نگاهی به کتاب جهاد رژ لب نوشته آزاده معاونی
■ تهیه و ترجمه: محمد افخم
«جهاد رژ لب به همان اندازه که عنوانش مدعی است برجسته است. روشنگر، هوشمندانه و غالباً عمیقاً تکان دهنده. معاونی به طرز خیره کننده ای خوب می نویسد». شیکاگو تریبون
آزاده معاونی در سن خوزه بزرگ شد و در دانشگاه کالیفرنیا در سانتا کروز سیاست خواند. او پس از اخذ بورسیه ی سفر به مصر، در دانشگاه آمریکایی قاهره عربی خواند. پیش از پیوستن به لس آنجلس تایمز برای پوشش اخبار جنگ آمریکا و عراق به مدت سه سال به عنوان خبرنگار نشریه ی تایم در خاورمیانه مشغول به کار بود. او هم اکنون در بیروت زندگی می کند.
آزاده معاونی تا آنجا که به یاد می آورد، همیشه نسبت به هویت دوگانه اش به عنوان یک ایرانی ـ آمریکایی احساس غریبی داشته است. زندگی در مناطق حومه ای شهرهای بزرگ در آمریکا برای آزاده زندگی در دو دنیای متفاوت را رقم زده است. در خانه، او دختر جامعه ی تبعیدی ایران بود. چای می نوشید، به سنت وفادار بود و خواب تهران را می دید. بیرون از خانه، او یک دختر کالیفرنیایی بود که یوگا تمرین می کرد و مدونا گوش می داد. برای سال ها او تفاوتِ شدیدِ بینِ دو فرهنگش را کتمان می کرد ولی دانشگاه این تفاوت بین ایران و آمریکا را بیش از حد بزرگ کرد و او بعد از فارغ التحصیلی به عنوان یک روزنامه نگار عازم ایران شد. این داستان جست و جوی او برای هویتش بین دو فرهنگ است که در یک تاریخ خشن از هم دور افتاده اند. این داستان همچنین داستان ایران است، سرزمین بی قراری که در گرگ و میش انقلابش گم شده است.
ورود معاونی به وطن اش با روزهای آغازین جنبش اصلاحات در ایران همزمان می شود. روزهایی که جوانان در خیابان ها تجمع می کردند و خواستار پایان رژیم اسلامی بودند. در این دوران پر سر و صدا، او شروع به تلاش برای ساختن زندگی اش در کشوری سیاه می کند، کشوری که هیچ شباهتی به تصویر او از ایران ندارد، تصویری که روشن، زعفرانی و فیروزه ای رنگ بود.
معاونی، خبرنگار نشریه ی تایم، زاده ی یک خانواده ی تبعیدی ایرانی در آمریکا دو سال (۲۰۰۰-۲۰۰۱) را برای کار در ایران گذراند. با وجود آنکه او خبر از احساس التهاب و سرکوب بین ایرانیان ما بین تجمع های آزادی خواهانه ی دانشجویی در سال ۱۹۹۹ و سخنرانی «محور شرارت» در سال ۲۰۰۲ می دهد، درونمایهی داستان صمیمی تر است. معاونی در جستجوی “پیدا کردن رابطه اش” با ایران است. نه کنجکاوی های نژادی نوجوانی اش و نه تصاویر شاعرانه اش از سفر دوران کودکی اش به ایران، هیچ کدام نتوانست به او کمکی برای مواجهه با واقعیت هایی کند که در ایران با آنها رو به رو شد؛ این که قوانین، محدودیت ها و تابوها را بشناسد و چگونه از زیرشان طفره برود و یا حتا مثل یک ایرانی از آنها به نفع خود بهره برداری کند. از آنجا که او یک روزنامه نگار بود، حضور سایه وار و نامحسوس نهادهای امنیتی ایران همواره با او بود (به او گفته بودند بهتر است کتابش را قبل از انتشار ببینند). خواننده ها همچنین به صورت اجمالی با صمیمیت های زندگی ایرانی آشنا می شوند: معاونی با خانواده ای زندگی می کند و مهمانی گرفتن مخفیانه، باشگاه های زنانه و محبوبیت جراحی های زیبایی را نمایش می دهد.
مجله کییر کاس درباره کتاب جهاد رژه لب می نویسد:
«داستان نویسنده برای تلاش و برای بودن هم زمان در دو نقش یک خبرنگار خارجی در یک رژیم تئوکراتیک از طرفی و یک دختر جوان با شغل و خانواده در آپارتمان شخصی اش از طرف دیگر، به زیبایی و با جزئیات بیان شده. این کتاب باید خوانده شود.»
