ملت ایران در تاریخ معاصر بارها فرصت داشت در جهت برقراری حکومتی دمکراتیک گام بردارد. از جمله دوران مجلس اول مشروطه، دهه ۲۰ و ماه‌های پیش از انقلاب ۵۷ فرصت‌هایی بودند که در آنها نخبگان جامعه می‌توانستند با تلاش در راه آشتی ملی، حکومتی دمکراتیک و بهبودبخش را در ایران برقرار سازند.

اینک با آغاز ریزش حکومت اسلامی، باری دیگر خواه ناخواه به سوی دگرگونی مهم و خطیری به پیش می‌رویم.

این در حالیست که از یک‌سو ایرانیان میهن‌دوست، نظر به تجربیات گذشته، خواستار حکومتی از نوع کشورهای پیشرفته هستند، تا بالاخره بر نکبت عقب‌ماندگی کشور غلبه شود. از سوی دیگر اما متأسفانه نگاهی به نظرات آنانکه خود را «رهبران اپوزیسیون» و «فعالان سیاسی» می‌نامند، نشان می‌دهد که اغلب آنان سیاست را به عنوان دانشی نوین نمی‌شناسند. در حالی که، همانگونه که پدیده‌های طبیعی را تنها با شناخت از قوانین حاکم بر آنها می‌توان به خدمت گرفت، تنها با شناخت از قوانین اجتماعی و ظرفیت‌های جامعه، تحقق اهداف سیاسی امکان دارد و  چنانکه تاریخ معاصر ایران و به ویژه چهار دهه‌ی اخیر نشان می‌دهد هر کوشش دیگری یا بی‌نتیجه می‌ماند و  یا به ناکامی و حتی فاجعه می‌انجامد.

شگفت‌انگیز آنکه اگر گروه‌های مخالف حکومت اسلامی ظاهراً «هنر سیاست» را در این می‌دانند که همان حرف‌های گذشته را تکرار کنند و بر رقیبان خود حمله آورند، آخوندهای حاکم بر ایران در چهار دهه‌ی گذشته هم به غریزه‌ی حفظ قدرت و هم به کمک «اتاق‌های فکر» خود، چنان چرخش‌ها و نرمش‌هایی در پیش گرفتند که باعث حیرت و فریب شد و در مدت‌های طولانی به توهم درباره‌ی ماهیت رژیم دامن زد.

پژوهش‌های علمی، حکومت اسلامی را پس از دو نمونه‌ی فاشیستی و استالینی در ماهیت به عنوان سومین نمونه‌ی جهانی رژیم‌های توتالیتر شناخته‌اند. تکیه بر ماهیت توتالیتر حکومت اسلامی از این نظر اهمیت حیاتی دارد که راه را بر اقدامات ناکارآمد و ساده‌لوحانه می‌بندد و از هدر دادن انرژی سازنده در راه برکناری رژیم اسلامی جلوگیری می‌کند. طرفه آنکه رژیم با هر ترفندی می‌کوشد ماهیت خود را پنهان سازد و بدین هدف، با استادی به تدابیر نوینی دست می‌زند. دو نمونه‌ی زیر به خوبی نشانگر استادی ملایان در سیاست‌گذاری است:

*برای رژیم‌های توتالیتر کسانی که از سرکوب و پیگرد آنها جان به در برده، به خارج از کشور گریخته‌اند، گروه اصلی مخالفان را تشکیل می‌دهند که طبعاً می کوشند با جلب حمایت جهانی و گسترش روابط با داخل کشور جبهه‌ی مخالفان را تقویت کنند. بنابراین   رژیم‌های توتالیتر از رخنه‌ی تبعیدیان به داخل کشور با تمام قوا جلوگیری می‌کنند، اما حکومت اسلامی پس از تحکیم دستگاه‌های امنیتی و تبلیغی خود، ابتدا کنترل شده، اما رفته رفته به صدها هزار از کسانی که مورد آزار و ظلم قرار گرفته و از کشور فرار کرده بودند، اجازه داد به ایران رفت و آمد کنند، بدون آنکه بتوانند کوچکترین تأثیری بر فضای جامعه بگذارند. برعکس، بخش بزرگی از آنان به هواداران رژیم در خارج از کشور بدل شدند.

