۱-وقتی که مرد همه پرندگان درآسمان برایش هق هق گریستند
۲-وقتی که مرد پرندگان تاب گریه رانیاوردند وبغض کرده برایوان خانه اش پروبال زدند
۳-وقتی که مرد باران واپسین گریه اش را به امانت به قطره قطره های بارانی اش سپرد
۴-وقتی که مرد همه آرزوهای ناکام اش پیرهن سیه پوشیدندودرمجلس ترحیم اش بماتم واندوه نشستند
۵-وقتی که مرد آسمان بغض کرد و کرور کرور بارید وبه مرده شورگفت:نشورداش…من خودم می شویم اش
۶-وقتی که مرد مادرش آنقدرگریست تاکه آب شیرین دریا«شور»شدوماهیان درشوری آب مردند
۷-وقتی که مرد آرزوهایش بغض کرده گفتند:داشتیم به رویاهایش نزدیک می شدیم
۸-وقتی که مرد آرزوهایش دیگرتاب تنهایی رانیاوردندوازپلی خودرابه پائین انداختند
۹-وقتی که مرد درخت بیدباغچه اش ازغم وفراق اش کمرش خم گشت
۱۰-وقتی که مرد خدابه اندوه نشست وگفت:ازچه آرزوهایش رابرنیاورده ام
۱۱-وقتی که مرد همه آرزوهایش خودراانتحارکردندوگفتند:بعدازتو آرزوی نداریم
۱۲-وقتی که مرد قطارآرزوهایش آزایستگاه مرگ برای همیشه بازایستاد
۱۳-وقتی که مرد درواپسین نگاه اش به زندگی تف انداخت
۱۴-وقتی که مرد عقربه های ساعت مچی اش باندوه وماتم واپسین لحظه های زیستن اش رامی نواخت
۱۵-وقتی که مرد عقربه های ساعت مچی اش هیچ میل به بازایستادن قلب اش رانداشت
۱۶-وقتی که مرد کفش های تازه اش حکایت راههای نرفته رابرایش می گفت
۱۷-وقتی که مرد ماهی درچشم های دریایی اش آب تنی می کرد
۱۸-وقتی که مرد غمهای قدونیم قداش چون فرزندان اش دوروبراش راگرفته بودندومویه می کردند
۲۰-وقتی که مرد بهارشکوفه های درخت اش رابه پائیزسپردوجسدبی جان اش رازیرانبوه برگهای زردمدفون کرد
۲۱-وقی که مرد باران چه اندوهگینانه روی جای پاهایش گام برمی داشت
۲۲-وقتی که مرد روبه غمهایش کردوگفت:بعدازمن غمهایتان بهاری بادوگاه گاهی یادی ازغم های جاودانه ام بکنید
۲۳-وقتی که مرد گفت :میمیرم تاکه شایداین باربه«شادی»به خشت بیفتم
۲۴-وقتی که مرد گفت:آخرکجای جهان دیده اید…که ماهی درخشکی زندگی کند
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.