آیا میدانستید، که استفاده از نام “رژیم اشغالگر” برای اسرائیل اشتباه است؟
زیرا اغلب تصور میشود که کشوری به نام فلسطین وجود داشته و یهودیان مردم آن را آواره کرده، در آن دولت مطلوب خود را برقرار کردهاند! اما واقعیت این است که “فلسطین” نه یک کشور، بلکه بخشی از خاک امپراتوری عثمانی بود، که پس از شکست امپراتوری در جنگ اول جهانی به تصرف نیرویهای انگلیسی درآمد. شکست عثمانی در درجۀ اول بدین سبب ممکن شد که اعراب سعودی به خلیفۀ مسلمین خیانت کردند و به پشتیبانی از نیروهای انگلیسی پرداختند! آنان امیدوار بودند که پس از جنگ، خلافت عربی نوینی را بنیان خواهند گذاشت. اما پیروزمندان جنگ جهانی طبعاً نمیتوانستند اجازه دهند که چنین امپراتوری نوینی پدید آید و انگلیس و فرانسه، حتی پیش از پایان جنگ، منطقه را بنا به “قرارداد سایکس–پیکو” (۱۹۱۶) به مناطقی تقسیم کردند و سپس کوشیدند در آن مناطق، حکومتهایی مستقر سازند. بدین ترتیب کشورهای عربستان، عراق، اردن، کویت… پدید آمدند. از آنجا که در دو منطقۀ لبنان و فلسطین به جز عربها، اقوام دیگری نیز ساکن بودند، تشکیل حکومت در آنها مشکل بود. چنانکه روند استقلال لبنان تا پایان جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵) به طول انجامید و قرار شد، منصب رئیس دولت و رئیس جمهور بطور دورهای میان مسلمان و مسیحی بگردد.
آیا میدانستید، که تشکیل حکومت اسرائیل خواست سازمان ملل متحد بود؟
پس از آنکه انگلیس اعلام کرد، منطقۀ فلسطین را واگذار خواهد کرد، سازمان ملل در ۲۹نوامبر ۱۹۴۷م. با ۳۳ رأی مثبت در برابر ۱۳ رآی منفی نقشۀ تقسیم منطقۀ مزبور را تصویب کرد. بر اساس این نقشه فلسطین به شش قطعه تقسیم میشد که سه قطعه به یهودیان و سه قطعه به عربها (۱) میرسید. (ادارۀ اورشلیم زیر نظر سازمان ملل قرار میگرفت.)
پس از آنکه پیشنهاد تشکیل دولتی مشترک از نمایندگان سه دین اسلامی، یهودی و مسیحی (بنا به الگوی لبنان) با مخالفت اعراب روبرو شد، در ۱۴ ماه مه ۱۹۴۸م. در روز خروج انگلیس، یهودیان تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کردند، که فوراً از سوی ایالات متحده و اتحاد شوروی به رسمیت شناخته شد. اگر در این مرحله در نیمۀ دیگر، دولتی فلسطینی تشکیل میشد، از همان ابتدا دو کشور مستقل و همجوار در این منطقه پدید میآمد. اما همۀ کشورهای عربی و عربهای فلسطین از اجرا نقشۀ سازمان ملل سرباز زدند.
آیا میدانستید، چرا سازمان ملل به اکثریت قاطع تأسیس دولت اسرائیل را تصویب کرد؟
پس از آنکه مشخص شد که در اردوگاههای مرگ نازیها، شش میلیون یهودی (دقیقاً ۵. ۸) تنها به جرم یهودی بودن کشته شده بودند، جهانیان از این توحش شگفت زده شدند و مردمان انساندوست در شرق و غرب خواهان آن بودند که به آوارگی دو هزار سالۀ یهودیان و آزارهایی که در کشورهای “میهمان” متحمل میشدند پایان داده شود و آنان بتوانند به “یهودیه” بازگردند و در کنار دیگر اهالی این سرزمین سرافرازانه زندگی کنند. در این میان اغلب فراموش میشود که حتی پس از پایان جنگ، دهها هزار یهودی همچنان در اردوگاههای “آزاد شده” در سراسر اروپا زندگی میکردند، که در آمار سازمان ملل Displaced Person عنوان داشتند، زیرا زندگی گذشتۀ خود را از دست داده بودند و جایی را نداشتند که بدان بازگردند! گذشته از انسان دوستی، مهاجرت صدها هزار اروپایی برخوردار از دانش و تخصص میتوانست برای این قسمت از عقب ماندهترین مناطق جهان امکانات نوینی را فراهم آورد.
