پس از اینکه کوشش های بسیار جمهوری اسلامی برای توجیه حجاب اجباری به عنوان یک امر واجب دینی و مطابق نص قران در جامعه ایران و شکست خوردن آن، اکنون رژیم ناچار شده است از مسأله شرعی عقب نشینی کند و بگوید حجاب اجباری نیست و مسأله ای فرهنگی و اجتماعی است.
ادعای اینکه اجباری نیست یعنی امری است اختیاری و مردم آزادند که حجاب را اختیار کنند یا نه. در صورتیکه می دانیم این طور نیست و حجاب با حضور مأموران انتظامی و سرکشی مأموران نهی از منکرات و غیره امری تحمیلی است و با خشونت تمام هم به زنان ایرانی تحمیل می گردد.
این ارزش گذاری فرهنگی و اجتماعی ریشه اش به این استدلال برمی گردد که اکثریت مردم مسلمانند. این سخن مبهم و نادرست که هم از حکومت و هم از ملی مذهبی ها می شنویم، جامعه ما را به انحطاط کشانده است.
چرا میگویم مبهم و نادرست؟ برای اینکه مسلمان بودن مردم ایران معنایی آماری دارد و نه بیش از آن. طبق آمار این طور است، ولی آیا از این رقم میتوان نتیجه گرفت که همه مؤمن و معتقدند، یا اگر هستند به فرایض دینی عمل میکنند؟ یا اگر هم بکنند، به همان ترتیبی است که حکومت به آنها تحمیل کرده؟ با همین یک رقم میخواهند دست و پای همه را ببندند که چون «مسلمانید»، پس هر چه ما راجع به اسلام میگوییم و به خودتان هم تحمیل میکنیم، درست است، حق با ماست و شما باید اطاعت کنید.
چرا می گویم انحطاط؟ به سبب آن که این استدلال خواهان یکدست کردن فرهنگی مردم است، با نادیده گرفتن تفاواتهایی که بین آنها هست و البته با کنار گذاردن پیروان سایر ادیان و دگرباوران فرهنگی از صورت مسئله و نفی حق همگان در اینکه انتخاب کنند چگونه ایرانی باشند. جمهوری اسلامی با تاراندن اقلیت های مذهبی و دگرباوران و بیرون راندن بیش از ۶ میلیون از جمعیت ایران کوشیده خواست آزادی مردم ایران را تحت لوای فرهنگ سرکوب کند و وجه اساساً مذهبی سیاست خویش را به این ترتیب بزک کند.
با اطلاق صفت مسلمانی به مردم نمی توان حجاب را به آنها تحمیل کرد. در همان «اکثریت» که میگویند، ما انواع مسلمان داریم ، مسلمان سنی ، مسلمان لائیک و حتی مسلمان بیدین. گذشته از آن با غیر مسلمانان چه کنیم ؟ جامعه ایران همواره جامعه ای چند فرهنگی و مجموعه ای از ادیان مختلف بوده است. فرهنگ ایران هم که یکسره اسلامی نیست. اگر هست پس تاریخ پیش از اسلام هم لابد جزو فرهنگ ایران نیست.
دستاویز قرار دادن «اکثریت مسلمان» یک استدلال ضد دموکراتیک است چون در یک جامعه آزاد باید مرا به عنوان یک فرد بشناسند و حقوق مرا به رسمیت بشناسند درحالیکه با این استدلال مرا جزو اکثریت امت یا مردم مسلمان یا چیز دیگری محسوب می کنند تا برایم تکلیف معین کنند. این امر نه تنها فرهنگی و اجتماعی نیست، بلکه ستیز با فرهنگ مردم است. اول از همه اینکه فرهنگ چیزی است که جامعه می سازد نه دولت. وقتی می توان چیزی پدیده ی فرهنگی نامید که مردم به خواست و ابتکار خود آنرا ساخته یا پذیرفته باشند. حرف تحمیلی را که نمی توان فرهنگی شمرد. از این گذشته، فرهنگ ایرانی یک مجموعه چند هزارساله است و ثبت و ضبط شده و آن را نمی توان با تاریخ سازی و چماق منکرات و فشار قوه قهریه و نیروی انتظامی تغییر داد. زنده یاد سعیدی سیرجانی در کتاب « سیمای دو زن » به فرهنگ ایرانی و شخصیت زن ایرانی که در چهره ی «شیرین » متبلور شده است پرداخته و تفاوت آن را با فرهنگ آخوندی بس شیوا و هنرمندانه و در ضمن بی پروا، آن هم در زیر سرنیزه رژیم اسلامی، به تصویر کشیده است.
