چندی پیش دوستی با خواندن مقالهٔ: “لائیسیته ختم ماجرا”، از من دعوت کرد تا در یک اتاق گفتگو در توئیتر حاضر شده و توضیح دهم چرا من و هواداران سازمان ایران لیبرال معتقدیم که باید با شعار لائیسیته به جنگ رژیم رفت. در جلسهٔ مذکور شرکت کردم و به فراخور زمانی که در اختیار داشتم توضیحاتی دادم. در انتها این دوستمان قانع نشد و گفت لائیسیته نمی‌تواند آن وفاقی را که باید، در صفوف مخالفان ایجاد کند و بنابراین باید فعلا کنارش گذاشت. اعتقاد داشت ما بیش از حد روی لائیسیته تأکید می‌کنیم و این اصرارمان بی مورد است. می‌گفت این دو گانه ای که شما بین لائیسیته و سکولاریسم راه انداخته اید در حال حاضر محلی از اعراب ندارد و کوبیدن بر طبل آن جز ایجاد نفاق و دو دستگی در اپوزیسیون عایدی دیگری نخواهد داشت. در آخر هم خروجی بحثمان این شد که امروز مرزبندی میان حکومت اسلامی و حکومت لائیک مطرح نیست، بلکه این مرزبندی میان آزادی خواهان حامی حقوق بشر علیه انواع مظاهر استبداد است که وجود دارد و مهم جلوه میکند.

طبیعی است که من با ایشان مخالفم و در این یادداشت سعی دارم از موضع لائیسیته خواهی و همچنین دلایل متمایز کردن آن از دیگر خواسته های اساسی جنبش دفاع کرده و توضیحات تکمیلی خود را بدان بیفزایم.

در ابتدا ملاحظاتم را دربارهٔ ادعای دوستان مبنی بر انتخاب آزادی به عنوان خط کش و متر و معیاری برای سنجش عیار گروه های مختلف بیان میدارم.

شعار آزادی با وجود جامعیت، پرستیژ و حقانیتی که ایجاب میکند، در هر صورت مفهومی کلی است و هر کسی می‌تواند تلقی خود را از آن داشته باشد. قبلاً هم دکتر رامین کامران در مقالهٔ ای این نکته را متذکر شده اند که در تاریخ این سرزمین، از حسن مدرس، بیژن جزنی و دکتر شاپور بختیار به عنوان شهیدان راه آزادی یاد شده. ولی آیا فرضا آن آزادی که مدرس مد نظر داشت با آزادی مورد تأیید زنده یاد بیژن جزنی یکی است؟ و احیانا آزادی این هر دو نفر ارتباطی با آزادی خواهی روانشاد بختیار دارد؟ پاسخ این است که خیر. مراد یکی حکومت اسلامی بود، دیگری آرمان جامعهٔ بی طبقهٔ کمونیستی را دنبال میکرد و نفر سوم رؤیای تبدیل کردن ایران به کشوری آزاد و متعارف، همچون ممالک پیشرفتهٔ غربی را در سر میپروراند. مع الوصف سخن از آزادی به خودی خود کافی نیست کما اینکه فریاد آزادی خواهی در شعار معروف: “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” در انقلاب سال ۵۷ هم سر داده شد که البته حاصل آن را به خوبی در این ۴۲ سال شاهدیم! این واژه در طول تاریخ اینقدر مورد استفاده و احیانا سوئ استفاده قرار گرفته که معانی مختلفی از آن مستفاد میشود. آزادی از منظر علوم انسانی انواع گوناگونی دارد. بنابراین باید به طور واضح و شفاف برای توده ها توضیح داد که مقصودمان دقیقا چیست. برای اینکه ثابت کنیم صرف نام بردن از آزادی به دلیل امکان مانور در مفهوم آن برایمان راهگشا نیست، توجه تان را به مورد خاص آقای مهدی خزعلی جلب میکنم. ایشان جبهه ای تأسیس کرده موسوم به “جبههٔ آزادی” که خود دبیر کل آن است، اما همین فرد که تشکلش مزین به نام نامی آزادی است، چندی پیش در گفتگو با شهرام همایون مدیر تلویزیون کانال یک، صراحتا مخالفت خود را با آزادی بیان در حوزهٔ نقد ادیان و مقدسات اعلام کرد!