آیا میدانستید، چرا در سال ۱۹۴۸م. کشور فلسطین تأسیس نشد؟
بدین سبب که از یک طرف کشورهای مجاور مانند مصر، سوریه و بویژه اردن (ملک عبدالله) مخالف شدید تشکیل چنین کشوری بودند و از طرف دیگر مفتی اروشلیم، امین الحسینی پس از آنکه ۹ سال (۴۵ـ ۱۹۳۷م.) در برلین مهمان شخصی هیتلر بود، منفعت اعراب را، نه در تشکیل حکومت فلسطینی، بلکه در “به دریا ریختن یهودیان” تشخیص داد. بدین سبب نیز فردای تأسیس اسرائیل، ارتشهای پنج کشور (اردن، سوریه، مصر، عراق، لبنان) به کشوری که هنوز از نهادهای دولتی برخوردار نبود حمله بردند. مصر از غرب، نوار غزه را متصرف شد و اردن بخش غرب رود اردن را (که باید در آن حکومت فلسطینی تشکیل میشد!) و همچنین شرق اورشلیم را اشغال کرد. جالب است که برای فلسطینیها اینکه مصر و اردن این دو منطقه را حدود ۲۰ سال در تصرف داشتند مطلوب اعراب فلسطینی بود! به هرحال در قسمتی که سازمان ملل به یهودیان واگذار کرده بود، در کنار ۶۵۰هزار یهودی، ۶۰۰هزار مسلمان ساکن بودند. کشورهای عربی حساب میکردند که با کمک آنان خواهند توانست مقاومت یهودیان را از درون و بیرون درهم شکنند. اما نیروهای یهودی نه تنها توانستند به قیمت کشته شدن ۶هزار سرباز، هشت ماه در برابر حملۀ اعراب مقاومت کنند، بلکه بخشی از منطقۀ واگذار شده به اعراب را نیز تصرف کردند.
آیا میدانستید، رمز موفقیت اسرائیل برای پیروزی در برای حملۀ اعراب چه بود؟
با آنکه هنوز نهادهای کشور اسرائیل تشکیل نشده بود، رستههای نظامی توانستند نیروهای متجاوز عرب را عقب برانند، زیرا که آنان از میهن خود دفاع میکردند و مهمتر آنکه نهادهای نظامی و غیرنظامی از سرشت دمکراتیک برخوردار بودند و پشتیبانی فعال همۀ مردم خود را پشت سر داشتند. درحالیکه در نیروهای عربی ساختارهای عقب مانده و استبدادی انگیزۀ مبارزه را سست میکردند. وانگهی برای اعراب مسلمان، یهودیان پست و نجس به شمار میرفتند و برایشان قابل تصور نبود که بتوانند (بدون ارتش منظم!) در برابر لشگر اعراب که روزی نیمی از جهان را تصرف کرده بود، پیروز شوند.
