عصر سهشنبه، یازدهم خردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، خانهی اندیشمندان علوم انسانی (گروه تاریخ و باستان شناسی) با همراهی نشر دیبایه و مجلهی بخارا، در دویست و چهل و هشتمین شب از شبهای بخارا، میزبان شب «ریچارد فولتز»، ایران شناس بود.
در بخشی از این جلسه، قلم فردوسی از طرف بازرگانی گلستانی به پروفسور ریچارد فولتز اهدا شد.
در پایان نویسندهی کتاب «ایران در تاریخ جهان» با دوست داران خود که هر یک کتابی از آثار ایشان را در دست داشتند، به گفت و گو نشست.
در بخشی از «ایران در تاریخ جهان» میخوانیم: «ایرانی امروز غالبا از آن شیوههای بیشتر منفی که فرهنگشان در رسانههای غربی تصویر میشود رنج میبرند. با این همه غرور ایرانیها به تاریخ شان راسخ و تزلزل ناپذیر مانده است. اما دقیقا مختصات معرف هویت فرهنگی ایرانی، که سرچشمهی این غرورند، کدامند؟ زبان فارسی ما مولفهی دیگر ایران زمین است که مرزهایشان دقیقا فراسوی مرز و بوم کنونی کشور کشیده میشود. با این همه عنصر پایهای دیگر خاطرهی مشترکی است که به کامل ترین شکل در شاهنامهی فردوسی مجسم میشود. این کتاب تاریخ افسانه وار مردم ایران است از سپیده دم آفرینش تاخت و تاز اعراب به ایران. رویدادی که به طور نمادین در سطحی «پایان تمدن» را مشخص میکند اگرچه این سر آغاز تاریخ هویت اسلامی است که حالا بیشتر ایرانیها در آن مشترک اند و غربیها مایلند آن را با هم مرتبط بدانند هر که میخواهد جان ایرانی را بهتر بفهمد باید این پارادوکس / متناقض نما را به دقت پیش چشم داشته باشد. به نظر میرسد که زبان، سرزمین و یک خاطرهی مشترک برای بیشتر بحثهای دربارهی هویت فرهنگی کافی باشد اما این چهارچوب ساده حقیقت خیلی بنیادی تری را پنهان میکند. در واقع هویتهای فرهنگی همیشه خیلی پیچیدهاند و چنین رفتارهایی با آنها طوری که گویی مقولات ساده و سرراستی هستند به کاربردهای ناروا منجر میشوند.»
در ابتدای شبِ ریچارد فولتز علی دهباشی به میهمانان خوشامد گفت.
«آقای پروفسور فولتز در مطالعات خودشان نگاه تازهای به مسألهی تاریخ ایران از منظر ایران شناسی گشودهاند. نگاهی که با زندگی تاریخی مردم ایران از منظر روایت مردم و آنچه که ساختار درونی مردم ایران از جهات هنر، ادبیات و اساطیر است. همین جا از مدیر انتشارات دیبایه میخواهم که کتابی از مقالات ارزشمند خانم دکتر مانیا سعدی نژاد، همسر پروفسور، به فارسی، منتشر کنند. پژوهشهای عمیق خانم دکتر سعدینژاد علاوه بر اینکه ایشان نقاش هنرمندی هم هستند، ارزشهای خود را دارد. تا آنجا که میدانیم آقای دکتر فولتز حدود سی و پنج سال قبل با زبان فارسی آشنا میشوند و این علاقه ایشان را به ایرانشناسی میکشاند. ما به دکتر فولتز تبریک میگوییم که در این زمان موفق شدند نه تنها به زبان فارسی تسلط یابند بلکه به لایههای تاریخ و فرهنگ ایران دست یافتهاند تا چنین کتابهای ارزشمندی به ما ایرانیان هدیه کنند. تفاوت عمدهی پروفسور فولتز با دیگر ایرانشناسان مطالعات بیطرفانه و علمی ایشان از تاریخ و دین و