*نمونه‌ی دیگر، «سیرک انتخابات» است که رژیم‌های توتالیتر از ترس آرای مخالف اصولاً از شرکت مخالفان در آن جلوگیری می‌کردند. اما کارگردانان حکومت اسلامی توانستند هر بار آن را به صورت انتخاب میان دو رقیب واقعی صحنه‌پردازی کنند و در سایه‌ی رژیم ولایت مطلقه‌ی فقیه، توده‌های میلیونی را داوطلبانه به پای صندوق‌های رأی بکشانند و بدینوسیله به نمایش مشروعیت و مقبولیب خود بپردازند.

به همان نسبت که رژیم اسلامی استادانه سیاست‌گذاری می‌کند، «نیروهای مخالف» به ایستایی حیرت‌انگیزی دچارند و اجازه می‌دهند که حکومت اسلامی به شیوه‌های مختلف سیاست  «تفرقه انداز و حکومت کن!» را پیش ببرد.

البته باید انصاف داد که ملایان در این زمینه نه تنها تازه‌کار نیستند بلکه از تجربیات تاریخی موفقی برخوردارند.  پیش از این(۱) دیدیم که چگونه توانستند «انقلاب مشروطه» را که در صورت موفقیت می‌توانست بر عقب‌ماندگی ایران غلبه کند، به «اسمی بی‌مسمّا» بدل کنند. فراتر از آن،  جنبش ملی نفت بود که از آنجا آغاز شد که پادشاه، مصدق را به نخست‌وزیری برگزید تا قانون ملی شدن نفت را اجرا کند. اما بدینجا ختم شد که شاه دمکرات، پس از شکست جنبش، برای حفظ خود بر مسند قدرت، گزینه‌ای جز تدابیر آمرانه نیافت. از سوی دیگر ملایان توانستند نه تنها نقش مخرّب خود را پنهان سازند، بلکه به نام دفاع از مصدقی که خود، او را بر زمین زدند شکافی عمیق در جامعه‌ی ایران به وجود آوردند و آتش انتقام از «۲۸ مرداد» را آنقدر برافروخته نگه داشتند تا انقلاب ۵۷ ممکن شد.

جنبش دمکراسی‌خواهانه‌ی ایران نیز زمانی به «انقلاب اسلامی» منحرف شد که جناحی از ملایان به منظور جلوگیری از آشتی ملی و تحول دمکراتیک در کشور، کسب انحصاری قدرت را تنها راه نجات خود یافتند و با این هدف در مدت کوتاهی «امت» خویش را به میدان آوردند. در برابر این چرخش، از یک‌سو هرگونه آلترناتیو دمکراتیک از میان رفت و از سوی دیگر حکومت شاه نیز دیگر توانایی مقاومت را از دست داده بود و میوه‌ی رسیده‌ی قدرت چنان به سرعت به دامان ملایان افتاد که بخش بزرگی از آنان را، که تا حال دعاگو و جیره‌خوار حکومت بودند، دچار شگفتی کرد.

به هر روی، ملایان با انقلاب اسلامی در دامی افتادند که در دو سده‌ی گذشته از آن پرهیز کرده بودند. آنان در دو سده‌ی گذشته، در این مملکت بدون آنکه مسئولیتی بر عهده بگیرند، با عزّت و ثروت زندگی کرده، از دولت و ملت نیز طلبکار بودند. آنان شاید تصور می‌کردند که بر مسند قدرت سیاسی نیز چنین خواهد بود. اما هر چند که از ابتدا اعلام کردند خود را مسئول و جوابگوی نیازهای مردم نمی‌دانند، اما درآمدهای ملی ایران را چنان خرج هدف‌های قدرت‌طلبانه‌ی خود کردند و چنان نابکارانه به ورشکستگی اقتصادی ‌و سقوط مدنی کشور  دامن زدند که دیگر ممکن نیست بتوانند  آن را مانند گذشته با ژست‌های تبلیغی و موج‌های غوغاگری پنهان کنند.

رژیم اسلامی در هیچ زمینه‌ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی… و حتی مذهبی نه تنها نمی‌تواند بهبودی نشان دهد، بلکه فقط باعث فاجعه و بحران شده است. از این رو رمز پایداری آن را باید در طرف مقابل، یعنی در طرف مخالفانش جستجو کرد!

برای جهانیان باورنکردنی است، اما حقیقت دارد که مخالفان رژیمی که کشور را به سوی نابودی کشانده و حتی دیگر نمی‌تواند با سوء استفاده از احساسات مذهبی پشتیبانی اقشار پایینی جامعه را بخرد، از آشتی و همکاری برای برکناری حکومت عاجزند. بدین سبب، ممکن است که حکومت اسلامی همچون هم‌پیمان سوری خود کشور را در آتش و خون غرق کند، اما همچنان پا برجا بماند.