پاسخم به دوستان منتقدمان این است، با دقت و مطالعهٔ بیشتر قطعا به تفاوتهای منطق سکولاریسم و متد لائیسیته و نیز اهمیت و ضرورت حکومت لائیک برای جامعهٔ مذهب زدهٔ ایران پی خواهید برد.

توجه داشته باشید که در صورت استقرار لائیسیته، ما با یک تیر دو نشان میزنیم، بدین ترتیب که هم آزادی های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی سلب شده را به صورت تمام و کمال تأمین میکنیم و هم بخشهای بسیار مهمی از اصول جهانشول حقوق بشر (مثل آزادی عقیده و برابری شهروندان) را که مورد نظر عزیزان است، نقدا به چنگ خواهیم آورد.

اما برسیم به ضرورت شعار لائیسیته در استراتژی براندازی رژیم اسلامی.

دقت کنید که این رژیم و عواملش تا چه حد از اسلام زدایی در نهاد سیاست، حاکمیت و عرصهٔ عمومی گریزان هستند. به طوریکه جناب مصطفی تاج‌زاده، نمایندهٔ جریان رفورمیست در ثبت نام برای رأی‌گیری سال ۱۴۰۰ علی رغم مطرح کردن خواسته هایی که در مقیاس نظام اسلامی رادیکال و بی سابقه بود، به مقولهٔ لائیسیته که از اهمیت تاریخی برای ایرانیان برخوردار است کوچکترین اشاره ای نکرد. او از دمکراتیزاسیون ساختار سیاسی جمهوری اسلامی سخن گفت، از انتخابی کردن، دوره ای کردن و پاسخگو کردن شخص رهبر حرف زد، از بازگرداندن سپاه به پادگان‌ها گفت ولی به هیچ عنوان از جدایی دین از سیاست سخنی به میان نیاورد. نهایت آرزویش تبدیل کردن ولایت مطلقهٔ فقیه، به ولایت مشروطهٔ فقیه بود. حذف نهاد رهبری، حذف اصل ولایت فقیه و بازگرداندن آخوندها به مساجد که منشأ تمام مشکلات است، جایی در برنامهٔ ظاهراً جسورانهٔ این اصلاح طلب کهنه کار نداشت. آنهم به یک دلیل ساده، چون رفورمیست ها با تمام اختلافاتی که با جناح دست راستی و سنتی در هیئت حاکم دارند، در یک مورد با آنان مشترک و همصدا هستند و آن “اسلامگرایی و باج دادن به ملایان” است. با این تفاوت که اینها یک اسلامگرایی اتو کشیده، به نسبت روادار و البته با رنگ و لعاب امروزی تر را نمایندگی میکنند، که با استانداردهای قرن ۲۱ کم و بیش همخوانی داشته و بتواند نسل‌های جدید را هم با خود همراه کند (شما بخوانید فریب دهد!) که البته این اقدام در دنیای مدرن امروز که خرد و علم فصل الخطاب امور هستند، کاری به غایت عبث و بیهوده مینماید. این سانسور و عدم پرداختن سیستماتیک به امر دین جداگری و راندن مذهب به حوزهٔ خصوصی در ادبیات و گفتمان سردمداران رژیم فقاهتی از هر جناح، خود دلیل محکمی است بر قاطعیت و کارایی شعار لائیسیته که راه درست را به مردم نشان داده و آنان را برای مبارزهٔ مؤثر با نظام اسلامی راهنمایی میکند. در این سالیان طولانی، بدنهٔ حاکمیت با هر رنگ و جنسی از خطر روی کار آمدن یک حکومت لائیک آگاه بوده و به طرق مختلف مردم کوچه و بازار را از آن بر حذر داشته است. چون به خوبی می‌داند که لائیسیته همان مشتی است که آنها را ناک اوت میکند. سکولاریسم شاید ضربه ای به حاکمیت سیاسی اسلام وارد کند، اما در بهترین حالت آن را به گوشهٔ رینگ برده و کمی گیج و منگ میکند نه بیشتر. وانگهی این فرصت را به آن میدهد تا پس از مدتی دوباره جان گرفته، از محاصره درآمده و به صحنه بازگردد. شاید قدرتمند تر و احتمالا ساخته و پرداخته تر از قبل!

