این روزها هیچ‌کس با اخبار آنچه در ایران می‌گذرد، غریبه نیست. جنبش آزادی‌خواهانه‌ای که در مدتی کوتاه رسانه‌ها و حتی خیابان‌های جهان را درنوردید و موجی از امید و بیداری را در سراسر جهان برانگیخت. نام آن را اعتراض، انقلاب یا هر چه بگذاریم، در باب این جنبش بسیار باید نوشت و بررسی کرد؛ اما نگارنده در اینجا سعی دارد تا با نگاهی کلی از ریشه‌های این جنبش به وضعیت کنونی آن و برخی عوامل تأثیرگذار در سرنوشت آن برسد.

چرایی این خیزش انقلابی

ملت ایران در طول سال‌های گذشته بارها تلاش کرد تا خواسته‌ها و انتظارات خود را از مسیر گفتگو و کنش‌های مدنی مسالمت‌آمیز فریاد بزند و به گوش مسئولان و حاکمان کشور برساند. شرکت در انتخابات و اعلام نظر از مسیر صندوق رأی، کنشی بود که از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ چند مرتبه تکرار شد و پیامی گویا و روشن به حاکمان عرضه کرد؛ پیامی که خواستار اصلاح ساختار حکمرانی و پایان رویه‌های نادرست پیشین بود. اما پاسخ و واکنش حاکمان نسبت به این کنش‌های مدنی و خواسته‌های مشخص، همواره از الگوهایی پیروی کرده که به تدریج برای مردم شناخته و بی‌اثر شده‌اند. همواره در هنگام ضعف و نیاز به حضور و مشارکت مردم، نشانه‌هایی از انعطاف یا به اصطلاح حکومت نرمش قهرمانانه بروز یافته و بلافاصله پس از بازگشتن به موضع قدرت، موجی از سرکوب و محدودیت جایگزین آن شده است. توجیه بی چون‌وچرای رفتارها و اقدام‌ها، عدم پایبندی به قانون و تفسیر به رأی قانون در مواقع ضرورت، فعالیت افسارگسیخته نهادهای فراقانونی، ناشنوایی و عدم توجه نسبت به خواسته‌های اقشار و گروه‌های مردم، سرکوب هر گونه صدای ناهمسو، فساد مالی گسترده، مداخله ایدئولوژیک در زندگی فردی و اجتماعی شهروندان، فریب افکار عمومی و عدم شفافیت و رخدادهای جنایت‌گونه‌ی این سال‌ها اعم از کشتار گسترده آبان ۹۸، شلیک به هواپیمای مسافری، منع واردات واکسن کرونا تا مدتی طولانی، و… از جمله رفتارهایی بوده که خشم و نفرت عمومی از حکومت را در پی داشته است.

