پرچم من زنانه است
ضداقتدار. جنبش عدالت خواهی و برابریست
پرچمی که با طاهره و قُرَّهُالعَین شروع شد و با مهسا امینی تبدیل به یک انقلاب سراسری در ایران،…
انقلابی که جهان را لرزاند…

برخلاف تفکر شما《ناسیونالیزم》 که مدال افتخار را به شیر نر ذوالفقار بدست، هدیه میکنید.(علی امام شعیان)

[ایمان ما به قدرت زنان
به آزادی بی قید و شرط سیاسی
به آزادی بی قید و شرط زنان،
ایمان به رهبری زنان…
بعنوان باورهای ما،
از هر پرچمی مقدمتر بوده و هست…..》

در شیرنر و ذوالفقار نمی شود نشانه انسانیت یا شعور انسانی را پیدا کرد.
لطفا عرض مرا را توهین، یا حمل بر بی ادبی تلاقی نکنید
که فردا بهانه‌ی باشد برای راه انداختن کاروان انتقام‌جویی …..》

بحث من یک پاسخ سیاسی در پاسخ به ناسیونالیست ایرانی است.
《 ناسیونالیست ایرانی جدا از ذوالفقار، علی امام شیعیان نیست شیعگری یکی از پایه‌های آن است….》

پرچم شیر نر بر اساس مردسالاریست.،
نشانی بردگی و نابرابریست
با سنت ها و حدیثهای اسلامی طراحی شده است.

امروز این ناسیونالیستهای ایرانی بدون تعمق به طرف ما کمونیست‌ها اهانت و توهین، همراه با تهدید “مهر تائید”
می خواهند… به نظر من زیاده خواهی ست، یا شاید توقع غیر معقول…

چون ما کمونیست ها ارزشهای انسانی را نه در پرچم شیر نشان بلکه آن را با پرچم خرچنگ نشان جمهوری اسلامی،
تفاوتی در معنا این دو پرچم نمی بینیم …

《 کمونیست نام دیگر انسانیت است….》

شما ناسیونالیستها می توانید افتخارات خودتان را در نقش و نگار پرچمتان تصور کنید

ولی ما هم بدور از هر حقارتی ،
متاثر از جنایت حکومتها در ایران!
بخصوص حکومت جنایکار اسلامی به خونهای ریخته شده.
خیره می شویم اشک می ریزیم
و تصور می کنیم جوانان جانباخته را،
بدور از جعل تاریخ از این خونها ریخته شده مشغول بافتن پرچمی هستیم با گیسوان بریده زنان دنیا در حمایت از انقلاب امروز زنان ایران باجان و دل خویش،
با شعار زن، زندگی، آزادی….

با تصویری از مهسا امینی و ده ها دختر جان بر کف بعنوان پرچم ملی در سینه‌های ایرانیان، در ذهنهای ثبت شده، است با تصور ده ها هزار خون ریخته شده جوانان آزایخواه. از نوروز خونین سنندج تا گنبد کاووس ، تا خاوران و خاورانهای گمانم، تا قتل عامهای جمعی در گوشه و کنار ایران،

ناسیونالیستهای ایرانی پا را پیش از حد دراز می کنند…
به دور از انصاف غیر مسئولانه می نویسند
و بدور از منطق پرچمی را به دست می گیرند .
به جای بحث سیاسی، یا با قمه و چماق با مخالفین خود وارد گفتگو. می شوند،، مثل حزب الله ها حمله می کنند. و در صورت ضعف اشک می ریزند “به پرچم ملی توهین شد”. مثل. آیت الله ها که مدعی توهین به مقدساتشات می شوند تا مخالفین خود را نابود کنند…

ایران را با رضا خان معنا نکنید
بگذارید توجیهتان کنم، شخصا رضاخان را نه بعنوان یک شخصیت‌ ملی بلکه بعنوان‌ یک دست نشانده انگلیسی حافظ منافع انگلیس، بعنوان یک مستبد به رسمیت می شناسم و قتی که سلام به هتیلر داد با یک تلگرام در دو جمله از سوی دولت انگلیس برکنار شد ،

حرف حساب من اینکه زرنگی بس است.
با کودتای رسانه نمی توان شاهی را بر تخت نشاند.
اگر در انقلاب ۵۷ غربیها.به کمک بی بی سی توانستند با اعدام هزاران کمونیست و آزایخواه، خمینی و جمهوری اسلامی را در ایران تثبیت کنند، امروز دیگر نه تنها ممکن نیست.. غیر ممکن است.