دقت کنید که در ترمینولوژی سیاسی، رژیم ایران تئوکراتیک محسوب میشود، یعنی مذهب سالار. یعنی بنیانش بر مذهب و شریعت استوار است. خب شما به من بگویید چه چیزی بهتر از لائیسیته میتواند عمود خیمهٔ این رژیم را از جا بکند؟ ماده شدن لائیسیته یعنی پایان جمهوری اسلامی، یعنی پایان اسلام سیاسی. یعنی پایان تز ارتجاعی ولایت مطلقهٔ فقیه، یعنی پایان سلطهٔ مذهب بر جامعه. آیا همهٔ این براهین برای قدم گذاشتن در راه لائیسیته بس نیست؟ جمهوری اسلامی به تعبیر زیبای آقای امیر برادران، رژیمی”آویزان به مذهب” است، یعنی در این کشور هر چه هست و نیست ابتدا باید از صافی دین اسلام و به طور مشخص مذهب شیعهٔ دوازده امامی بگذرد تا مورد تأیید قرار گیرد. با این تفاسیر و به راحتی با انداختن نردبان مذهب از زیر پای آقایان، سیستم به زمین خواهد خورد. قضیهٔ قفل و کلید را در ذهن تان تجسم کنید. لائیسیته شاه کلید باز کردن قفل جمهوری اسلامی است. یعنی تنها کلیدی است که به آن میخورد. جمهوری اسلامی تفالهٔ قرن ها اسلام گرایی و رخنهٔ ملایان در تار و پود جامعه و سرایتشان به امر حکومتگری در ایران بود. نتیجه آنکه در سال پنجاه و هفت این قشر واپسگرا با امتیازات بی حساب و کتابی که داشت از چنان پایگاه اجتماعی برخوردار شد که توانست انقلاب مردم را دزدیده و به سمتی که میخواست هدایت کند.