همچنین در این سال‌ها شاهد بروز موجی از نارضایتی از سوی گروه‌های گوناگون در اثر فشار حکومت و برخورد یا سیاست‌های نادرست بوده‌ایم؛ هنرمندان، ورزشکاران، کارگران، دانشجویان، خبرنگاران، رانندگان، معلمان، بازنشستگان و… هر یک بنا به دلایل صنفی خاص خود دست به اعتراض‌هایی زده‌اند. تصور کنید دانشجویی را که هر روز نگران قطعی اینترنت یا نوسان سرعت آن است و بخشی از انرژی روزانه‌اش به دلیل ترافیک یا فیلتر اینترنت هدر می‌رود. یا هنرمندی را که جانش از سانسورهای امنیتی و ایدئولوژیک به لب رسیده است. یا ملی‌پوشی را که پس از سال‌ها تلاش باید هزار حربه به کار گیرد تا از مسابقه با نماینده رژیم اشغالگر فلسطین سرباز بزند. یا پارکورکاری که به خاطر بوسیدن عشقش بازداشت می‌شود. دختری که زیر آفتاب سوزان تابستان باید با چند تکه لباس اضافه تردد کند، حتی اگر داخل خودروی شخصی خود هم روسری از سر بردارد، جریمه می‌شود. زنانی را که از حقوق ابتدایی خود محرومند و نهاد قانون‌گذاری که به تمام این‌ها بی‌اعتناست. انسان‌هایی که هر روز تصاویر برخورد غیرانسانی گشت ارشاد با دختران این سرزمین را می‌بینند و از اینکه کاری از دستشان برنمی‌آید، خشمگین می‌شوند. کارمندانی که آینده‌ای نرمال برای زندگی خود متصور نیستند. صنعتگران و بازاریانی که نوسان بازار کمر کسب‌وکار آن‌ها را شکسته و کسب‌وکارهای مجازی که امکان تنظیم هیچ برنامه‌ای برای کار خود به دلیل فردای نامعلوم اینترنت ندارند. هر یک به نوعی ناراضی هستند. اقتصاد دستوری ناکارآمد نیز تشدیدکننده نارضایتی‌ها بود و مداخله سیاسی و ایدئولوژیک در اقتصاد بیش از هر چیز مردم را خشمگین می‌کنند؛ چراکه مردم می‌دانند که در کشوری با چنین سرمایه‌های طبیعی و خدادادی، تنها به دلیل سیاست‌های نادرست حکومتی است که وضعیت اقتصادی و معیشتی جامعه به طور روزافزونی نامساعد می‌شود و شکاف طبقاتی هر روز عمیق‌تر. نمونه مهم این سیاست‌ها مسئله تحریم است که به دلیل پافشاری حکومت بر مواضع سیاسی جهان‌ستیز، در تمام این مدت تشدید شده و هیچ تلاش مؤثری برای بهبود وضعیت سیاسی و ارتباط با جهان صورت نگرفته است. آنچه که بر خشم مردم می‌افزود، عدم پذیرش تأثیرات این تحریم‌ها بر اقتصاد کشور در روایت رسمی حکومتی و دعوت مردم به مقاومت بود؛ در حالی که گزارش‌هایی مبنی بر سودجویی طبقه حاکم و وابستگان آن‌ها(اصطلاحا آقازاده‌ها) از شرایط موجود به گوش می‌رسید که در روایت عمومی به کاسبان تحریم مشهور شدند.

حکومت حتی اگر در این سال‌ها به جای فیلتر و محدود کردن فضای مجازی، اقدام به تحلیل محتوایی ساده از شبکه‌های اجتماعی می‌کرد، می‌توانست متوجه خواست و صداهای زیر پوست جامعه شود و تغییراتی را برای همسویی با جامعه در پیش گیرد؛ اما اتکای سرمستانه به قدرت نظامی و امنیتی خود و سعی در بستن راه هر گونه گفتگو و اعتراض مسالمت‌آمیز به جای تلاش برای برقراری ارتباطی نزدیک با جامعه، شرایط را هر روز وخیم‌تر و فاصله میان ملت و دولت را هر روز بیشتر کرد. کوچک و بی‌‌اهمیت شمردن، تحقیر، نسبت دادن برچسب‌های مختلف اعم از فتنه‌گر و بی بصیرت، بی‌اعتنایی و نهایتا سرکوب رایج‌ترین واکنش‌های حکومت به هر صدای منتقد و مخالف و معترض در این سال‌ها بوده است.

اما اعتراضات ۱۴۰۱، نقطه پیوند همه‌ی اعتراض‌ها و نارضایتی‌های غیرمرتبط و به هم پیوستن صداهای پراکنده بود. گویا فقط جمهوری اسلامی بود که می‌توانست موج امید و انگیزه حاکم بر فضای جامعه پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ را به چنین کوهی از خشم و سرخوردگی تبدیل کند که جامعه راهی جز خیابان برای بروز خشم خود نیابد. برای جامعه‌ای که مسیر هر کنش مدنی را بن‌بست می‌دید، قتل حکومتی مهسا امینی، جرقه‌ای بود که آتش زیر خاکستر آن را شعله‌ور و تمام تئوری‌پردازی‌ها درباره رخوت و خاموشی جامعه ایران را نقش بر آب کند. در واقع وضعیت امروز نتیجه مسیری است که جامعه طی بیش از ۲۵ سال از اصلاحات آغاز کرده و به مراحل بالاتری همچون اعتراض و حالا انقلاب رسیده است. تمام فرصت‌های ممکن را به حکومت عرضه کرده و هرآنچه را که گفتنی بوده، پیشتر گفته است. حال پس از همه این گام‌ها و با تشدید وضعیت تک‌صدایی از سوی حکومت، به مرحله‌ای رسیده که گفتگو و مسالمت را بیهوده ارزیابی کرده و خیابان را راه رسیدن به خواسته‌هایش دانسته است.

