وهمانگیزترین نقطه بود
که ناگهان زیر ضربآهنگِ تندِ دارکوبی تَرَک برمیداشت
و بعد عنکبوتی درشت
با هزار چشمِ ریز و تیز میخرامید
و این گسست را با تارهای چسبناکش بند میزد،
برای شکار رهاییِ پروانه!
جغدی بر شاخهیِ مدام زوزه میشد
و ماری که میپیچید دور نازکی لحظه و چنان میچلاندش که آه میکشید
جنگلی ست در سَرم که درد میکند
درد میکند و باز میکوبد و میکوبد دارکوب بر طبلِ تکرار
و پیش میآید عنکبوت
و جیغ میزند جغد
و خوب میچلاند ما را مارِ زمان!
پویان مقدسی
سپتامبر ۲۰۱۸
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
قطعهء زیبایی بود, سپاس.
دوشنبه, ۱۲ام شهریور, ۱۳۹۷
شعر شما, خصوصا آن ” مارِ زمان” حقیر را به یاد این شعر از شاملو انداخت. شاد باشید.
———
من مرگ را…
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که در من میگذرد.
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که چون جوبارِ آهن در من میگذرد.
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که چونان دریایی از پولاد و سنگ در من میگذرد.
□
در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من،
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من.
در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
□
من برگ را سرودی کردم
سرسبزتر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پُرنبضتر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پُرطبلتر ز مرگ
سرسبزتر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پُرتپشتر از دلِ دریا
من موج را سرودی کردم
پُرطبلتر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم.
آذرِ ۱۳۴۰
سه شنبه, ۱۳ام شهریور, ۱۳۹۷