چنانکه پیکره‌پردازی از تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد، ملایان در بازی با برگ برنده‌ی «تفرقه بیانداز و حکومت کن!» نه تنها از انقلاب اسلامی به بعد، بلکه در فرصت‌های تاریخی گذشته نیز موفق بوده‌اند. تا آنجا که توانستند (با آنکه تنها برنده‌ی واقعی «کودتای ۲۸مرداد» بودند) میان دو گروه میهن‌دوست ایرانی یعنی هواداران شاه و پیروان مصدق شکافی اندازند که نه تنها از آشتی ملی جلوگیری کرد که هنوز هم به عنوان مهمترین مشکل «اپوزیسیون» برقرار است و در حالی که نه شاه مصدق را به خیانت متهم کرد و نه مصدق کلامی بر خلاف پادشاهی مشروطه بر زبان آورد، هواداران این دو، چنان از هم بیزارند که گویی دریایی خون آنان را جدا می‌کند.

با آغاز ریزش حکومت اسلامی همه‌ی گروه ها و سازمان‌های مخالف، جانی تازه گرفته‌اند و به فعالیت تبلیغی خود افزوده‌اند. هرچند این حرکت نویدبخش است، اما  از آنجا که به تکرار مواضع گذشته محدود است آن را فعالیت سیاسی نمی‌توان نامید. خاصه آنکه برخی از جریانات، برای هواداران خود چنان وانمود می‌کنند که رهبرشان به زودی با سناریویی مشابه انقلاب ۵۷ در پی «قیام ملت» با هواپیما به ایران خواهد رفت، با این «تفاوت» که این بار پس از تشکیل دولت موقت و سپس مجلس مؤسسان، شکل نظام آینده به رفراندوم گذاشته خواهد شد!

شگفت‌انگیز است که چنین رهبران و فعالانی نمی‌خواهند بدانند که فعالیت سیاسی به فعالیت تبلیغی محدود نیست و محور اصلی آن گفتگو و توافق با دیگر جریانات سیاسی و اجتماعی است. در عمل است که رهبران سیاسی می‌توانند توانایی‌های عملی و قدرت فکری خود را به نمایش بگذارند و در تفاهم و تبادل نظر میان گروه‌های سیاسی است که مردم می‌توانند از راه مقایسه بهترین را انتخاب کنند.

در چنین فضایی، نیروهای دمکراتیک جاذب و جالب شهروندان آتی ایرانشهر خواهند بود. اما به تصور «رهبران» امروزی میدان سیاست «بازار مکاره»ای(۲) است که در آن هر کس کالای خود را به ظاهری بهتر و با فریادی رساتر ارائه دهد، موفق‌تر خواهد بود. در چنین اوضاعی جای شگفتی نیست که «کف خیابان» در خارج از کشور نیز به چنین رهبران و گروه‌هایی اعتنایی ندارد، چنانکه دو رویداد اخیر به طرز اسفناکی این واقعیت را نشان داد. رویداد نخست «تظاهرات هواداران سلطنت» در حاشیه‌ی مجمع عمومی سازمان ملل بود و دیگری «کنگره‌ی حزب سکولار دمکرات» در فرانکفورت که شمار شرکت‌کنندگان در آنها به صد نفر نرسید.

یخ‌زدگی روابط میان جریانات سیاسی چنان است که عطا هودشتیان مجبور شد بنویسد: «از آنرو که هیچ گروهی تا کنون موفق نشده است که خود را به یک بدیل قابل قبول معرفی نماید، پس بدون اتلاف وقت، باید به اقدامی سترگ دست زنیم: باید از خود به عنوان بدیل بگذریم و به دنبال یک بدیل خارج از خود باشیم»!(۳)

ما ایرانیان در داخل و خارج از کشور به همان میزان که از حکومت جهل و جنایت اسلامی به جان آمده‌ایم، از کوته‌نظری و ناراستی کسانی که خود را منجیان ایران و ایرانی می‌خوانند نیز به ستوه آمده‌ایم. انقلاب اسلامی چنان تجربه‌ی دردناکی است که نه تنها نسلی که آن را به چشم دیده، بلکه نسل جوان ایران را از باور به شعارهای فریبنده و وعده‌های واهی بازمی‌دارد. صرف نظر از «چپ»ها که گویی منتظرند تا در ایران دمکراسی برقرار شود تا بتوانند برای «تحقق آرزوهای کمونیستی» خود مبارزه کنند، آیا رهبران سیاسی  اپوزیسیون می‌خواهند که ما باور کنیم، برقراری دمکراسی در ایران چنان خواهد بود که در آینه‌ی خیال ترسیم می‌کنند؟ آیا قابل تصور است که پس از برکناری حکومت اسلامی (با توجه به دشمنی‌های موجود) چنان حکومتی پرثبات برقرار خواهد شد که بتواند به بازسازی ایران دست زند؟

