت تو را خدا از قبل تعیین کرده. هر چه او بخواهد همان است. این خدا کدام خدا است که سرنوشت انسان دست او است؟ این همان خدای شورشی ایدئولوژیک است که ذهن و روح و جسم این افراد را قبضه و محاصره کرده است و برای اقتدار حکومت خدایی خود در ذهن، روح و جسم این مردم فریب خورده دست به هر نوع دروغ و ترفندی می زند. این خدای شورشی ساخته و پرداخته دست خود بشر است که از روی بی علمی و ندانمکاری به آن احتیاج داشته و در بالا شرح داده شد. لازم به تذکر است که نگارنده با مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست هیچ مشکلی ندارد اگر که این ایدئولوژی ها از افراط‌ و تفریطهای خودشان بکاهند. در قسمتهای بعدی برای افراط زدایی از آنها در حد توانایی خودم راه حل ارائه خواهم داد.

خدایان شورشی مخالفان علم و دشمنان عقل:

از آنجایی که طی چندین قرن این خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی در ذهن، روح و جسم مردم با علم، عقلگرایی و گرایشهای جنبشی سر و کار و میانه ای نداشته اند به مرور درجا زده، کهنه گرا، راکد، منزوی، متوهم، ضد عقل و کمبودهای زیادی دارند. به همین نسبت از گرایشهای جنبشی، علم، عقل سلیم، احساس سالم و هر نوع گرایشهای نو چیزی سر در نمی آورند و دشمنی دیرینه با آنها داشته و دارند، در نتیجه این گرایشهای شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی که بر ذهن، روح و جسم مردم حاکم هستند با تمام رقابت، دشمنی و جنگ‌هایی که با هم داشته اند و دارند، با وجود اینها در هر زمان بر علیه عقل، علم و نوآوردی با هم متحد شده اند . هر کس که بخواهد ذهن، روح، عقل، احساس و جسم خودش را از زیر سلطه این خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی خارج کند و به عقلگرایی و علمگرایی روی آورد، این خدایان شورشی مطلقگرا با هم بر علیه او متحد شده و او را به عناوین مختلف، مثلا با زندان، شکنجه، اعدام و از دست دادن سرمایه جانی و مالی تهدید و مجازات کرده و می کنند. به عبارت دیگر مذهبی ها، ناسیونالیستها، قومگرایان وکمونیستهای افراطی و در رأس همه آنها آخوندهای فاسد ولایت فقیهی به فرمان خدایان شورشی در ذهن، روح و جسم خود از هر ترفندی، محدودیتهایی‌، بگیر و ببندها و تبلیغات شوم و منحرف کننده سوء استفاده کرده تا گرایشهای جنبشی مردم ، مثل عقل سلیم، احساس سالم، منطق، انعطاف پذیری، انتقادپذیری، تعامل ، درک متقابل ، اتحاد، قانونمداری را در ذهن و روح مردم منحرف و ضعیف نشان داده و تماماً آنها را زیر سلطه گرایشهای شورشی مطلقگرای خداگونه مذهبی افراطی، ناسیونالیستی افراطی، قومگرایی افراطی و کمونیستی افراطی خودشان قرار داده و می دهند. ای عزیز جون عقل آدم را کافر می کند. هر کس علم آموخت فیلسوف شده و از دین خارج است ، پس کشتنش واجب است. اگر هم هوس انقلاب کردی مبادا سراغ علم و عقل سلیم و احساس سالم را بگیری! ما خودمان برایت انقلاب درست می کنیم، چی فکر کردی! پس خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی چه کاره هستند؟ آنها با هم متحد شده و برایت حسابی انقلاب راه می اندازند، مثل انقلاب ۵۷