ادبیات است که ارایه میکنند. دکتر فولتز در دو کتاب دیگرشان «گذار معنویت از ایران زمین» و «دینهای جادهی ابریشم» که خوشبختانه هر دو به فارسی ترجمه شده است، به مسألهی ظهور و افول ادیان در طول تاریخ گذشته ایران و به ساکنان ایران شرقی که شامل افغانستان و تاجیکستان جنوبی و خراسان میپردازند. حتی تا مزارشریف امروز که روزگار مهد دین بودایی بود و اینکه چگونه حتی اسطورههای ژاپنی از اسطورههای ایرانی متأثر بودند را مورد مطالعه قرار میدهند. در همین کتاب «ایران در تاریخ جهان» – که جا دارد از استاد پاشایی تشکر کنیم که به فارسی شیوا و دلچسب آن را ترجمه کردهاند- پروفسور فولتز مفهوم «ایرانی شدن اسلام » را بدون تعصب و با روایتی دقیق بیان میکنند. بنده اطمینان دارم این کتاب و دیگر آثار فولتز برای دانشمندان، دانشجویان و پژوهشگران ایرانی و خارجی جایگاه ویژهای خواهد داشت.»
نخستین سخنران این جلسه، دکتر محمد استعلامی بود.
او با اشاره به مشکلات ایرانشناسی در خارج ایران، بیان داشت: «در مورد کارهای جناب پروفسور ریچارد فولتز، من به عنوان یک گواه حرف میزنم و گواه در معنی حقوقی خود یا شخص حاضر در صحنه است یا مطلع با اطلاعات معتبر. در شهر مونترال که من و پروفسور زندگی میکنیم، از آنچه ایشان در این سالها تلاش کردند که فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی را به صورت یک برنامهی پیوستهی مداوم مطرح نمایند، خبر دارم و گواهی من در اینجا گواهی شخص حاضر نیست چون پانزده سال است که در دانشگاههای مونترال تدریس نمی کنم اما با خبر هستم که ایشان چه کرده و با چه عشق و علاقهای خود و همسرشان خانم مانیا سعدی نژاد کار کردهاند و باید از این دو بزرگوار سپاسگزار بود. اما در مورد مطالعات ایرانشناسی خارج ایران! من همیشه یک غصه دارم و آن غصه به خودمان مربوط است. ایران هیچوقت با یک برنامهی منظم و با هدف برای مطالعات ایرانشناسی در خارج کار نکرده است. فکر میکنم در سال ۱۹۷۴ بود که در یک میهمانی به رایزن فرهنگی سفارت امریکا گفتم که کنجکاویهایی دارم. کسانی را میشناسم و دوستانی در امریکا دارم که بر روی مطالعات ایران کار میکنند. به من گفت که من یک برنامهای برای تو درست میکنم. تسهیلاتی برای من فراهم کرد و در تابستان همان سال، چهل روز در امریکا بودم و به چهارده ایالت امریکا سفر کردم و مراکزی که بر روی ایران کار میشد دیدم و کمبودها و نیازها آنها را سنجیدم که چه کاری برای حل مشکلات میتوان انجام داد؟ در آن زمان با مسئولیت استادی، مشاور وزارت علوم بودم و فکر میکردم که میتوانم کارهایی انجام دهم و بعد بازگشت، گزارشی در این راستا خواهم داد. اما بعد از بازگشت دیدم که این گزارش به وزارت فرهنگ و هنر مربوط شده و رایزنیها از آنجا آغاز میشود. این برنامه را برای وزارت فرهنگ و وزارت علوم فرستادم. برنامه جدی گرفته شد اما به تدریج امکانات از میان رفت و حرف اصلی من در این گزارش این بود که ما به عنوان ایرانی از ایرانشناسی در خارج از ایران حمایت منطقی و برنامه دار نکردیم. اگر