افراد زیادی مانند من در قاهره، پایتخت مصر زندگی میکنند. به همین دلیل، تصمیم گرفتم که اینجا زندگی کنم. ما می دانیم که در این شهر چگونه باید زندگی کنیم. مثل یک الگوریتم..

به عنوان مثال، امسال من در مورد یک مسابقه جام جهانی با یک مرد ناشناس که در نزدیکی من در یک کافه حضور داشت، بحث کردم. من به او گفتم: “می دانی چیه؟ مثل سایه از من دور شو.” او به من نگاه کرد و سپس گفت: “من اینجا خواهم ماند.” من با خودم گفتم: وای – یکی دیگر از طرفداران مسابقه مبدل پوشی RuPaul! واقعا خنده دار بود. من هرگز آن لحظه را فراموش نخواهم کرد.

مصر یک کشور مذهبی است: اکثریت قریب به اتفاق جمعیت این کشور، مسلمانان و حدود ۲۰ درصد از جمعیت مسیحیان هستند. وقتی در مورد جامعه دگرباشان جنسی مصر صحبت میکنیم، همه با این مساله که ما در مصر هیچ حقوقی نداریم، موافقند. در حالی که احتمالا در مصر مانند ایران یا عربستان سعودی به دلیل همجنسگرایی کشته نمیشوید – (اگر چه احتمال قتل همیشه هست.)، می توانید به جرم همجنسگرایی سالها به زندان بیفتید.

به تازگی توسط یک پلیس به دلیل پوشیدن شلوارک و تی شرت در خیابان متوقف شدم. او گفت: “آیا شما خارجی هستید یا همجنسگرا؟” من گفتم: هیچ کدام. با هیچ یک از این افراد نمی توانید چیزی را آغاز کنید.” او سپس به شکل تحقیر آمیزی شروع به مسخره کردن صدایم کرد. خواست که کارت شناسایی ام را ببیند و آن را گرفت.

او سپس مرا به اتاق جستجو برد و مرا مجبور به در آوردن لباس هایم کرد. من از ترس میلرزیدم. با خودم فکر کردم که او قصد زندانی کردن من را دارد. او گفت: “چرا مثل همجنسگرایان لباس می پوشی؟” گفتم: “من همجنسگرا نیستم. هوا گرمه. این لباس ها برای تابستان مناسب است.” او گفت که طرز لباس پوشیدن من، به دلیل اینکه زانوهایم دیده میشوند، زشت است. بنابراین من گفتم: «من دیگر به این شکل لباس نخواهم پوشید.” پلیس دیگری آمد و جویای ماجرا شد. او گفت: “بگذار این زن برود.” و سپس خنده ایی مسخره تحویل من داد. آنها مرا رها کردند و من در حالی که گریه میکردم، به سمت مترو دویدم و وارد شدم: پاهایم از ترس میلرزیدند، به طوریکه متوجه رد شدن از ایستگاه مقصدم نشدم.

رشد به عنوان یک همجنسگرا:
دگرباشان جنسی در مصر نمیتوانند از خود صحبت کنند یا هویت واقعی شان را آشکارا زندگی کنند. من به این مساله در سنین جوانی پی بردم. من در شهری کوچک و محافظه کار در خارج از قاهره بزرگ شدم و همیشه می دانستم که متفاوت ام. دیگران هم من را متفاوت میدیدند.

در مدرسه، بچه ها نام من را با نام های مختلفی که معنی ‘faggot’ را داشت، صدا میکردند. من بچه بسیار حساسی بودم و هیچ دوستی نداشتم. من همیشه مورد ضرب و شتم قرار میگرفتم و وسائلم دزدیده میشد. یک بار من توسط چهار پسر مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، به طوری که سراسر بدنم کبود شد. من به مدرسه مذهبی نرفتم، اما دین به ما آموزش داده میشد. ما فصل مربوط به سادومی و غمور را مطالعه کردیم. بنابراین متوجه شدم که باید هویتم را مخفی کنم. چیزی مثل هویت جنسی من هرگز نمیتواند برای این جامعه برملا شود. این مساله میتواند منجر به از دست دادن همه چیز شود. من نگران خودم نیستم، بلکه نگران خانواده ام هستم … جامعه با آنها برخورد خشونت آمیزی خواهد داشت. 

خانواده درجه اول من، که در شهر محل تولدم زندگی می کنند، درباره هویت من می دانند. آنها از من حمایت نمیکنند. در واقع من از آنها انتظار هم نداشتم که از من حمایت کنند. آنها اساسا، به جز مواقعی که از من میخواهند که برای درمان این مساله به دکتر مراجعه کنم، هویت من را نادیده میگیرند.  (من افرادی را دیدم که سعی کرده اند از پزشکان برای همجنسگرایی کمک بگیرند – بعضی از آنها حتی برای درمان دارو مصرف کرده اند. این دیوانه کننده است.)