[ ما با دستها پر طمع نیستیم
ما طرفدار رهبری جمعی در ایران هستیم.
سیستمی بر اساس ارزش‌های انسانی.
با جدائی جهل و خرافات از سیستم حکومتی،
به اشتباه روی ما حساب باز نکنید…》

در پایان بعنوان یک مارکسیست انسان‌گرا
بعنوان کسی که هیچ وقت حکومت اسلامی و آیت الله خمینی را تائید نکردم و به رسمیت نشاختم…
بعنوان زندانی سیاسی دهه شصت،
بعنوان کسی که تابه امروز برای سرنگونی حکومت اسلامی از هیچ تلاشی فرو گذار نکرده ام 《 اگر موفق نبودم چون زورم نرسید》
باید اعتراف کنم که امروز با دیدن این انقلاب زنانه در ایران به رویاهام رسیدم، احساس شادابی می کنم وجود این انقلاب در ایران جهان را لرزند و بذر برابری را در جهان می‌کارند…

۲۵ چهار سال پیش در اوج ناامیدی در سرودی رؤیاهای خود را در به تصویر کشیدم
و اما امروز در اوج امید می نویسم که پیام انقلاب برابری ایران در جهان پیچید، و همراهان بسیاری یافت
من با افتخار در کنار این انقلاب هستم و از آن دفاع می کنم. رویای که بیست و پنچ سال پیش در این سروده تصور کردم امروز آن را تحقق یافته می ببینم ……

《در رویای انقلاب》
*با هم
چه زیباست؛ آن روز
من و تو
در کنارهم
هم سفر با فایق رانها
آوازی خواهیم خواند
اما با واژهای تازۀ
چه زیباست رویای من
زیباترین زیباها.

*کی می رسند؛ آن ماهرویان از راه
کی می زنند آتش آن حجاب حقارت را
کی می کنند پاره آن زنجیر اسارت را
کی می شود ویران آن زندان؟
کی می کشد ماشه سرباز ژنده پوش
کی میشود طغیان
کی می شود باران
کی می شود آباد آن کویر بی حاصل؟

*آه چقدر دل تنگم امروز
چقدر دلگیرم امروز
دلگیرتر از دیروز
غرق رویا
در جستجو عشق
در اتنظار؛
در اتنظار آن طوفان سهنماک
لرزه بر کاخ ستمکاران
در اتنظار آن خورشید؛ تابناک
که بشارت روشنائی باشد
درانتظار آن باران تند رعد آسا
که نشان بهار راستین باشد
در انتظار آن فواره های آب
که زینت بخش طبیعت باشد
در انتظار آن همه سبز
آن همه گل
آن همه رویا
تا که عشق باغبان باشد

*من آن سبزه
زیر شب نم
دل تنگ و خسته
بیزار از این همه سردی
این همه تلخی
در رویای بهار نفسی می کشم
تا بیاید باران
تاکی شود طغیان
تاکی بروید گل از هر رنگ و نشان
تا کی شود گلستان دشت و کوه بیابان

*منم عاشق
مست عشقم
دست تنما دارم سویت ای رفیق
بیا تا در کنار هم
بادلی پر از عشق بنشینم
تا بیاید باران
تا شود طغیان
آنگاه؛ همراه امواج
بسوی سرزمین های نا شناخته
آوازها یمان را بخوائیم
عاشق تر از همیشه.

زمستان ۱۹۸۷ “”
#شمی_صلواتی #سنندجیها #مهساامینی
#انقلاب #انقلاب۱۴۰۱

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)