یک روزی من در ژاپن به عنوان استاد مدعو (ویزیتینگ پروفسور) درس دادم، هیچ به ایران مربوط نبوده و برنامهای است که دانشگاه مطالعات خارجی توکیو یا آساکا، خودشان دپارتمانی برای مطالعات ایرانی دارند و بودجهای بدان اختصاص دادهاند و کسی از ایران برای من مأموریتی در این مورد نداده بود. آنچه در ایران هست همیشه بی برنامه بود چه در آن دوره و چه در دورهی اکنون! ما باید برای این مسأله فکری بکنیم که چه دلیلی دارد که پروفسور ریچارد فولتز و بسیاری دیگر از دوستان امریکایی و کانادایی ما خود تمام مسئولیت را قبول کرده تا جای پای ایرانشناسی را در این دانشگاهها باز کنند. وقتی ما حمایت نمی کنیم کار این دوستان بسیار مشکل است. در بسیاری زمانها کار محقق را به نا امیدی میکشاند. یک استاد خوب که میخواهد بر روی ایران ما کار کند و درس بدهد به نتیجهی مطلوب خود نمی رسد و تأثر اینجاست که ما هم دلمان نمی سوزد و غصه اش را نمی خوریم. این کار باید روزی انجام شود. ارادت من به ریچارد فولتز در طی این ده سال اخیر که چندین بار زیارتشان کردم، صمیمیتی است که در ایشان میبینم و این قابل ستایش است و به عنوان یک ایرانی میگویم که در مورد ایرانشناسی، مدیون لطفشان هستم.»
در ادامه ع.پاشایی، مترجم اثر جدید دکتر فولتز، در مورد این کتاب گفت:
«یک تفاوت آشکاری در کار آقای فولتز با نویسندگان دیگر وجود دارد. علتی هم که باعث شد تا اثر ایشان را ترجمه کنم، بودیسم بود. در جادهی ابریشم اتفاقات بسیاری افتاده است. با اینکه هیچ تعلق تاریخی به این مسأله نداشتم اما مرحله به مرحله با این موضوع آشنا میشدم. با دوستانم مشورت میکردم و میخواستم منابع مطالعاتی به من معرفی کنند. یکی از دوستان کتاب «دینهای جادهی ابریشم» اثر ریچارد فولتز را به من معرفی کرد. عنوان کتاب بسیار چشمگیر و آن دینهای جادهی ابریشم بود نه همانند کتابی که بعدها نوشته شد و «اسلام و بودیسم در جادهی ابریشم» نام داشت. حرف اضافهی «هی» با «در»، در این دو عنوان با هم متفاوت است. این موضوع برای من به گونهای بود که گویی چیزی در چیزهای دیگر بافته شده است. اینها دینهایی نیست که بر روی یک جاده گذر کردهاند یا بودند بلکه زندگی این مردم هستند. \[….] آقای فولتز در رونمایی کتاب «ایران در تاریخ جهان» به دو چیز اشاره داشتند: یکی مسألهی کوانتوم بود و دیگری مسألهی بودیسم. در بودیسم ما ایرانیها به علت اینکه یک تفکر یونانی داریم بیشتر اندیشههایمان در زمینهی فلسفی، فلسفهی یونانی است و مهم ترین آن جوهر وعرض است. یعنی یک جوهر قائلیم و این اعراضی دارد و ذاتی قائلیم و صفاتی دارد و …. اما در بودیسم اینگونه نیست. بوداییها معتقدند هیچ هستهای در هیچ چیزی وجود ندارد. علم جدید هم همین را میگوید چیزی که صلب به نظر میآید، میتواند از آب نرمتر باشد همانند فولاد که وقتی زیر میکروسکوپ نگاه میکنیم، چون امواجی به نظر میرسد. ایشان از این مسائل استفاده کردند تا نشان دهند ما یک سنت هستهای به آن شکل که فکر میکنیم، نداریم. اگر شما از من هفتاد و هفت ساله بپرسید که صفات ایرانی چیست؟ نمی توانم به آن پاسخ بگویم. به نظر من ترکیب پیچیدهای است که ما به آن ایرانی میگوییم، برای خودمان هم قابل شناخت نیست. برای همین وقتی کسی از بیرون به ما نگاه میکند میتواند روشنتر ببیند و این موضوع را بیان کند. این روشن بینی آقای فولتز است. چرا که هم کنار ماست و این فرهنگ را دوست دارد و دلش را کنار دل ما میگذارد و هم از بیرون مینگرد و آنچه که از بیرون میبیند و اتفاق میافتد را بیان میدارد. \[…] واقعیت این است که هیچگاه زبان ملی نداشتیم. زبان رسمی داشتیم اما ملی خیر. واژهی درخت من در مازندران همان درختی نیست که در تهران است. حتی درختش هم همان درخت نیست و اینها نکاتی است که در کارهای آقای فولتز به ظرافت میبینیم. خصوصا ایشان متخصص ادیان هستند نه متخصص تاریخ. بستر تمام اندیشهها در این کتابها این موضوع است و اگر آثار ایشان را بخوانید بدون هیچ تصنعی، حس میکنید که یک مسألهی تاریخی به دین و شعر و باور، مرتبط است. من به دنبال این بودم که تاریخی از ایران را معرفی کنم که نه مثل تاریخهای دوران مدرسه باشد نه همانند کتابهای حجیمی که خوانندهی معمولی نمی خواند. در تمام کتب بودایی که در دورههای جدید مینویسند، الف، الف است و ب نیست. ارسطو مخالفت میکند که الف، الف نیست و ب، الف و هیچکدام هم تعریفی ندارد و هیچ نیست. به نظر نوعی طنز است اما یک واقعیت علمی است و در کتب آقای فولتز رعایت میشود به خصوص در این دو کتاب و کتاب دیگری که دینهای ایران قدیم است، دیده میشود و امیدورام کارهای بیشتری از ایشان بخوانیم.»
پروفسور کارلو چرتی دربارهی آشنایی خود با آثار ریچارد فولتز، گفت:
«ریچارد فولتز یکی از دوستان قدیم من است و از دوستانی است که در این سالهای زندگی در ایران بیشتر با ایشان آشنا شدم. کتابهای مورد علاقهی من از میان آثارشان، یکی دینهای جادهی ابریشم و دیگری کتاب اخیر در مورد ایران است و در بخش ادیان ایران بخشی که ما به هم نزدیکتر هستیم همان بخش میترائیسم است. اما فصلهایی از این کتاب را که خواندم ، فکر میکنم که برای تاریخ ادیان در ایران، منبع مهمی هستند. در همین زمینه چقدر از فکرها و اندیشهها و آیین پیش از اسلام در ایران اسلامی شدند و چقدر ایرانی ماندند. و در این زمینه، شباهت بین میترائیسم و دینهایی مثل یارسان در کردستان ایران و کردستان عراق خیلی مهم هستند. سوالی که من دارم این است که چطور و چقدر ما در مورد خود میترائیسم میدانیم؟ چون در مورد این موضوع در هند و ایران متون بسیار و معابد و مجسمه در ایتالیا و امپراطوری روم، وجود دارد. اما با ارتباطات بین متون و معابد و مجسمهها و بین متن و ایکونوگرافی آشنا نیستند. ولی یک چیزی میتوانم بگویم که تا دو سال پیش من به فکر میترائیسم نبودم از وقتی که کتاب ریچارد فولتز را خواندم و بعد از آن در مورد کتاب خود ایشان، مطلب کوتاهی هم نوشتم به فکر میترائیسم افتادم و امیدوار هستم که در سال ۲۰۱۸ بتوانیم نمایشگاه میترائیسم در رم و ایران را به موزهی ملی ایران بیاوریم.»