آیا میدانستید، که چرا یهودیان دولت خود را در این نقطه تأسیس کردند؟
در حدود دو هزار سال پیش (به سال ۷۰م.) رومیان معبد سلیمان را ویران و یهودیان را آواره کردند، آنان که در همه جا با فشار، آزار و کشتار روبرو بودند، همواره آرزوی بازگشت به سرزمین نیاکان خود را در سرمی پروراندند. در قرن ۱۹م. صدها هزار از یهودیان اروپا به آرژانتین مهاجرت کردند و امید میرفت که بتوانند در آنجا پناهگاهی فراهم کنند، اما از یکسو، با جلوگیری آرژانتین از ورود یهودیان و از سوی دیگر در برابر پیگرد میلیونی آنان در اروپای فاشیسمزده، فلسطین به تنها پناهگاه بدل شد. خاصه آنکه پس از جنگ اول، “ملل متفق” قیمومت فلسطین را بدین هدف به انگلیس واگذار کردند، که در آن “خانۀ ملی برای یهودیان” (بیانیۀ بالفور) تأسیس شود.
آیا میدانستید، که یهودیان بخش بزرگ زمین هایی را که بعداً در آن اسرائیل تأسیس شد را خریداری کردند؟
با استقبال فرماندار انگلیسی از مهاجرت یهودیان به فلسطین، در بیست سال میان دو جنگ جهانی مهاجرت یهودیان فراری از اروپا چنان افزایش یافت، که شمار آنان از ده درصد به سال ۱۹۲۰ به سی درصد کل جمعیت در سال ۱۹۴۵م. رسیده بود. البته به سبب تعصب مذهبی و دشمنی اعراب، مهاجران یهودی بیشتر در روستاها و مناطق کم جمعیت ساکن میشدند. فراتر از آن، روستاهای جدیدی در بیابانهای یهودیه تأسیس میکردند. گفتنی است که با آنکه زمینهای لازم را به قیمت گزاف از صاحبان عرب میخریدند، کوشش برای تأسیس روستا با حملات آنان روبرو میشد و بدین سبب جوانان یهودی، بسیاری از ۲۰۰ روستای جدید را تنها در دو روز با ساختن چند آلونک و برج دیده بانی بنیان گذاشتند!
آیا میدانستید، چرا یهودیان تا آنجا که ممکن بود از مهاجرت به شهرها ابا میکردند؟
چنانکه اشاره شد، هدف مفتی اروشلیم نابودی یهودیان بود. او پیش از رفتن به آلمان هیتلری، به سالهای ۱۹۲۱، ۱۹۲۲، ۱۹۲۹ و ۱۹۳۶م. “شورش”هایی را به قصد کشتار یهودیان دامن زد. برای نمونه در تابستان ۱۹۲۹م. در روستاها شایع کرد که در اورشلیم یهودیان به مسلمانان در حال نماز حمله کردهاند و دستور داد همۀ مردانی که میتوانند اسلحه حمل کنند از روستاها به شهرها هجوم برند و یهودیان را کشتار کنند. حمله و کشتار یهودیان به اروشلیم محدود نبود و مثلاً در شهر حبرون که از ۲۰هزار جمعیت ۸۰۰ نفر را یهودیان تشکیل میدادند، تنها در ۲۴آگست، ۶۷یهودی کشته شدند که در میان آنان ۱۲ زن و سه کودک به چشم میخوردند. با توجه به ناآرامیهای فزاینده، دولت انگلیس با آنکه از کشتار میلیونی آنان در آلمان آگاهی داشت از سال ۱۹۳۹م. به بعد، مهاجرت یهودیان به یهودیه (فلسطین) را ممنوع کرد. تا بدانجا که به سال ۱۹۴۷م. کشتی Exodos را که ۴۵۰۰نفر را از فرانسه به فلسطین میبرد در نزدیکی بندر حیفا متوقف کرد و به آلمان بازگشت داد!