رابطه جنسی و آشنایی در مصر:
در مصر، مردم از برنامه هایی مانند Grindr برای آشنایی استفاده می کنند، اما این برنامه پر از پلیس است. با این حال، من به دلایل دیگری از آن اجتناب می کنم. افرادی که فقط به دنبال برقراری رابطه جنسی هستند، برایم جالب نیستند. حتی نام ها بسیار خنده دار هستند: “ماتحت گرسنه” یا “آلت تناسلی آتشین …” من هرگز این کار را انجام نمی دهم. من به دنبال برقراری رابطه جنسی نیستم اگر در زمان رشد به سهم خود، در این گونه روابط شرکت کردم.

پیدا کردن مردان دیگر برای برقراری رابطه جنسی، حتی بدون برنامه ها کار سختی نبود.در سراسر منطقه عربی شمال آفریقا، زمانی که شما یک مرد نرم و ظریف هستید که مثل زنان راه میرود، حرف میزند – خوب، زنان به شما شک نمی کنند. آنها فقط می گویند “او بسیار خوب رفتار می کند – والدینش او را خوب تربیت کرده اند.” اما مردان دیگر همیشه می دانند که قضیه چیز دیگری است. آنها سعی خواهند کرد که با شما دوست شوند. “میخواهی با هم بیرون برویم، برای دیدن یک فیلم به خانه ام بیا” و سپس آنها کمی بیشتر تمایل نشان میدهند و سوال معروف: “آیا تا به حال با یک مرد بوده ایی؟”، را میپرسند.

من باکرگی ام را در ۱۶ سالگی از دست دادم، اما من دوست پسر نداشتم. من هرگز حتی تلاش به آشنایی با کسی نکردم. اکنون من به دنبال یک شریک عشقی هستم. اما پیدا کردن چنین فردی سخت است. مردم تنها زمانی میخواهند با شما باشند که پول، ماشین و مسکن داشته باشید. این تنها راهی است که می توانید رابطه محکمی داشته باشید: اما مخفیانه و خضوصی. من شغلی ندارم، بنابراین نمی توانم اینها را ارائه دهم. من با مردم صادق هستم، و این به زندگی جنسی من کمک نمیکند.

یکی از افرادی که با او آشنا شدم و از او خوشم آمد، به من گفت که شرایطم برایش مهم نیست، چرا که به زودی ازدواج می کند، بچه دار میشود و زندگی عادی را ادامه خواهد داد. مسیحی یا مسلمان، مردم فکر می کنند که مخفی نگه داشتن همجنسگرایی و ربط دادن آن تنها به رابطه جنسی، از گناه بودن آن کم میکند و خدا آنرا میبخشد.

دوستیابی:
من در حال حاضر در یک آپارتمان با همخانه هایم که تعدادی مرد دگرجنسخواه هستند که از گرایش جنسی من بی خبرند، زندگی می کنم و از پس اندازهای آخرین شغلم، اجاره اش را پرداخت میکنم. تعدادی دوست نزدیک و مورد اعتماد دارم  که در مورد هویت جنسی ام می دانند، اما به غیر از آنها، من هیچ کس را ندارم. اما دارایی من، زندگی است که در فضای مجازی برای خودم ساخته ام.

من در فیسبوک و اینستاگرام همه چیز را به اشتراک می گذارم و در مورد همه چیز صحبت می کنم. مسابقه مبدل پوشی RuPaul، آخرین فیلم های دگرباشان جنسی و … از این طریق توانسته ام، دوستان زیادی در سراسر جهان پیدا کنم. برخی در انگلستان، برخی در ایالات متحده، سوئد، فنلاند و سراسر اروپا. من برای فردای مانند خودم یک گروه ایجاد کردم و تلاش کردم که اعضایش با هم آشنا شوند. آنها درباره رابطه جنسی، روابطشان و همه چیزدیگری صحبت می کنند. من وقت زیادی را با آنها صرف میکنم.

من فرد دیگری را پیدا کردم که زندگی مشابه من داشت، اما در سوریه زندگی میکرد. او به آلمان نقل مکان کرد. او از خودش در رویداذهای غرور عکس میگیرد و آنها را برای من می فرستد. وقتی مردم این کارها را انجام می دهند، احساس می کنم که بخشی از آن هستم. من در ذهنم، آنجا هستم. من و او و یک دوست دیگر از آفریقای جنوبی، برای به اشتراک گذاشتن مطالب، با یکدیگر، همدیگر را تگ میکنیم. بیشتر مطالب در مورد مسابقه مبدل پوشی RuPaul هستند!

من همیشه سرم در تلفنم است. بعضی ها فکر می کنند که این عجیب است. اما من حتی وقتی بیرون می روم و مشغول گذراندن وقت با خانواده و دوستانم هستم، به مطالب مربوط به خانم وانژه میخندم!