اهمیت اعتراضات

اعتراضات ۱۴۰۱ ایران دربردارنده صحنه‌هایی از همدلی، همبستگی، دلاوری، امید، فرهیختگی و بیداری است. گویا هر یک از ایرانیان نسبتی میان خود و این خیزش یافته‌اند. دغدغه‌های آن را سال‌ها زیسته‌اند و امروز خود را در بزنگاه فریاد زدن خواسته‌هایشان می‌بینند. کمتر دیده‌ایم که چندین نسل در کنار یکدیگر خواسته‌ای مشترک را فریاد بزنند. این جلوه‌ها در ایران این روزها، نشانه‌ای از همدلی و گفتگویی میان‌نسلی است که شاید تا کنون فرصتی برای بروز آن ایجاد نشده بود. کنار هم بودن طبقه‌های اقتصادی و اجتماعی(البته به جز آنان که منافعی در تداوم وضع موجود دارند) از دیگر نمودهای فراگیری این مبارزه به شمار می‌رود.

این جنبش، نه‌تنها در همراه ساختن اقشار، طبقات، نسل‌ها و گروه‌های متعددی از مردم ایران موفق بود، بلکه همراهی موج اعتراضی فراگیر فراملی را نیز به همراه داشت. شاید در تاریخ مبارزات جهان کم‌سابقه باشد که ملتی این‌چنین توانسته باشد جهان را با خود همراه سازد. سیاست‌های جهان‌ستیز حکومت ایران را نمی‌توان در این پدیده نادیده انگاشت؛ همان‌طور که حضور ایرانیان پرشمار در سراسر جهان را. ایرانیانی که با اعتراضات درون کشورشان، احساس پیوند نزدیکی دارند؛ چراکه شعار این خیزش اعتراضی، بی‌شباهت به دلیل مهاجرت آنان و دوری چندین‌ساله از وطن نیست؛ «زن، زندگی، آزادی». شعاری پیشرو که حکایت از بینش و آگاهی ژرف مردمان این سرزمین دارد و حکایت از آن دارد که جامعه ایران، خواسته‌هایی در تراز کشورهای توسعه‌یافته دارد؛ بر خلاف تصویری که در این سال‌ها از این ملت به جهانیان عرضه شده است.

اما پیشرو بودن شعارها تنها محدود به شعار محوری این جنبش نیست. شعارهایی همچون «نه شاه می‌خواهیم، نه رهبر؛ مرگ بر ستمگر» نیز حکایت از تمایل بی‌چون‌وچرای ملت ایران به دموکراسی و نبود قدرت مطلق در سپهر سیاسی کشور است. شعاری که می‌گوید اعتراض ملت به ساختار حکمرانی کشور است؛ نه صرفا یک شخص. این شعار نشان از آن دارد که این جنبش استبداد و دیکتاتوری را به عنوان عامل وضع موجود معرفی می‌کند و در واقع ریشه بسیاری از مسائل را ساختار حکومتی یافته است؛ این خود یکی از نشانه‌های بلوغ سیاسی یک ملت است که در صورت تداوم و آگاهی از آن از بازتولید ساختارهای استبدادی جلوگیری خواهد کرد. چنین بلوغی را در دیگر کنش‌ها و شعارهای این جنبش نیز می‌توان جستجو کرد.

کنش‌های هوشیارانه مردم ایران در این مدت، حربه‌های همیشگی حکومت را نیز بی‌اثر کرد؛ حربه‌هایی همچون دموکراسی نمایشی که با انتخابات‌های کنترل‌شده همراه بود و یا تکیه بر کنش‌های روشنفکرنماهای حکومتی که همواره سعی در تطهیر حکومت و تخطئه مردم در تحلیل و توجیه مسائل کشور داشتند و تلاش می‌کردند که ریشه مسائل و مشکلات را در نارسایی‌های اجتماعی و ناتوانی مردم در گفتگو و اصلاحات از پایین به بالا جلوه دهند. نمونه‌های متعددی از ترویج این شیوه اندیشیدن در گفتمان این گروه از تحلیلگران در این سال‌ها دیده شده است که تا مدت‌ها در افکار عمومی از جایگاه معتبری برخوردار بودند و کارکرد گفتمان آن‌ها همواره ناامیدی، سرخوردگی و در نتیجه انفعال جامعه بوده است؛ چراکه رسالتی جز مقصر جلوه دادن جامعه در قبال مسائل کشور نداشته‌اند.

