مدرسه فمینیستی: نوشته زیر، مطلبی از مونا داوری، نقاش و هنرمند جوانی است که تاکنون نمایشگاه های متعددی برگزار کرده است. همراه با نوشته مونا داوری، چند تصویر نیز از نقاشی های مونا داوری را در ادامه می بینید:
نه! من از جهان هایِ دیگر سخن نمی گویم، جهانی به موازاتِ جهانِ مردانه شما، جهانی زنانه که به چشم و نگاه شما نمی رسد، که قرن ها و ماه ها و ثانیه هاست که پا به پایِ جهان شما پیش می رود و نادیده می ماند و ناگفته می ماند و ناشنیده …
جهانی که در من است و انگار از تو ساخته شده. از تو که مردانه، این زمینِ زنانه را ساخته ای و باور کرده ای تمام آفریده هایت را.
من نگاه کردم، نگاه می کنم و ادامه می دهیم.
خطوطِ موازیِ ما…
ما به هیچ کجا خواهیم رسید، این موازات مرا به آنجا خواهند رساند.
همین امتدادِ ماست که تاریخ را به نامِ تو رقم زده است و من انگشت زده ام، پای سند زمین، تا به نامِ تو در محضر تو ثبت شود و دست هایم را شستم تا سر انگشتانم از آبی ها و قرمز هایش پاک شود.
دست هایم را شسته ام تا فراموشی همچون هوا رخنه کند در وجودِ تو، زمینِ تو…
و من در سکوت نگاه کرده ام، نگاه می کنم.
تاریخ به نامِ تو رقم خورد. من در حاشیه نشستم و نگاه کردم. تو باز هم جلوتر رفتی. لباسِ قرن ها را دیدم که رنگ عوض می کرد، تو اما با چشمانی بسته به طوافِ خود به خواب رفته ای و این صدایِ هم آغوشی تو با برگ هایِ تاریخی است که من از آن ها کناره گرفته ام تا مگر تو جایِ کافی برای نفس کشیدن داشته باشی. اما انگار کم بود و هی کتاب هایِ تازه و هی درخت های تازه و هی درخت های تازه بریده شده و هی تاریخ های از راه نرسیده…
تو را به خاک که نه، تو را به برگ هایی می سپارم که هنوز تنه های درخت هایی هستند که من در زیر سایه های شان، هنوز نگاه می کنم…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
بیخیال تو رو خدا ، اگه دوست داشتى این شماره من ٠٩١٢١٠٢۶٩٠٧ تا بگم به شما که چقدر الان این حرفا خصوصاً تو این کشور بی معناست
سه شنبه, ۸ام اسفند, ۱۳۹۱
خانم دلاوری عزیز،
در راستی نگاه شما گمانی نمی رود. شما راست می گوئید. دریغا که نگاهتان نگاهی مردانه است. شما همانگونه سیاه می بینید که مردان. ما در زمینه ی خاکستری به هم می رسیم. جابجا شدنمان در زمینه های سیاه و سفید هیچ گره ای را نمی گشاید. جهان بهتر فردا به ما نیاز دارد نه به من.
سه شنبه, ۸ام اسفند, ۱۳۹۱