در زمان محمد رضا شاه زیربنای انقلاب ۵۷ چگونه رشد کرد؟

در زمان دوم حکومت محمد رضا شاه تا حدودی ورق برگشته بود. کودتای ۲۸ مرداد با تمام تلفات سنگینش تمام شده و دو جنگ جهانی را هم مردم پشت سر گذاشته بودند، هر چند آثار مخربشان باقی مانده بود. مردم ایران و مردم جهان از خدایان شورشی با گرایشهای شورشی و جنگهای آنها خسته شده بودند. رژیم شاه هم چندان مشکلی با غرب نداشت، چون به آنها وابسته و غربی ها، بخصوص انگلیس و آمریکا هم چندان مشکلی با رژیم شاه نداشتند، چون زیر سلطه آنها بود. تحت تاثیر علم از غرب آمده مردم ایران، بخصوص نوجوانان و جوانان بیشتر با کمک علم و آموزش علمی در زمینه های مختلف رشد کرده و از ذهنگرایی تا حدودی خارج و از گرایشهای شورشی مذهبی، ناسیونالیستی ، قومگرایی و کمونیستی افراطی خداگونه خودشان می کاستند و گرایشهای جنبشی ( عقل سلیم، احساس سالم، تعامل، انتقادپذیری، انعطاف پذیری، منطق، نظم)ضعیف شده خودشان را با کمک علم تقویت می کردند که تا این گرایشهای جنبشی را از زیر سلطه گرایشهای شورشی خداگونه مذهبی، ناسیونالیستی و مارکسیستی افراطی خودشان تا حدود زیادی خارج کنند، یعنی گرایشهای شورشی و جنبشی از تضادهای هم بکاهند و بیشتر با هم آشتی کنند. اما پس از چند سال انحصارگرایان مفتخور غارتگر درباری رژیم شاه، آخوندهای درباری و مذهبی های افراطی، مثل خمینی و اربابانشان احساس خطر کردند و به همدیگر گفتند که اگر این نوجوانان و جوانان بیشتر پیشرفت بکنند اوضاع کشور را از دست ما خارج می کنند، پس بچاپ بچاپ ما چه می شود. این جنایتکاران با خدایان شورشی در ذهن، روح و جسم خودشان خلوت کردند. خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی افراطی در ذهن، روح و جسم این انحصارگران درباری، آخوندهای درباری، مذهبی های افراطی، مثل خمینی به آنها گفتند که اگر چنین مهمی صورت بگیرد و علم بیشتر به یاری این مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان بشتابد اولا گرایشهای جنبشی در ذهن، روح و جسم این مردم، بخصوص جوانان و نوجوانان نوگرا بیشتر تقویت می شود. دوماً فراموش نباید کرد که خدای شورشی در ذهن، روح و جسم این مردم از جنس ماست و ما همه با هم هستیم و با هم بر این مردم خداگونه حکومت می کنیم. ما نباید اجازه بدهیم که این خدای شورشی در ذهن، روح و جسم این مردم ضعیف و از گرایشهای جنبشی در حال تقویت شکست بخورد. سوماً اگر ما خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی افراطی اجازه بدهیم که خدای شورشی در ذهن، روح و جسم این مردم از گرایشهای جنبشی در حال رشد این مردم شکست بخورد ما دیگر نمی توانیم بر این مردم اعمال نفوز بکنیم و ما هم شکست خواهیم خورد. چهارماً باشکست خدای شورشی در ذهن، روح و جسم این مردم و با شکست ما خدایان شورشی بر ذهن، روح و جسم شما، شما مفتخورهای درباری، شما آخوندهای درباری و شما مذهبی های افراطی خمینی صفت هم شکست خواهید خورد و بچاپ بچاپ شما به آخر می رسد، چون در این حالت این مردم با کمک علم آگاه شده اند و دیگر شما را قبول ندارند و زیر بار سلطه شما نمی روند، پس بنابراین ما باید دعوا های خودمان را با هم کنار بگذاریم و با هم بر روی این مشکل جدید متمرکز شویم. نباید اجازه بدهیم که این مردم ، بخصوص نوجوانان وجوانان بیشتر از حد علم بیاموزند و گرایشهای جنبشی خودشان را تقویت بکنند و با تقویت این گرایشهای جنبشی در ذهن، روح و جسم خودشان ما خدایان شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی افراطی و این اواخر کمونیستی افراطی را شکست بدهند. پنجم اربابان خارجی شرق و غرب، بخصوص انگلیس، اسرائیل، روسیه خواهان این نیستند که نوجوانان و جوانان ایرانی خیلی علمگرا ، عقلگرا، عمل گرا و پیشرفت کنند. آنها هم می خواهد که این مردم گرایشهای شورشی داشته باشند و زیادی سراغ گرایشهای جنبشی، مثل عقل و علم نروند و زیر سلطه آنها باشند تا بتوانند این مردم را غارت کنند، در نتیجه در زمان شاه این مفتخورهای ضد مردمی غارتگر درباری، آخوندهای درباری و مذهبی های افراطی، مثل خمینی به فرمان خدای شورشی خود و به فرمان اربابان شرق و غرب دعواهای همدیگر در قدرت را موقتا کنار گذاشتند.