آیا میدانستید که در سدههای گذشته نیز یهودیان در فلسطین ساکن بودند؟
گزارش کارلمارکس از وضع زندگی یهودیان در نیمۀ سدۀ ۱۹م. همانقدر که برای سدههای پیشین صادق است تکان دهنده است و نیازی به تفسیر ندارد:
«اورشلیم جمعیتی بالغ بر ۱۵۵۰۰ دارد که ۴۰۰۰ نفر مسلمان و ۸۰۰۰ یهودی هستند. مسلمانان با آن که فقط یک چهارم کلّ جمعیت را تشکیل میدهند، از هر لحاظ بر دیگران آقایی میکنند… درحالیکه نکبت و زجر یهودیان توصیف ناپذیر است. آنان در محلهای آلوده و نقطهای کثیف میان صیون و دیوار ندبه بسر میبرند و شدیداً زیر فشار و ستم مسلمانان هستند و (از آنجا که اجازۀ هیچگونه فعالیت اقتصادی ندارند) از اعانههای ناچیزی زندگی میکنند که همکیشان آنان از اروپا میفرستند. ” (۲)
آیا میدانستید، که چرا عربهای فلسطینی مجبور به ترک سرزمین پدری شدند؟
نخست آنکه صرفنظر از موارد انگشت شماری که شرایط جنگی ایجاب میکرد، روستایی از اهالی خالی شود، هیچگاه دولت اسرائیل، اهالی غیریهودی را مجبور به ترک وطن نکرد. از سوی دیگر، دو سوم از ۷۰۰ هزار نفر “آوارگان”، نه به بیرون از فلسطین، بلکه از منطقۀ واگذار شده به یهودیان به نیمۀ مسلمان نشین مهاجرت کردند. دلیل اصلی این مهاجرت این بود که حاضر نبودند، در سایۀ حکومتی غیرمسلمان زندگی کنند و این را “خیانت” و “نکبت” میدانستند! نمونۀ تاریخی برای چنین رفتاری کشور هند بود که بدین بهانه پس از استقلال، باید به سه بخش تقسیم میشد و برای آنکه مسلمانان از هندوها جدا شوند، سیل مهاجرتی برخاست که در روند آن نزدیک به ۱۵ میلیون میهن خود را از دست دادند و دستکم نیم میلیون نفر کشته شدند. به هر حال اعرابی که در اسرائیل ماندند، از تابعیت و حقوق برابر با همۀ دیگر شهروندان برخوردار شدند و همین دلیل کافی است که اسرائیل حکومتی مدرن و دمکراتیک است و در صورت تأمین اعتماد، با آن میتوان به همزیستی سرافرازانه دست یافت. در برابر رفتار متمدنانۀ اسرائیل، اعراب از هیچ عمل دشمنانه و حتی وحشیانهای ابا نداشتند و در پس شعارهای سیاسی تعصب و نفرت مذهبی آنان نهفته بود. به عنوان مثال، آنان زیارت بیت المقدس را حق دینی خود میدانند، اما در ۲۰سالی که شرق اورشلیم در تصرف اردن قرار داشت از نزدیک شدن یهودیان به دیوار ندبه جلوگیری میکردند! از این نظر، باید سپاسگزار بود که دولت اسرائیل (بر خلاف اعتقاد یهودی) از اِعمال سیاست “چشم در برابر چشم”خودداری میکرد.
آیا میدانستید، که کدام کشور باعث جنگ ۶ روزه (به سال۱۹۶۷م.) شد؟
پس از شکست لشگرهای عرب در سال ۱۹۴۸م. کشور تازه تأسیس اسرائیل با سرعت به نوسازی نهادهای کشوری کوشید و با آنکه اکثریت اهالی را یهودیانی از کشورهای عقب مانده تشکیل میدادند، به نخستین کشور دمکراتیک در منطقه بدل شد. یهودیانی که از جنگ جهانی و خطر مرگ در اردوگاهها به اسرائیل پناه برده بودند، “سرزمین موعود” را نه بهشتی که در آن شیر و شهد روان باشد، بلکه بیابانی خشک و سوزان یافتند. اما به کوشش و دانش، آن را به یکی از بارورترین نقاط دنیا بدل کردند. اکنون شهروندان اسرائیل در همۀ دیگر زمینههای زندگی از پیشروان جهانیان بشمار