بارها گفته شده که تئوریسین های نظام اسلامی در خنثی سازی مطالبات ساختاری مردم، مثل: دمکراسی، حقوق بشر و غیره، سعی کرده اند با نیرنگ و تهی کردن این مفاهیم از معنای اصلی، نسخهٔ اسلامیشان را تولید کنند. میگویند ما دمکراسی دینی داریم و این با دمکراسی منحط غربی که دین در آن جایی ندارد فرق دارد! اگر قرار باشد که غیر مذهبی ها در حکومت سهیم شوند و خلاف مصالح دین حرکت کنند پس تکلیف فرامین خدا چه میشود؟ میفرمایند ما خودمان ورژن اورجینال حقوق بشر را در اسلام و سیرهٔ پیامبر داریم و نیازی به حقوق بشر ابزاری جهان مدرن (که منظور همان اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر است) نیست! حتی میتوانند در آینده با وجود اسلامگرایان غیر آخوند از قبیل وارثان مهندس بازرگان، ملی مذهبی ها و امثالهم که تعدادشان کم هم نیست، نوعی سکولاریسم اسلامی به ویترین بازار مکارهٔ شان اضافه کنند. اما راز قضیه اینجاست که با وجود مهارتشان در خدعه و فریب، هیچگاه نخواهند توانست ادعای لائیک بودن داشته باشند. چون ساخت لائیسیته در جنوب اروپا، از پرتغال گرفته تا اسپانیا و از ایتالیا تا فرانسه، علی رغم شکل های کم و بیش متفاوتی که به خود گرفت اما اصول کلی آن مشخص، واضح و قابل ترسیم است و جنس تقلبی و فیک ندارد. بآری، لائیسیته لقمهٔ گنده تر از دهان است و در گلوی حضرات گیر میکند. به همین دلیل از آن فراری اند. وقتی که رژیم برای تمام خواسته های شما معادلی اسلامی خلق میکند، و در حقیقت ماهیت آنها را با اسلام مخدوش ساخته و خوانشی اسلامی از هر مبحث اسکولاستیک ارائه میدهد و به هر قیمتی میخواهد مذهب را به هر چیزی زورچپان کند، چه باید کرد؟ این کار میتواند بیانگر چه باشد؟ من به شما میگویم که این نشان دهندهٔ پاشنهٔ آشیل و چشم اسفندیار این عمارت سست اسلامی است که به زبان بی زبانی گاها توسط خودشان لو میرود. یعنی مذهب زدایی از شئونات زندگی در تمام سطوح. یعنی لائیسیته. وقتی رژیم با سلاح مذهب و به دستاویز مذهب به جنگ با مظاهر تمدن مدرن میرود، آیا شما راه دیگری دارید جز اینکه با واروی آن، یعنی “مذهب زدایی قاطع” (که به باور ما جز از طریق لائیسیته نمی‌تواند محقق شود) به مقابله با آن بپردازید؟ این همان دلیلی است که ما را بر آن میدارد تا لائیسیته را به عنوان بهترین شعار برای مبارزه در انقلاب آتی ایران برگزینیم و همانطور که پیشتر توضیح دادیم دلایل موفقیت و رستگاری آن هم کم نیستند. هر انقلابی به یک یا دو شعار محوری نیاز دارد که آمال انقلابیون را تداعی کرده و مردم را متحد کند، حال که طرف حساب ما مشتی آخوند ظالم و جنایتکار در قدرت هستند که با استفادهٔ ابزاری از دین، مردم را به ستوه آورده و به بهانهٔ مذهب هر صدای مخالفی را خفه میکنند، باید این بهانه را از دستشان گرفت. لائیسیته همینکار را میکند. و از آنجا که در اپوزیسیون تقریبا همهٔ احزاب و سازمان ها به این امر واقفند، می‌توانند گرد آن جمع شده و ضربهٔ نهایی را بر پیکر متعفن رژیم وارد آورند.

بیش از ۳۰ سال پیش زنده یاد بی نظیر بوتو نخست وزیر و رهبر حزب مردم پاکستان، در یک سخنرانی تاریخی در کنگرهٔ آمریکا در نفی برخورد خشن و مقابله به مثل با عوامل جنایتکار و اسلامگرای حکومت دیکتاتوری ضیاءالحق گفت: “دمکراسی بهترین انتقام است”. پاکستان به دمکراسی رسید ولی از شر ارتجاع اسلامی رها نشد. دمکراسی به دلیل کهنگی روابط و هنجارهای اجتماعی در خاورمیانه به تنهایی پاسخگو نیست، مگر اینکه به پسوند “لائیک” مجهز شود (دمکراسی لائیک). ما امروز با قرض گرفتن گزارهٔ مشهور دختر شرق، و با جایگذاری لائیسیته در آن، معتقدیم:

“لائیسیته بهترین انتقام است”

انتقامی اخلاقی و منصفانه از زیاده روی های مذهبیون و محکم ترین پاسخ به حامیان کسانی که به حقشان قانع نبوده، به آزادی دیگران احترام نمیگذارند و با بنیادگرایی اسلامی سعی در تحمیل باور خود به آنان دارند.