چنین بلوغی است که ایران را این روزها به کانون توجه و تمرکز رسانه‌ها، کانون‌ها، انجمن‌ها، دولتمردان و حتی اندیشمندان تبدیل کرده است. بی‌گمان شنیدن جمله «باید از ایرانیان بیاموزیم» از یکی از اندیشمندان برجسته علوم اجتماعی معاصر، امیدبخش و نویدبخش فردایی بهتر است؛ همان‌طور که این روزها، هنرمندان، ورزشکاران، سیاست‌مداران، روزنامه‌نگاران، کنشگران و شهروندان بسیاری از شهرهای جهان به مبارزه ایرانیان چشم دوخته‌اند.

بازپس‌گیری خیابان و سایر عرصه‌هایی که سال‌ها به میدان تاخت‌وتاز حکومت علیه شهروندان تبدیل شده بود، از دیگر اهمیت‌های این خیزش است. عرصه‌های عمومی که می‌تواند بستر پرشور پویایی جامعه باشند، در تمامی این سال‌ها به جولانگاه نیروهای استبداد تبدیل شده تا سبک زندگی و ایدئولوژی مورد نظر خود را به زندگی اجتماعی انسان‌ها تحمیل کنند و با سلب امکان برخورداری از یک زندگی جمعی آرام و شاد از جامعه، همواره به آن‌ها یادآوری کنند که قوای سرکوب در یک قدمی شما هستند. این عرصه‌ها در این جنبش به نبردگاه تمام‌عیار مردم با حکومت تبدیل شد و به تدریج تاکتیک استیلا بر زندگی انسان‌ها را بی‌اعتبار کرد که البته همچنان هم در کشمکش و تجربه است؛ اما کنش‌های مدنی مثال‌زدنی در این مسیر راهگشای افق‌های تازه‌تر برای این مدل از مبارزه هستند.

این خیزش توانست، واقعیت حکومت استبدادی را با همه تنهایی، بی‌رحمی، انسان‌ستیزی و تمامیت‌خواهی‌اش کاملا عریان پیش روی جهانیان بگذارد و حساب ملت ایران را از حکومت آن در اقکار عمومی جهان جدا کند؛ کوهی از بیداری و دلاوری در دل مردم زنده کند و آن‌ها را به فردایی بهتر امیدوار سازد.

آموخته‌ها و تجربه‌ها

این جنبش اعتراضی یا به عبارت درست‌تر انقلابی، تجربه‌ها و آموخته‌های متعدد و بی‌نظیری برای جامعه ایران به همراه داشت. نخست آنکه جامعه ایرانی دریافت که جامعه‌ای جهان سومی نیست؛ بلکه خواسته‌ها و آرمان‌هایی در سطح ملت‌های توسعه‌یافته دارد که برای آن‌ها مبارزه می‌کند؛ هرچند که این مبارزه پیامدهای دیگری مانند تحقق حقوق اولیه ملت و رهایی از بند فساد و مشکلات اقتصادی را نیز به همراه خواهد داشت.

از همه مهم‌تر این جنبش ضرورت و اهمیت همبستگی را گوشزد کرد و به همه نشان داد که یک‌صدا شدن چقدر می‌تواند ما را به فردای بهتر و زنده‌تر نزدیک کند. صداهایی که هر روز از گوشه‌ای از کشور به گوش می‌رسید و سرکوب می‌شد یا به آرامی خاموش می‌شد، در اینجا به خاطر همبستگی و هم‌صدایی، چقدر رساتر و گویاتر شنیده شدند و به گوش مردم جهان رسیدند. شاید به پشتوانه همین نگاه جهانی بود که با وجود طول بیشتر مدت اعتراضات نسبت به آبان ۹۸، تا این لحظه شمار جان‌باختگان این دوره به‌مراتب کمتر بوده است. بنابراین ایجاد یک موج جهانی با تکیه بر خواسته‌های جهان‌شمول جنبش مردمی ایران به واسطه حضور پرشمار ایرانیان در سراسر جهان می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در کاهش خسارت به مردم ایفا کند.

