ضربالمثل « نوشدارو بعد از مرگ سهراب» مثل بقیه ضربالمثلهای فارسی دریایی از معنی و مفهوم را در دل خود جای داده است. از آنجایی که نه ادیبم و نه فیلسوف و نه روشنفکر، لاجرم با زبان عامیانه الکن خود از زاویهای متفاوت به این ضربالمثل می پردازم. این ضربالمثل در میان مردم کوچه و بازار زمانی بکار برده می شود که می خواهند بگویند کار از کار گذشته و دیگر هیچ چیز افاقه نخواهد کرد. نوشدارو دیر رسیده و بیمار از دست رفته است. که تعبیر درستی است. فقط یک نکته ظریف در این میان مغفول مانده و آن اینکه، هر چند رسیدن دیرهنگام نوشدارو در بازگرداندن سهراب به زندگی اثر ندارد اما خود نوشدارو کماکان نوشدارو است. یعنی مرگ سهراب هیچ چیز از خاصیت جادویی نوشدارو کم نمی کند؟! اما دلیل طرح این موضوع و وصل آن به فضای سیاسی کشور…
آقای مهدی کروبی در نامه اخیر خود با طرح سه خاطره از دوران حضورش در فضای سیاسی و حجم بزرگی از سوالات کلیدی، حکومتی را که خود از بانیان و بمدت دو دهه از طرفداران پر و پا قرص آن بوده به چالش کشیده است. سه خاطره در راستای آگاهسازی جامعه از کم و کیف شیوه مضحک تصمیمگیریهای کلان سیاسی در نظام حاکم شامل: «روند افزودن لفظ مطلقه به جایگاه ولایت فقیه. حذف محدودیت زمانی به میزان ده سال از جایگاه ولایت فقیه. روند طرح و رد شدن موضوع اختیار انحلال مجلس برای جایگاه ولایت فقیه (که آقای کروبی ادعا می کند با هماهنگی ایشان و همفکرانشان جلوی آن گرفته شده است)». و سوالات در نامه اخیر آقای کروبی که مستقیما خطاب به مجلس خبرگان نوشته شده فراوان است از جمله: «چرا از رهبری نسبت به ورود سپاه، بسیج و نیروی انتظامی به بانکداری، فروش نفت و… پرسش نمیکنید؟ چرا از دخالتهای فرماندهان سپاه بر امور سیاسی و اقتصادی کشور و یا تعیین مرزهای دیپلماسی که مغایر قانون اساسی و فرمان امام است پرسش نمیکنید؟ چرا از دخالتهای دستوری برخی از ائمه جمعه در امور جاری کشور پرسش نمیکنید؟ چرا از وضعیت اسفبار دستگاه قضا از رهبری پرسش نمی کنید؟ چرا عدالتخانه نظام اسلامی به این روز سیاه نشسته است؟…» و بعنوان نتیجه این چراها اعلام می کند: “صریحاً میگویم با این شیوه مدیریت، کشور به دوران پیش از مشروطه یعنی به زمان قاجار برگشته است. در عجبم از سکوت قبرستانی برخی اشخاص در قبال این همه ظلم و تباهی! در آستانه چهلمین سال انقلاب باید با صراحت بگوئیم که نه تنها نتوانستهایم به آرمانهای انقلاب وفادار بمانیم بلکه به دلیل همین خودمحوریها و عطش سیری ناپذیر قدرت کارنامه پر افتخار روحانیت شیعه را که در گذر بیش از هزار سال تلاش بزرگان به دست آمده بود ویران کردیم. باید بپذیریم که شیوه غلط و بدتر از آن اصرار بر همان شیوه غلط مردم را اینچنین در مقابل نظام قرار داده است.” و اما حسن ختام نامه بعد از اقرار به شکست و ناکامیهای اصلاحات و اصلاحطلبان در دو دهه گذشته، راه حل پیشنهادی ایشان بدین قرار است: “ده سال پس از انقلاب، قانون اساسی اصلاح و بازنگری شد و قطعاً پس از ۲۹ سال از آخرین بازنگری آنهم با تجربه عینی و عملی امروزمان باید مجدداً اصول متعدد آن «به نفع حاکمیت» و نظارت مردم اصلاح شود بنحوی که انحصار قدرت در ید یک فرد برای همیشه در این سرزمین کنار گذاشته شود و مردم نه در حرف و کلام بلکه در عمل حاکم بر سرنوشت خویش گردند.”