طرفه آنکه برخی از «فعالان سیاسی» باور دارند که سیاست  و اخلاق دو پدیده‌ی ناساز و حتی متضادند! در حالی که اعتماد متقابل و اخلاق نیک، سنگ بنای نظام دمکراسی را تشکیل می‌دهد و برتر نهادن منافع ملی بر گرایش‌های فردی و گروهی مهمترین پیش‌شرط بنای آن است. دیگر وقت آن رسیده که ایرانیان میهن‌دوست مسئولانه گفتار و رفتار کنند و از هرگونه ستایش خشم و خشونت و انتقام بپرهیزند. دست‌کم این است که می‌توانیم از کشورهایی که پس از رژیم‌های توتالیتر به بازسازی دمکراسی موفق شده‌اند، بیاموزیم.

بی‌شک آلمان و ژاپن از این نظر نمونه‌اند. درسی که می‌توانیم از آنها بیاموزیم این است که بازسازی کشور و غلبه بر خرابی‌های مادی و معنوی، به دورانی با ثبات سیاسی نیاز دارد. از این رو مثلاً در آلمان در دهه‌ی نخست پس از جنگ همه‌ی احزاب افراطی چپ و راست ممنوع بودند. دو نکته‌ی دیگر آنکه نوسازی دستگاه دولت نه از بالا، بلکه از پایین‌ترین سطح، یعنی با انتخاب شهرداران آغاز شد و سیاست اعلام شده‌ی دولت آدنائر  «آزمایش موقوف!» (!Keine Experimente) بود، بدین معنی که از هرگونه اقدام با پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی دوری خواهد شد.

ایران کشور نوبنیادی در آفریقا نیست که شکل نظام آینده‌اش انتخابی و آزمایشی باشد، بلکه کشوری است با هویت و فرهنگی دیرینه که در دوران معاصر به سبب تسلط آخوند از مسیر پیشرفت منحرف شد، اما همچنان شایسته‌ی حکومتی برآمده از این هویت و فرهنگ والا است که باید با توجه به نیازهای دمکراتیک دنیای معاصر بازسازی و نوسازی شود.

پس از آنکه قدرت‌خواهی ملایان و شکاف میان ملت و دولت، دو سده ایران را از نوسازی بازداشت، با برکناری حکومت اسلامی، تحقق آشتی ملی و همکاری همه‌ی شهروندان، از اهمیت حیاتی برخوردار است. این همکاری و نزدیکی را باید از هم‌اکنون پی‌ریزی کرد و بدین سبب بدون حرکت به سوی آشتی ملی میان هواداران شاه و مصدق، هیچ حرکت آینده‌سازی ممکن نخواهد شد.

بدین دلیل ساده که هیچیک از دو گروه نخواهند توانست به تنهایی حکومت اسلامی را به عقب برانند، در حالی که در روند آشتی ملی گروه‌های هرچه بزرگتری به میدان مبارزه‌ی سیاسی بازخواهند گشت. در راه آشتی ملی باید از هم‌اکنون گام برداشت و به حکم منافع ملی، هرگونه پافشاری بر اختلافات، به ویژه اختلاف میان دو گروه بزرگ هواداران شاه و دوستداران مصدق، کمک به ادامه‌ی تسلط حکومت اسلامی است زیرا این دو گروه بنا به آمار در مجموع مورد پشتیبانی اکثریت ایرانیان هستند و آشتی آنها بی‌شک به زایش  نوین همبستگی ملی منجر خواهد شد.


(۱) ر.ک. فاضل غیبی، «ملایان، برندگان سه انقلاب»، کیهان لندن، ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
(۲) دکتر اسماعیل نوری‌علا، جمع بندی ششمین کنگره سکولار دموکرات های ایرانیان در فرانکفورت، یوتیوب ۲۱:۲۲
(۱)عطا هودشتیان، «ضروت یک بدیل فراحزبی»، ایران امروز، ۲۰ سپتامبر۲۰۱۸

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com