همچنین میشیکو کاکوتانی در نیویورک تایمز می نویسد:
«آزاده معاونی، در کتاب خاطرات جدیدش، جهاد رژ لب، خواننده را در تور هدایت شده ای به فرهنگ زیر زمینی جوانان در ایران می برد».
من به تازگی خواندن کتاب جهاد رژ لب را تمام کرده ام. این کتاب داستان دختری ایرانی است که در کالیفرنیا بزرگ شده و به عنوان خبرنگاربه ایران رفته تا تلاش کند جایی را پیدا کند که به آن تعلق دارد. او تمام نوجوانی اش را در بیگانگی با محیط سپری کرده است. همواره با این باور که اگر می توانست دوباره به “ایرانیت” اش متصل شود، کامل می شود. متاسفانه، وقتی به تهران می رسد، متوجه می شود در آنجا هم احساس یک خارجی را دارد. در حالی که به دنبال جایگاه خودش است، با جامعه ی ایران در زمانه ی مدرن آشنا می شود و به خواننده تصویری فراتر از حرم و بمب گذاری انتحاری درباره ی ایران می دهد.
یکی از مطالبی که به طور پیوسته در کتاب مطرح شده روابط بین دو جنس مخالف است. نحوه ای که با زنان رفتار می شود و نحوه ای که انتظار می رود آن ها رفتار کنند و لباس بپوشند. در میان تمام ادعاهایی که مدعی اند حجاب برای حفاظت زنان از مردان به وجود آمده و هدفش بیرون نگه داشتن میل جنسی از حوزه ی عمومی است، معاونی مدعی است ماجرا اتفاقاً برعکس است. یا حداقل در ایران در زمانه ی مدرن این گونه است و این موضوع قابل فهم است. این ادعا همچنین توسط “لوییز بران” در کتاب “دختران رقصنده ی لاهور” نیز مطرح شده است: اگر چیزی را از انظار عمومی مخفی کنید، جامعه به آن بیشتر متمایل می شود. جنجال بر انگیزتر از زمانی که دیده می شود و بیشتر در ذهن مردم جریان خواهد یافت. در حالت مورد بحث، آن “چیز” بدن زن است. به استناد به معاونی بسیاری از مردان منحرفانی هستند که مسائل ساده ای مانند لبخند زدن یا سیگار کشیدن در محیط های عمومی را دعوت کردن یک زن به همآغوشی به حساب می آورند. حتی روحانی ها از زنان شماره تلفن می خواهند. معاونی خود این مساله را تجربه کرده است. او در یک داستان حیرت برانگیز، مفصل روایت می کند که یک روحانی در سفرش از او شماره تلفنش را درخواست کرده و خواسته به تنهایی با او ملاقات کند. سکس در ذهن هر دو جنس در یک سطح اهمیت است و همان زنانی که روزها در خیابان با چادر راه می روند، شب هایشان را با چت های شهوت آلود در اینترنت می گذرانند. با این که دولت برای کنترل جامعه، زنان را مجبور به رعایت حدی از پوشش می کند، حاصل برعکس شده و جامعه ای به دست آمده که سکس را بیش از حد عادی آرزو می کند و می خواهد درباره اش صحبت و آن را تجربه کند.
معاونی درباره ی حجاب و لباس های زنانه ی ساده، گستاخانه سخن می گوید. او نشان می دهد که بر خلاف تصور جهانیان از ایران آن جهادی که ایرانیان در حال برنامه ریزی و انجام آن هستند، جهاد رژ لب است.
البته می توان به وضوح دید که خاطرات او به هیچ وجه نمایشگر تجربیات همه ی ایرانیان نیست. او تنها نشان دهنده ی طبقه ی برتر است. طبقه ای که عموماً از قوانین جامعه مستثنا می شوند و می تواند از زیر آن در بروند. من واقعا دوست دارم خاطرات شخصی از طبقه ای فقیرتر مثلا از طبقه ی کارگر در ایران را بخوانم. کسی که متعلق به جنوب تهران است. من دوست دارم خاطرات زنی از زمان خدمتش در پلیس امنیت اخلاقی را بخوانم. هرچند شک دارم چیزی شبیه به این به این زودی ها در کتاب فروشی های پیدا شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.