خدایان شورشی با کُرکُری زیر پای علم و عقل را می زدند:

از اواسط حکومت رژیم شاه از مرحله ای به بعد جلوی رشد علمی مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان را گرفتند. با محدودیت، محرومیت، زندان، شکنجه و تبلیغات شوم،غلط، انحرافی ضد غرب، ضد رژیم شاه و به نفع مذهب افراطی خمینی این مردم را از واقعیات منحرف کردند، مثلا خدای شورشی ناسیونالیستی افراطی در ذهن درباریان مفتخور مدام کُرکُری می خواند که چه کسی از شما ناسیونالیست تر و بالاتر است؟، شما نژاد برتر هستید. شما حق دارید که از حقوق بالاتری برخوردار باشید!هر چه برده اید و خورده اید نوش جانتان، بیشتر ببرید. کسی حق ندارد از شما پرس و جو کند و یا چیزی را از شما دریغ کند و یا شما را بازخواست‌ کند. از طرفی دیگر خدای شورشی مذهبی در ذهن، روح آخوندهای درباری به آنها می گفت که شما ضعیف هستید. خودتان را بچسبانید به خدای شورشی ناسیونالیستی افراطی درباری ها و از این خدای شورشی ناسیونالیستی دفاع کنید تا سهمی از قدرت دربار را داشته باشید. آخوندهای درباری به خدای شورشی مذهبی خود می گفتند که ما تمام قدرت را می خواهیم. خدای شورشی مذهبی در ذهن و روح آنها می گفت احمق‌ها ! فعلا کردار و مریض بکنید تا سر فرصت ، فعلا باید همگی با هم مانع از این شویم که نوجوانان و جوانان مردم از گرایشهای شورشی خارج شوند و به گرایشهای جنبشی و عقل سلیم، احساس سالم و علم روی آورند. فعلا نمی توانید همه قدرت را یک جا در چنگ و قبضه خود داشته باشید. باید با درباری های دو آتیشه ناسیونالیست افراطی همکاری کنید. آخوندهای درباری از خدای شورشی خود می پرسند چه جوری؟، آنها که ما را تحویل نمی گیرند. خدای شورشی در ذهن و روح آخوندهای درباری به این آخوندهای درباری می گوید، در روضه خوانی ها برای مردم از شاه تعریف و تمجید کنید و دست شاه را ببوسید! بگویید شاه سایه خدا بر روی زمین است و برای رژیم شاه تبلیغ کنید تا هم دستی در قدرت داشته باشید و هم بچرید و هم مردم را شست و شوی مغزی بدهید. هم بتوانید در ارتباط با اربابان خارجی باشید، بقیه اش کم کم درست می شود! غصه نخورید. از آن طرف آخوندهای افراطی، بخصوص خمینی دلشان برای قدرت یک زره و جگر آنها لک زده بود. مدام خدای شورشی مذهبی افراطی در ذهن، روح و جسم این جنایتکاران آخوندی افراطی، بخصوص خمینی می گفت، الآن موقع نشستن نیست. نوجوانان و جوانان را به مسجد و حسینیه دعوت کنید. برای آنها روضه امام حسین بخوانید تا آنها عقده هایی که از رژیم شاه پیدا کرده اند را با گریه برای امام حسین خالی بکنند تا گرایشهای شورشی مذهبی آنها بیشتر و آنها بر علیه رژیم شاه بیشتر شورشی شوند. به آنها بگویید، ای نوجوانان و جوانان عزیز بدانید و آگاه باشید که عقل آدم را کافر و بی دین می کند. مگر نمی بینید که این رژیم شاه به اصطلاح عقلگرا و علمگرای غرب زده چه بلایی سر شما می آورند. مگر این رژیم انعطاف پذیری، انتقادپذیری، منطق، حرف حساب سرش می شود. همه اینها را بریزید دور. بیایید به طرف مذهب ، بیایید به روضه خوانی و با گریه و زاری از امام حسین طلب کنیدتا بخشش و مغفرت خدا شامل حال شما شود. تا خدای متعال لایزال به شما روی خوش نشان بدهد و از سر تقصیرات شما بگذرد. خدای متعال هم دنیای شما و هم آخرت شما را درست می کند. ناجوانمردانه نه فقط اجازه ندادند که مردم با کمک علم گرایشهای جنبشی (عقلگرای، علمگرایی، انعطاف پذیری، تعامل، انتقاد پذیری، منطق) را در ذهن، روح و جسم خودشان اصلاح کنند، بلکه با تمام این جنایتها‌ در حق مردم، بخصوص در حق نوجوانان و جوانان این گرایشهای جنبشی مردم را ضعیف تر هم کردند و بیشتر زیر سلطه گرایشهای شورشی خداگونه بردند تا این خدای شورشی در ذهن و روح مردم بیشتر تقویت و خشن تر شود. به همین نسبت مردم خشن تر، بی اراده تر، خیالباف تر، منزوی تر، راکدتر،کهنه گراتر، بی منطق تر، بی ملاحظه تر ، متوهم تر ، خسته تر ، ترسوتر، متنفر از رژیم شاه، ضد عقل، ضد غرب و حسابی شست و شوی مغزی داده شده بودند، در نتیجه مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان از نظر ذهنی، روحی، عقلی و احساسی کمتر جنبشی و بیشتر شورشی افراطی و خشن و در کنج انزوا و رکود ذهنی و روحی عقبگرد کردند به طرف انزوای جهل قرون وسطی. پشت تپه های دنیای ذهنی و روحی خودشان دنیای ذهنی مذهبی هزار و چهارصد ساله را دیدند و همه نگاه های این مردم فریب خورده به طرف مذهب خرافاتی رفت. چرا مذهب؟ چون مذهب از ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست افراطی، افراطی تر و راکدتر و دامنه اش هم در جامعه گسترده تر بود. نوجوانان و جوانان بیش از حد راکد و منزوی و تمام این منجلاب درونی خودشان را به تمام معنی در قامت منجلاب مذهبی افراطی خمینیسم پیدا کردند و خیلی به هم شبیه و با هم در این جهل مذهبی بیشتر خودمانی شدند‌ و از آن به یک باره خوششان آمد. به خمینی و منجلاب مذهبیش لبیک گفتند. خمینی شد منجی عالم و مظهر نجات بخش مذهبی آنها و او را در ماه و در دنیای خیالی خود اهورایی پیدا کردند. مردم تصور خودشان از خمینی و لجن مذهبیش را به غلط در شعر معروف حافظ پیدا کردند. « دیو چو بیرون رود فرشته در آید ». بدون آنکه بدانند که برداشت درست از این شعر چیست. این شعر را پستر و چاپ کردند و به در و دیوارها و تیر چراغ برق ها می چسباندند. همه به ناگاه به یاد جمله معمم (آخوند روضه خوان) نماز جمعه افتادند که می گفت، خداوند آقامون امام خمینی را برای ما فرستاده تا شر این رژیم را بکند و ما را از هر پلیدی نجات دهد. او منجی و مولای ما، هم دنیای ما و هم آخرت ما را درست می کند. مردم که از رژیم خسته و بیش از حد سطحی شده بودند و ذهنگرایانه دنبال یک معجزه گر می گشتند از تمام این تبلیغات و حرفهای دروغ مذهبی افراطی بهتر از راست خیلی خوششان می آمد. چرا؟، چون در خودشان ضعف و نا توانی و در خمینی قدرت لایزال الهی را می دیدند که معجزه وار می آید و این مردم را از دست رژیم منفور شاه نجات می دهد. جملات این معمم آویزه گوش دلشان شده بود و با آنها نجوا و درد دل می کردند که ای امام خمینی عزیز برحق، نایب بر حق امام زمان! بیا و ما را از دست این رژیم منفور و این غربی ها نجات بده. بد جوری مردم شست و شوی مغزی شده بودند و بدجوری پشت به رژیم و بد جوری روی خوش به طرف مذهب افراطی، بخصوص ولایت فقیه پیدا کرده بودند. آخوند کور از خدا چه می خواست؟ دو چشم بینا برای خودش و دو چشم کور برای صورت و سیرت(دل )مردم. اربابانشان هم همین را می خواستند. بقیه مطلب در بخش دوم می آید.

این مقاله قسمتی از کتابی است که اینجانب در آلمان منتشر کرده ام.

موفق باشید! پاینده و پیروز ایران عزیز و ملت قهرمان ما

اکبر دهقانی ناژوانی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)