آنچه در این نامه آمده در ظاهر بازنویسی و بازخوانی خواستهها و سوالات جامعه و منتقدین در طول چهار دهه گذشته است. البته با یک اختلاف کلیدی. و آن اختلاف مربوط به هدف است.
آقای کروبی در این نامه از جایگاه یکی از وابستگان و دلبستگان و دلسوزان نظام – که البته خود مورد بی مهری و بی عدالتی هیات حاکمه و رهبرش قرار گرفته است – می نویسد و هدفش همچنان تثبیت جایگاه نظام از طریق ایجاد تغییرات و اصلاحات است. از منظری می توان گفت آقای کروبی نه از جایگاه یکی از رهبران جنبش سبز بلکه از جایگاه یکی از رهبران سابق در تیم رهبری نظام به هیات حاکمه نامه می نویسد. و هر چند صادقانه به شکست روند اصلاحات اقرار میکند اما هنوز معتقد است نظام قابلیت بازسازی و ترمیم و اصلاح دارد. او در این نامه یکی به نعل می زند و یکی به میخ و برغم افشاگریهای غالبا تکراری! در باب فعالیتهای اقتصادی سپاه و دیگر ارگانهای وابسته به بیت رهبری، رسما بر وجاهت حضور مجلس خبرگان در عرصه سیاست ایران که یکی از اصلیترین مباحث مورد اعتراض اپوزیسیون و منتقدین و معترضین سیاسی و از کلیدیترین ارکان نظام حاکم است مهر تایید می زند.
بعد از انتشار این نامه هوادارن آقای کروبی و طرفداران اصلاحات تلاش گستردهای کردند که بو و رنگ بیانیه سیاسی به آن بدهند و در قالب «کیفرخواستی برای آقای خامنهای» مطرحش کنند اما آنچه بسیاری از مردم از این نامه برداشت کردند رنگ و بوی «اعترافات» دارد. اعترافاتی که قطعا ارزشمند است و در محضر تاریخ ثبت خواهد شد اما بسیار دیرهنگام است و مصداق نوش دارو بعد از مرگ سهراب. دیر هنگام رسیدن نوش دارو چیزی از ارزش آن کم نمی کند اما قطعا موجب بازگشت سهراب به زندگی نمی شود. سهراب این داستان یعنی وجاهت نظام سیاسی حاکم و مقبولیت ایدئولوژی پشت آن مدتهاست که در قلب مردم ایران مرده است و هیچ نوشدارویی مرده را زنده نمی کند.
یکی از اشتباهات رایج در میان تحلیلگران سیاسی خصوصا تحلیلگران متمایل به اپوزیسیون این است که جنبشها و گروهها و احزاب را صرفا بر اساس سابقه، رویکرد و استراتژی رهبرانشان قضاوت می کنند و غالبا یا کلا از بدنه جنبش غافل می مانند و یا بدنه را هم از جنس رهبران شناخته شده آن تصویر می کنند. من شخصا معتقدم این رویه غیرمنصفانه و غیر اصولی است. برای نمونه معتقدم جنبش سبز را بایستی فارغ از سوابق سیاسی رهبران آن تحلیل نمود. به اعتقاد من جنبش سبز یکی از اتفاقات بزرگ تاریخ سیاسی معاصر ایران بوده و هست که بدنه آن از متن و بطن مردم ایران بوده است. در این جنبش به اقتضای فضای سیاسی و زمانه مردم آگاهانه و کاملا سیاستمدارانه رهبرانی از جنس خود نظام حاکم برگزیدند. از معدود دفعات و جنبشهایی که مردم رهبران را جذب کردند و نه رهبران مردم را! و موفقیتهای بدست آمده از آن دوران ثابت می کند که این تصمیم ««در زمان خود»» تصمیم درستی بود.
بزودی هوشیاری و درایت مردم باز هم شگفتیآفرین خواهد بود، زودتر از آنچه تصورش را بکنید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.