شاید مهم‌ترین و مؤثرترین درس این جنبش آن باشد که مردم ایران تغییر را باور کردند و دانستند که این امر چشم‌اندازی دست‌نیافتنی نیست؛ گروه‌ها و اقوام و اقشار مختلف جامعه در پیوندی ناخودآگاه تمرین گفتگو و پیوستگی کردند؛ برای هدفی مشترک یکی شدند و ایران یکپارچه شعاری داد که سراسر پیشرفت و بالندگی بود.

ما در این جنبش آموختیم که قدرت دستگاه سرکوب چقدر در مقابل شجاعت و مقاومت مردم، پوشالی و شکننده است و از چه مواضعی آسیب می‌پذیرد. همچنین قدرت یک اقدام گروهی را دریافتیم و ضرورت انتقال دشمن از موضع حمله به موضع دفاع را فهمیدیم. و با روش‌هایی برای مصطحلک کردن قوای سرکوب آشنا شدیم. از برخی تکنیک‌های جنگ روانی آگاه شدیم و ضعف و سردرگمی درونی دستگاه بر همگان آشکار شد؛ از جمله در مواجهه با همین اعتراضات که برخی از سران نظام از عقب‌نشینی و اصلاح رفتارها و رویه‌ها سخن گفتند و عده‌ای هر گونه انعطاف را رد کردند و بر شدت برخوردها تأکید کردند؛ اینکه این موضوع از سردرگمی واقعی سرچشمه می‌گیرد یا تکنیکی برای آرام کردن معترضان بوده است، هنوز با قطعیت معلوم نیست؛ اما در هر صورت تجربه‌ای برای آزادیخواهان ایران بود تا از واقعیت درونی سیستم آگاهی بیشتری به دست آورند. از دو راهپیمایی حکومتی که شکست خورد، دریافتیم که حکومت امروز دیگر اقلیتی محدود را در کنار خود دارد و پروپاگاندای اهانت به مقدسات و… نیز پاسخگوی همراه کردن مردم نیست؛ شاید در مقیاسی بالاتر بتوان گفت پروپاگاندا بی‌اثر شده است؛ هرچند که متخصصان رسانه و روان‌شناسی اجتماعی و سایر حوزه‌های مرتبط باید به طور آگاهانه به رصد آنچه در فضای مجازی و رسانه‌ای می‌گذرد، بپردازند تا حربه‌های تازه‌ای را که دستگاه سرکوب برای راه‌اندازی پروپاگاندا به منظور ارعاب و ناامیدی و خاموشی مردم به کار می‌گیرند، در سریع‌ترین زمان ممکن شناسایی شود. گویا مردم ایران پس از چند دوره مبارزه میدانی، به خرد جمعی قابل اتکایی در این امر دست یافته‌اند که بدون نیاز به رهبری متمرکز به پیشبرد اهداف خود اقدام می‌کنند و این خود یکی از سردرگمی‌های این روزهای سرکوبگران شده است؛ اما در هر صورت این جنبش نیازمند تفکر، جهت‌دهی و ارائه راهکارهای مؤثر برای ادامه حیات خود تا پیروزی کامل است.

آنچه امروز مؤثر است

مبارزه آزادی‌خواهانه مردم ایران با همه پیشرفت‌ها و کامیابی‌های آن، همچنان نیازمند رفع برخی کاستی‌هاست تا بهتر و قدرتمندانه‌تر به اهداف خود نزدیک شود. مدل‌های مختلف مبارزه مدنی، مجازی، دیپلماتیک و خیابانی، باید همسو با هم و به صورت هدفمند عمل کنند. چهره‌های تأثیرگذار در هر یک از این حوزه‌های مبارزه باید در این شرایط به ارائه راهکارها و تاکتیک‌هایی بپردازند که در هماهنگی، تکمیل و هم‌افزایی سایر حوزه‌ها به تأثیرات محسوس منجر شود.