میروند و به نسبت جمعیت، از چنان درجۀ بالایی از موفقیتهای علمی برخوردار است که “لابراتوار جهان” نام گرفته است. از آنجا که سازندگی و پژوهش بیش از هر چیز به محیط امن و آسایش نیاز دارد، صلحجویی و همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان، به ویژه با اعراب ساکن فلسطین، باید همواره سیاست اسرائیل را تعیین میکرد. اما اعراب متأسفانه بجای استفاده از تجربیات و دست آوردهای اسرائیل همواره راه دشمنی را پیمودند و کوشیدند از این راه بر نارسایی و مشکلات داخلی خود سرپوش بگذراند. در این راه نه تنها شکست در نخستین جنگ با اسرائیل درسی نبود، بلکه در سالهای آتی نیز همواره نابودی اسرائیل را هدف اصلی خود اعلام میکردند، بدون آنکه در نظر گیرند که اگر پیش از تشکیل دولت و ارتش اسرائیل نتوانستند بر این کشور نوبنیاد پیروز گردند، حتماً در سالهای بعد که ارتش اسرائیل به سلاحهای مدرن نیز مجهز شده بود، هر جنگی با آن محکوم به شکست میبود. با اینهمه عربها آزموده را آزمودند و عبدالناصر با بستن راه دریایی اسرائیل در خلیج عقبه، در ژوئن ۶۷ به جنگی دامن زد که در طول تنها ۶ روز لشگر ۲۵۰هزار نفری اعراب با ۲۰هزار کشته شکست خورد، درحالیکه برای اسرائیل به قیمت تنها ۷۷۷ کشته و از دست دادن ۲۰درصد از تسلیحات تمام شد. در ازای آن اسرائیل، صحرای سینا، بلندیها جولان و غرب اردن را اشغال کرد.
آیا میدانید راه حل اسرائیل برای حل اختلافات موجود کدامست؟
روشن است که روندهای اجتماعی را نمیتوان نادیده گرفت. از جمله اگر سازمان ملل بجای دو نیمه کردن فلسطین این پیشنهاد را میپذیرفت که در فلسطین به الگوی لبنان یک دولت مشترک تشکیل شود و اعراب نیز این راه حل را میپذیرفتند، مشکل آوارگان فلسطین بوجود نمیآمد. از سوی دیگر اینک پس از ۷۰ سال، جمعیت ۶۰۰هزار نفری “آوارگان”، اینک به حدود پنج میلیون افزایش یافته است، بنابراین تقاضای بازگشت آنان با توجه به اینکه امروزه کل جمعیت اسرائیل ۷میلیون نفر (۵، ۷یهودی و ۱، ۳غیریهودی) است (فرضاً اگر راضی به زندگی در اسرائیل باشند!) نه یک خواست معقول، بلکه تنها حربهای تبلیغی است. از سوی دیگر امنیت برای اسرائیل بعنوان کشوری که مجبور است از نیروی انسانی خود در راه پیشرفت اقتصادی استفاده کند، همواره از اهمیتی حیاتی برخوردار بوده است. از اینرو نیز همواره از هر تدبیری برای تأمین صلح و امنیت استقبال کرده است. چنانکه بلافاصله پس از “جنگ ۶ روزه” اعلام کرد که حاضر است در قبال قرارداد صلح (با کشورهایی که جنگ را به هدف نابودی اسرائیل شروع کردند!) از “مناطق اشغالی” عقب نشینی کند. این پیشنهاد سه ماه پس از جنگ در کنفرانس سران عرب در خارطوم با سه “نه” روبرو شد: نه به مذاکره، نه به صلح و نه به شناسائی اسرائیل! با اینهمه اسرائیل هنگامیکه مصر حاضر شد در برابر پس گرفتن صحرای سینا قرارداد صلح ببندد (قرارداد اول کمپ دیوید) از آن استقبال کرد. اما فلسطینیها و کشورهای عرب نشان دادند که نه به خاطر حرکت به سوی صلح و همزیستی، بلکه تنها در جهت تبلیغی و تقویت موضع دشمنانه بر خواستههای خود پافشاری میکنند. این رفتار