از اول انقلاب اعتراض به حجاب اجباری آغاز شد و زنان رو در روی خمینی ایستادند و تنها موردی که خمینی عقب نشست همین مورد بود. در آن جو انقلابی زنان کارمند، دانشجویان و دختران مدارس و کارکنان هواپیمای ملی، همراه با مردانی که به دفاع از حقوق آنها به میدان آمده بودند، با همبستگی بی نظیری به اعتراض برخاستند.
خمینی در مقابل قیام زنان موقتاً عقب نشینی کرد و طالقانی به یاری او شتافت که : «حضرت آیت الله خمینی نیز اجبار و اکراهی به شکل اکراه بیان نکرده اند…. هو و جنجال راه نیاندازند و همانطور که بارها گفتیم همه ی حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند. و از آنها خواهش می کنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد به جائی بر نمی خورد…. اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت الله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند راهنمائیش می کند که شما اینجور باشید به این سبک باشید.» (کیهان،۲۰ اسفند ۵۷، شماره ۱۰۶۵۸) متأسفانه این توجیهات بیهوده راه اجباری و قانونی کردن حجاب راهموارکرد و برای جامعه ی ما بسیار گران تمام شد.
حجاب شرعی به آن صورت که امروز مطرح است در قران نبوده و اگر هم آیه ای هست بیشتر خطاب به مردان است که ناغافل وارد منزل همسران پیامبرنشوند. ولی ملایان گفتند حجاب نص قران است و بعد نتوانستند برایش آیه ای صریح پیدا کنند و ربا را که جنگ باخدا و گناه عظیم است نادیده گرفتند، به حجاب چسبیدند. تناقضات کم نبوده. می گویند لااکراه فی الدین، یعنی دین اجباری نیست. پس چطور حجاب که قرار است نشانه ی دینداری باشد اجباری است؟
حجاب به تدریج اجباری و جرمانگاری شد. الزامی بودن حجاب برای اقلیتهای مذهبی یا زنان خارجی را هم قاعده کردند. تحت عنوان حجاب از مردم اخاذی می کنند و جریمه می گیرند آن وقت می گویند اجبار نیست.
پس از چهل سال که با تیغ کشیدن به صورت زنان و اسید پاشیدن و و جریمه و زندانی کردن زنان بد حجاب و بی حجاب با مقاومت دلیرانه زنان روبرو شدند برای داستان کلاه فرهنگی درست کرده اند و می گویند که حجاب مسأله اجتماعی و فرهنگی است!
مسأله فرهنگی داغ و درفش ندارد و اگر دارد دیگر فرهنگی نیست. شما مردم را آزاد بگذارید تا به شما یاد بدهند که امر فرهنگی و اجتماعی یعنی چه.
این که ستاد عفاف و حجاب تشکیل داده اند تا شاید مسأله حجاب را جا بیندازند خود نشانگر آنست که موفق نبوده اند و حریف آنچه معضل بی حجابی و بد حجابی می خوانند، نیستند. این بدان معنی است که اکثریت زنان ما خواستار آزادی پوششند. کسانی که می کوشند حجاب را به همه تحمیل کنند، می خواهند فرهنگ و جامعه را بنا به میل خود با تفسیری سست و من در آوردی از شریعت، تغییر بدهند. حالا هم اسم فرهنگ رویش گذاشته اند. تاکنون موفق نشده اند و پس از این هم موفق نخواهند شد.
۲۰۱۸ Jul 13th Fri – جمعه، ۲۲ تیر ۱۳۹۷
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com