طبیعی است که چنین جنبش‌هایی تا حد زیادی مبتنی بر موج احساسات توده‌ها باشند، اما در این مرحله از مبارزه ایرانیان، سه‌گانه ترس، امید و خشم، سه‌گانه تعیین‌کننده‌ی تداوم حضور مردم هستند. ترس همان‌ حسی است که به تردید در همراهی با اعتراضات می‌انجامد. شاید اصلی‌ترین دلیل عدم قطع کامل اینترنت در این دوره از اعتراضات را بتوان همه‌گیر کردن ترس دانست؛ بنابراین از اهمیتی بسیار بالا برای دستگاه سرکوب برخوردار است و تمرکز زیادی بر آن دارند. دستگاه سرکوب سعی دارد انواع ترس را در ذهن افراد القا کند؛ ترس از فردای نامعلوم و هزاران تهدید و خطر پس از فروپاشی نظام سیاسی کشور، ترس از فرجام نامناسب اعتراضات و ضربه خوردن از شکست و ترس از بی‌رحمی دستگاه سرکوب. در واقع بخشی از این ترس مربوط به امروز است و بخشی به فردا برمی‌گردد. از سوی دیگر، خشم و امید همان پیش‌برنده‌هایی هستند که افراد را ترغیب به تداوم اعتراض می‌کنند. بنابراین حکومت در پی ایجاد ترس، آرام کردن خشم و مرگ امید درانسان‌هاست. در مقابل چهره‌های تأثیرگذار باید به تقویت این محرک‌ها اقدام کنند و از همراهان ترس‌زدایی نمایند.

نقل تجربه‌های سایر ملت‌ها یا موقعیت‌های مشابه تاریخی در انقلاب ۵۷، می‌تواند امید را زنده کند؛ البته نباید به مقایسه‌های سطحی و تشبیه بی‌چون‌وچرای موقعیت‌ها اقدام کرد و باید بسیار مراقب بود که از تزریق امید واهی و امیدوار کردن جامعه به نتایج کوتاه‌مدت و سریع پرهیز کرد؛ چراکه در صورت عدم حصول نتیجه کوتاه‌مدت به سرخوردگی و ناامیدی بیشتر خواهد انجامید. مردم باید باور داشته باشند که اعتراض‌های آن‌ها بی‌نتیجه نخواهد ماند و راهگشای افق‌های بهتر و روشن‌تر در حکمرانی کشور است؛ اما این تأثیرگذاری نیازمند استمرار و به‌کارگیری تدابیر گوناگون است. به طور کلی بررسی و انتشار تجربه‌ها و عوامل موفقیت جنبش‌های آزادی‌خواهانه قرن اخیر از سوی پژوهشگران و دانشجویان می‌تواند اثرگذار باشد و به مردم آزادی‌خواه چشم‌انداز روشن‌تری عرضه کند.

همچنین برخی ترس‌های جامعه مبنی بر ابهام در فرجام این جنبش که عمدتا ناشی از مقایسه این جنبش با انقلاب ۵۷ و سرنوشت آن است، باید توسط چهره‌های تأثیرگذار پاسخ داده شود. عده زیادی از مردم همچنان تمایل دارند تا شخصی کاریزماتیک رهبری جنبش را بر عهده بگیرد. برخی از تجزیه ایران و احتمال جنگ داخلی در پی ناآرامی‌ها و تغییر در ساخت کلان قدرت نگرانند یا از استیلای جریان‌های تروریستی و بازتولید دیکتاتوری در قامتی جدید هراسناک هستند و بسیاری از دغدغه‌های مشابه که باید توسط استراتژیست‌ها و نظریه‌پردازهای شناخته‌شده پاسخی قانع‌کننده دریافت کنند و برنامه‌ای مشخص و روشن برای گام‌های بعدی ارائه گردد تا منجربه اطمینان خاطر این طیف از جامعه باشد.