یکی از پایه های اصلی حکومت های توتالیتر ایدئولوژی آنها است. وقتی ایدئولوژی یک سامانهٔ تمامیت خواه نزد عموم مردم رسوا شده و ناکارآمدی اش هویدا گردد، آن رژیم خواه ناخواه در سراشیبی سقوط قرار میگیرد چرا که دیگر مقبولیتی نداشته و چیزی برای عرضه کردن ندارد تا سر مردم را با آن گرم کند. اسلام سیاسی یا اسلامیسم (یعنی دخالت دادن اسلام در قدرت و تفوق آن بر سیاست یا التقاط دین و دولت) ایدئولوژی جمهوری اسلامی است، پس پر واضح است که آنچه ریشهٔ این استبداد مذهبی را خواهد کند همانا جدایی کامل دین از سیاست و در واقع آزاد کردن سیاست از بند مذهب است. انقلاب آینده در کشورمان در وهلهٔ نخست و قبل از هر چیز باید برای نهادینه کردن لائیسیته باشد و هر چه غیر از این یک شکست تمام عیار محسوب میشود زیرا علت العلل مشکل تاریخی ایران (افسارگسیختگی مذهب) را لاینحل باقی میگذارد. جوامع منحط اروپایی در قرون وسطا، در دوران رنسانس و سپس عصر روشنگری با پس زدن مسیحیت و در هم شکستن سلطهٔ کلیسا راه را برای خرد ورزی، آزادی اندیشه و تفکر انتقادی بازکردند که میوهٔ نهایی آن رسیدن به مدرنیته در تمامی عرصه ها بود. ما هم تا با این معضل بزرگ (عدم تعیین جایگاه و حد و حدود مذهب در پیشگاه جامعه) روبرو نشویم، به توفیقات چندانی دست نخواهیم یافت. نه خبری از ورود به جرگهٔ جوامع مدرن خواهد بود و نه حصول جامعهٔ مدنی و حقوق شهروندی.

چکیدهٔ لائیسیته: قانون لائیسیته با احترام به همهٔ مذاهب، جلوی هرگونه سوئ استفاده از آنها را میگیرد. بدین وسیله بساط استثمار معنوی و استحمار سازمان یافتهٔ توده ها برچیده خواهد شد. به راستی چه چیزی بیش از این میتواند برای جامعه ای مذهب زده و مذهب سالار مثل ایران مفید باشد؟ لائیسیته اکسیر شفابخشی است که سودش نثار همگان خواهد شد. آن را طلب کنیم و قدرش را بدانیم.

شایان ذکر است که ما در اعتقاد خود کاملا واقع بین بوده و این توهم را نداریم که لائیسیته قرار است همهٔ مشکلات را حل کند، اینکار حتی از دمکراسی هم بر نمی آید. اما معتقدیم ارزش لائیسیته در رویارویی با رژیمهای غلیظ مذهبی از قماش جمهوری اسلامی است که دو چندان شده و برای جامعهٔ بیمار ما که زخمهای ناشی از مذهب قرن هاست بر پیکرش نشسته، بهترین مرهم است. زمان مشخص میکند که آیا تشخیص نیروهای لائیک در گزینش راهبردی لائیسیته درست بوده یا نه، ولی اجالتا این را از ما داشته باشید که در این دوران سیاه که به واسطهٔ اجرای تعالیم خانمان سوز مذهب، کشور به قهقرا رفته، رسیدن به لائیسیته به مراتب از دمکراسی هم برای ایران واجب تر است. بدین سبب که دمکراسی یک روند تدریجی بوده که تثبیت و تعمیق آن به زمان و فرهنگسازی زیادی نیاز دارد و پروسه ای است بس حساس و ظریف که برای حفظش باید همواره هوشیار بود. اما لائیسیته سهل الوصول تر است و به مجرد گنجانده شدن در نص قانون اساسی نتایجش قابل لمس خواهد بود و چهرهٔ ایران را دگرگون می‌کند.

پ.ن. برای آشنایی با مؤلفه های اساسی لائیسیته به “منشور لائیسیتهٔ” سازمان ایران لیبرال مراجعه کنید. و همچنین برای داشتن تصویری جزئی تر از مصادیق و کارکردهای لائیسیته به مقالهٔ “شماتیک ایران لائیک به زبان ساده” نگاهی بیندازید.

سهراب اسفندیار / خرداد ۱۴۰۰

*** برقرار باد جمهوریت، دمکراسی و لائیسیته ***

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)