ژیان و افسانه:
مسابقه مبدل پوشی RuPaul برای من حیاتی است. ملکه های مورد علاقه من عبارتند از راجا، ویلام بلی و مانیل لوزون. من نمی توانم تفاوتی که آنها در زندگی من بوجود آورده اند را توصیف کنم. بعضی از دوستانم در خارج از کشور از من می پرسند که چگونه وقتی که بسیاری از همتایان من نتوانسته اند با هویت شان کنار بیایند، من اینقدر با آن راحتم.پاسخ من استفاده از رسانه ها و فرهنگ غربی است. من تمام برنامه های تلویزیون های مورد علاقه ام و فیلم های دگرباشان جنسی را دانلود می کنم. به همین دلیل انگلیسی من خیلی خوب است. من تسلطم به زبان انگلیسی را به هری پاتر اعتقاد مدیونم.

من در سنین رشد، هیچ دوستی نداشتم. بنابراین در حباب زندگی می کردم. به همین دلیل در مورد هویت ام احساس بدی ندارم. هنگامی که در سنین رشد، به اینکه التون جان همجنسگراست و ازدواج کرده است، الن دجنرس، نیل پاتریک هریس، جیم پارسونز و … که در سراسر جهان زندگی می کنند، همجنسگرا هستند و زندگی شاد و سالمی دارند، پی بردم، فکر کردم که من هم مثل آنها هستم. بعد، وقتی گوشی تلفن همراهم را برمیدارم و اخبار را می خوانم، احساس میکنم که مورد تنفر نیستم.

امید به آینده:
آیا می خواهم مصر را ترک کنم؟ حتمآ. من به پناهندگی فکر کرده ام، اما به درد من نمیخورد چون در صورت تقاضای پناهندگی، هرگز نمی توانم دوباره خانواده ام را ببینم. من آنها را خیلی دوست دارم. من می خواهم شاهد بزرگ شدن اقوام جوانم باشم و ازدواج آنها را ببینم. من میخواهم به هنگام غم و شادی در کنارشان باشم. و من به مادرم خیلی وابسته هستم.

بنابراین  هرگز خانواده ام را پشت سر نخواهم گذاشت. و هزینه این انتخاب، زندگی در افسردگی است. بزرگترین امید من در این لحظه، پیدا کردن یک شغل خوب و پس انداز پول کافی برای سفر کردن در آینده است. من در حال حاضر، مشغوب تلاش برای دریافت ویزای کاری هستم. در صورتی که ویزای کار دریافت کنم، بعد از مدتی می توانم درخواست شهروندی بدهم. باور کنید که داشتن یک پاسپورت خارجی یا تابعیت خارجی در مصر، باعث میشود که با شما مثل یک پادشاه رفتار شود.

اگر روزی مصر را ترک کنم، دوست دارم در انگلستان زندگی کنم. من عاشق هری پاتر هستم. می خواهم به طور خاص به اسکاتلند بروم. من همچنین دوست دارم که در هند که به آن سفر کرده و آنرا دوست داشته ام، زندگی کنم. متاسفانه هرگز به یک کشور دوستدار دگرباشان جنسی سفر نکرده ام، اما هند به اندازه مصر همجنسگراستیز و هراس نیست. من، قبل از قانونی شدن رابطه جنسی همجنسخواهانه در هند، به آنجا سفر کردم. 

امیدوارم روزی را ببینیم که همجنسگرایی در مصر قانونی شده است. امیدوارم به اندازه ایی عمر کنم تا بتوانم دو مرد را که آزادانه و دست در دست در خیابان راه میروند را ببینم.. نه به هومئوفوبیا، نه به خارجی ستیزی و هر چیزی شبیه به آن.

دیروز با کسی آشنا شدم. خیلی خوب پیش رفت. ما در شهر راه رفتیم و در حین عبور از چهار راه، دست های یکدیگر را گرفتیم. این کار مجاز است. سپس مجبور شدیم برای جلوگیری از جلب توجه، دستهایمان را رها کنیم. اما در همان چند لحظه عبور از چهار راه، با خودم فکر کردم، زندگی چقدر زیبا میشد، اگر این کار در همه معابر، مجاز بود.

ما همه جا هستیم؛ آزاد و برابر:

‌‎فیس بوک ما:
‌‌‌‌‏https://m.facebook.com/DharmaMartia
وب سایت ما:‏
‌‌‏http://dharmamartia.org
‌‎صفحه خبر وب سایت :
‏http://news.dharmamartia.org/
اینستاگرام ما:
‏dharma_martia
توییتر ما:
‏@DharmaMartia ‌‎
‌‌‏https://telegram.me/DharmaMartia
‌‎همکاران ما:
‌‌‏رسانه همیاری: ‌‌‏
‏http://media.hamyaari.ca
‌‌‏ فضای اختصاصی دارما و مارتیا در تریبون زمانه:
‏www.tribunezamaneh.com/archives/author/dharma-martia
سایت پلنت ترنسجندر:
‏www.planettransgende

منبع:
https://www.gaystarnews.com/article/what-its-really-like-to-be-a-young-gay-man-in-egypt/#gs.l5CE6CE

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com