عادی‌سازی شرایط که توسط دستگاه رسانه‌ای جریان سرکوب در حال اجراست، باید با روشن‌گری از سوی جریان‌های آزادی‌خواه مواجه گردد؛ نقش رسانه‌ها و سلبریتی‌ها در این حوزه بسیار پراهمیت است و بازتاب گزارش‌هایی که حاکی از تداوم و خاموش نشدن اعتراض‌ها باشد، مؤثر خواهد بود؛ کاهش چشمگیر حجم اخبار و گزارش‌های بازتاب اعتراض‌ها می‌تواند موجب دلسردی بسیاری از آزادی‌خواهان شود. در واقع رسانه‌ها باید خوراک فکری مورد نیاز را در همه حوزه‌ها فراهم کنند. تقویت احساسات آزادی‌خواهانه، رفع نگرانی‌ها و یادآوری مطالبات اولیه‌ای که باعث همراهی طیف‌های گسترده جمعیت شد و نباید به فراموشی سپرده شود تا مردم به خاطر بیاورند که این جنبش از کجا و بنا به چه دلایلی آغاز شد و دائما بتوانند نسبت خود را با جنبش اعتراضی پیدا کنند، جنبش را از خود و برآمده از دل قشر و طبقه خود ببینند و خود را جزئی از آن بدانند. باید دستورالعمل‌های مشخصی برای هر گروه از ایرانیان با توجه به ظرفیت‌ها و توانمندی‌های آن‌ها وجود داشته باشد تا همه بدانند که باید چه کنند و چگونه به تحقق اهداف جنبش آزادی‌خواهی کمک کنند. ضمن اینکه ارائه راهکارهایی برای تداوم اعتراض‌های کم‌هزینه در شرایط فعلی مؤثر خواهد بود. چنین راهکارها و دستورکارهایی باید از درون اتاق فکرهای پویا و خلاق ارائه شود؛ در نتیجه کسانی که دارای تفکر ساختارمند و راهبردی هستند، بهتر است با تشکیل این اتاق‌های فکر و تحلیل روشمند وقایع، به ارائه راهکارهای متناسب با شرایط بپردازند. در این شرایط باید به سمت روایت‌مند کردن این جنبش حرکت کنیم و از قدرت روایت‌ها نباید غافل شویم. ایجاد گفتگویی فراگیر و تنظیم یک آرمان و روایت مشترک برای ملت از مسیر این گفتگو امری حیاتی در تداوم همبستگی ملت است و نباید از آن غافل بود. این روایت می‌تواند همه را حول خود سازمان دهد و به تعریف نسبت آن‌ها با جنبش کمک کند.

ایرانیان خارج از کشور سرمایه‌ای بی‌بدیل و بی‌نظیر برای این جنبش به شمار می‌روند که باید از ارتباطات خود در حوزه آکادمیک، رسانه، دیپلماتیک، فناوری و… برای همراهی با هم‌میهنان خود استفاده کنند. گسترش روایت این جنبش به زبان‌های مختلف جهان و همسو کردن ملت‌ها، اعمال فشار دیپلماتیک از طریق ملت‌ها به دولت‌ها، بازنشر اخبار در رسانه‌های جهان، راه‌اندازی پویش‌ها و گردهمایی‌های پیوسته و مداوم به منظور مطالبات سازمان‌یافته و هدفمند از نهادهای جهانی برای واکنش درخور به بازداشت‌ها، سرکوب‌ها، کشتارها و… از جمله فعالیت‌هایی است که ضرورت دارد در خارج از مرزها پیگیری شود؛ حتی اگر موج اعتراضات خیابانی در ایران با فشار سرکوب برای مدتی خاموش شود. تداوم این موج در خارج از کشور امید را در داخل زنده نگه خواهد داشت و در بزنگاه‌های مناسب پیوند مناسب میان آن‌ها برقرار خواهد شد. استفاده از هنر به شیوه‌ای فراگیر و گسترده، استفاده از ظرفیت رسانه‌ها و مدیاها، ذهن‌ها را با دغدغه‌های آزادی‌خواهان همراه می‌کند؛ پس نباید از هنر غافل شد.

همچنین نقش افرادی که فعالیت و ارتباط دیپلماتیک مناسبی دارند، بسیار پراهمیت است که با همصدایی با سایر ایرانیان، از دولت‌ها بخواهند تا موج ابراز همدردی را به موجی از کنش سیاسی مؤثر در اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران تبدیل کنند؛ آنچه که انقلابیون ۵۷ آن را دیپلماسی انقلاب نامیدند. اخراج سفیران ایران و احضار سفیران خود، صدور قطعنامه‌های حقوقی و اعمال فشار اقتصادی و سیاسی بر حکومت می‌تواند از جمله این کنش‌ها باشد. حتی شرکای استراتژیک حکومت ایران هم در صورت تضمین تداوم شراکت اقتصادی، شاید حاضر به چنین کنش‌هایی باشند؛ به هر حال دولت‌ها برای منافع بلندمدت خود حاضر به مذاکره هستند. البته باید پذیرفت که مسیر دشواری است و نیازمند برنامه‌ریزی دقیق؛ اما نمایندگان معترضان ایران در این مرحله باید به مذاکره با دولت‌ها اقدام کنند و سعی کنند تا همراهی آن‌ها را با این جنبش کسب نمایند. در این میان، اعلام آمادگی چند کشور برای ارائه امکان پناهندگی به سران حکومت در کنار فشارهای بین‌المللی، می‌تواند حاشیه امنی برای خروج از کشور فراهم کند؛ حاشیه امنی که اگر نباشد(و همه‌جای دنیا را ناامن بدانند) به ماندن و بیشتر کشتن فکر می‌کنند؛ بنابراین از نگاه نگارنده، مصلحت حفظ جان معترضان ایجاب می‌کند که هرچه سریع‌تر زمینه خروج نیروهای اصلی دستگاه سرکوب از کشور فراهم شود تا امکان تحقق تغییر ساخت قدرت با هزینه کمتر به واقعیت نزدیک‌تر گردد؛ پس از استقرار آرامش، فرصت برای پیگیری قضایی و مجازات خواهد بود. حتی ارائه امان‌نامه به افرادی که از هم‌اکنون دست از کشتار مردم بکشند و ترک جنگ علیه مردم کنند، خالی از فایده نیست.