زمانی در برابر جهانیان افشا شد، که بیل کلینتون به سال ۲۰۰۰م. بستن “قرارداد کمپ دیوید دوم” را هدف قرار داد. با توافق طرف اسرائیلی همۀ خواستههای رهبران فلسطینی در قرارداد تحقق مییافت: در مناطق غرب رود اردن و نوار غزه، کشور مستقل فلسطین، با شرق اروشلیم بعنوان پایتخت، تشکیل میشد. دو قسمت را جادهای به هم وصل میکرد و بخش بزرگی از “آوارگان” میتوانستند بازگردند… اینها امروزه برای فلسطینیها بصورت رؤیایی دست نیافتنی درآمده است، اما اگر با مخالفت عرفات روبرو نمیشد یک دهه پیش تحقق یافته بود. شکست مذاکرات برای کلینتون (که تحقق صلح را به هدف و آرزوی شخص خود بدل ساخته بود) و حتی حاضر بود مرز میان دو کشور از میان “دیوار ندبه” و “مسجد الاقصی” بگذرد، بسیار تلخ بود. او گویا در پایان به عرفات گفت: «شما در چهارده روزی که اینجا بودید، به همه چیز فقط “نه” گفتید.» (۳)
***
شما اگر این مطالب را میدانستید، از اینکه، چند روز پیش، بیش از ۳۰۰ تن “با گرایشهای مختلف فکری و سیاسی” در بیانیهای (۴) از “جنایات اسرائیل” ابراز انزجار کردند، شگفتزده میشدید!
با در نظر گرفتن مطالب بالا باید گفت که امضا کنندگان بیانیه، نه از گرایشهای مختلف، بلکه از گرایشی مشترک برخوردارند و آن پایبندی به ضدارزشهایی است که حکومت اسلامی را بر ایران حاکم کرد و تداوم آن را تضمین میکند. واداشتن جوانان به خشونت و دامن زدن به تشنج و برخوردهای “شهیدپرورانه”، در جهت مخالف منافع فلسطینیها است و بدین سبب همدردی با نتایج شوم چنین سیاستی همانا پشتیبانی از رهبران فاسدی است که بجای استفاده از امکانات مسالمتآمیز همواره به تدابیر شیطانی جدیدی متوسل میشوند.
محکوم کردن یک سویۀ اسرائیل همانا تأیید سیاستهای ضدانسانی رهبران فلسطینی است که مسئولیت مستقیم و کامل بیچارگی مردم فلسطین برعهدۀ آنان است. آنان بجای کوشش مسئولانه برای تحقق راه حلهای سازنده، فرصتهای موجود را گام به گام از دست دادند و اگر ۷۰سال پیش ممکن بود که کشور فلسطین در سرزمین هایی به بزرگی اسرائیل تأسیس شود و ۱۵ سال پیش هنوز امکان داشت کشور مستقل فلسطین با اروشلیم شرقی بعنوان پایتخت تحقق یابد، آنان به شهوت قدرت، جوانان را به ترور و اعمال وحشیانه واداشتند و به “تجارت مرگ” ادامه دادند.
ما مردم ایران نیز با چنین سیاست هایی به نکبت امروزی دچار شدهایم، اما برای نوسازی کشور به صلح و دوستی نیاز داریم و دفاع از ضدارزشها را مخالف منافع ملی مییابیم. بدین سبب امضا کنندگان بیانیۀ مزبور میتوانند یقین داشته باشند که ایران آینده از آنان به نیکی یاد نخواهد کرد.
(۱) قطعنامۀ ۱۸۱ سازمان ملل از “اعراب ساکن فلسطین” صحبت می کند، زیرا در آن زمان هنوز “هویت فلسطینی” وجود نداشت.
(۲) Karl Marx, Die Kriegserklärung – Zur Geschichte der orientalischen Frage, 1854
(۳) „You have been here fourteen days and said no to everything.“.
Efraim Karsh: Arafat’s War. The Man and His Battle for Israeli Conquest. New York 2003, S. 171
(۴) http://zeitoons.com/50217
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.