اعتصاب‌ها در ایران هنوز سراسری نشده‌اند؛ شاید از آن جهت که هنوز بسیاری از اقشار و اصناف نسبت خود را با آینده و با جنبش امروز پیدا نکرده‌اند یا از فرجام آن هراسانند؛ از تغییر کلان می‌ترسند یا امیدی به بهبود اوضاع حتی در صورت دگرگونی‌های ساختاری کلان در نظر سیاسی ندارند. عده‌ای هم منافع یا حاشیه امن نسبی در وضع موجود دارند که اصطلاحا نقد را نمی‌دهند که نسیه بگیرند. این امر نیازمند گفتگو و  رایزنی‌های بیشتر با چهره‌های تأثیرگذار اصناف است. ضمن اینکه اعتصابات در شرایط اقتصادی کنونی مردم، با فشارهای مالی بسیاری به اقشار گوناگون همراه است که باید برای آن نیز فکری کرد. بهتر است اعتصابات هدفمند باشد و با جهت‌گیری مناسب هدایت شود تا کارساز و مؤثر واقع شود. همین امر در ارتباط با اعتراضات خیابانی نیز صادق است؛ همان‌طور که قوای سرکوب مصطحلک شده‌اند، مردم آزادی‌خواه نیز توان بسیاری صرف کرده‌اند و بازیابی توان آنان و تداوم اعتراضات نیازمند برنامه است.

به طور کلی باید گفت  مبارزه دیپلماتیک و مبارزه مدنی باید پشتیبانی هدفمندی از مبارزه خیابانی داشته باشند و صدای آن را به گوش جهانیان برسانند و از تلفات آن بکاهند؛ حربه‌های دستگاه سرکوب را افشا سازند و حصول نتیجه را تسریع کنند.

همان طور که این روزها بسیار می‌شنویم و می‌خوانیم؛ ما دیگر آن آدم‌های قبل نمی‌شویم. زندگی ما از حالا رنگ دیگری دارد. شاید از امروز مبارزه به بخشی جدانشدنی از زندگی ما ایرانیان تبدیل شود؛ مبارزه‌ای برای رسیدن به حقوق انسانی و حاکمیت ملی مردم؛ راهی که شاید بسیار به طول انجامد؛ اما قطعا به نتیجه خواهد رسید؛ تنها استمرار می‌خواهد و پیوستگی.

بهتر است هر یک از ما، در این شرایط فکر کنیم به کمک‌هایی که می‌توانیم به پیشبرد این جنبش داشته باشیم. هر کدام بر اساس توانایی‌ها و ظرفیت‌هایمان کاری کنیم و چراغی برافروزیم. اگر توانایی نوشتن داریم، قلم به دست بگیریم؛ اگر هنرمند هستیم، شجاعت آزادی‌خواهان خیابان را بستاییم و به همگان نشان دهیم؛ اگر فعال رسانه‌ها هستیم، این جنبش را ورایت کنیم و همراهان بیشتری را جذب کنیم. اگر دانشجو هستیم، به نگرانی‌ها و خلأهای فکری جامعه پاسخ دهیم. دوستان و نزدیکانمان را تشویق کنیم به بی‌تفاوت نبودن تا آن‌ها نیز به نوبه خود چراغی برافروزند. هر یک از ما مسئولیم برای ساختن فردایی بهتر.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)