دکتر محمود جعفری دهقی سخنران بعدی بود
که به معرفی و تحلیل بخشهای مختلف کتاب «ایران در تاریخ جهان» پرداخت و از گاهشمار این کتاب که شامل زندگی زرتشت، و اتحاد مادها و هخامنشیان و سلوکیان و پارتها و ساسانیان تا فتوحات اعراب، عباسیان و سامانیان و زندگی فردوسی و غزنویان و سلجوقیان و … تا پایان حکومت پهلوی بود، یاد کرد. وی بر اساس این کتاب ایران را سرزمینی جهت انتقال ادیان دانست و از یونانیان که خود را متاثر از ایرانیها میدانستند، نام برد.
دکتر سیدمجید حسینی، به بررسی الهیات و دین شناسی اثر ریچارد فولتز پرداخت
«می خواستم به نکتهای در کارهای ایشان اشاره کنم که به نظرم نکتهی بسیار بنیادیی است هم در کتابهایی که به فارسی ترجمه شده و هم در کارهایی که هنوز ترجمه نشده است، وجود دارد. ایشان به یک بیان جدید یا نسبتا جدید نسبت به ایران شناسی دست پیدا کردند. بیان و درایت ایشان به خصوص در همین کتاب «ایران در تاریخ جهان» خود را نشان میدهد. در فصلی که از ایرانی شدن اسلام صحبت میکنند به اعتقاد من به این بیان جدید دست پیدا کردند. آن چیست؟ بنده به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی معتقدم اگر ما بخواهیم غرب را در چهارچوب اندیشهی سیاسی مطالعه کنیم، باید به سراغ مطالعهی فلسفهی سیاسی غرب برویم. غرب را در چهارچوب یونان و پس از یونان و تأملات فلسفهی یونانی و مابعد یونانی تا به امروز مطالعه کنیم. اما این مسأله در رابطه با ایران، عکس است. ما اگر بخواهیم اندیشهی سیاسی دولت و نهادهای دولتی در ایران را بررسی کنیم به نظر میرسد باید به «الهیات ایران» توجه کنیم. فهم ایران در چهارچوب اندیشههای الهیاتی از تاریخ ساسانی تا به امروز قویتر و منسجمتر است تا چهارچوب بررسی اندیشههای فلسفی ایرانی. این به این مفهوم نیست که ما به فلسفهی ایران و حکمت خسروانی و امثالهم نباید توجه کنیم اما کسی ره یافتهای جدید نسبت به ایران و فهم فلسفهی ایرانی را میتواند ارائه کند که تأملات الهیاتی در مورد ایران داشته باشد. فکر میکنم بخش مهمی از تاریخ ما، الهیات سیاسی است. یعنی از نقطهای آغاز میشود که شامل دوران قبل از ورود اسلام به ایران و حملهی اعراب تا به امروز است…..»
سپس دکتر مهرداد ملکزاده، دربارهی نویسندهی کتاب ایران در تاریخ جهان، گفت:
«برای اینکه امشب در این جمع ارجمند صحبت کنم اصلا آمادگی نداشتم اما دوست محترم آقای دهباشی عزیز امر فرمودند و من عرض کردم به دیدهی منت، چه چیزی خوشتر از آنکه دربارهی ایران شناس ایران دوست در چند جمله احساس خویش را بیان کنم؛ سپاس از علی دهباشی عزیز که این فرصت را به من دادند. ریچارد فولتز در نگاه من ایران شناسی است هم سنت شکن و بدعت گذار و هم سنت گرا و بدعت گریز! چگونه ممکن است و یعنی چه؟ او، فولتز، سنتی را که در چند دهه آبستن سدهی بیستم در گروش گرایش ایران شناسانهی غربیان پدید آمده، شکسته و بدعتی نو بر نهاده است. فولتز آن هنگام که از ایران سخن میگوید همهی اقلیم گستردهی فرهنگ ایرانی را در نظر میآورد و نه فقط ایران سیاسی اکنونی را؛ ایران شناسی معاصر، اما، هر روز بیش از پیش از این نگاه دور و دورتر میشود، هم اینک در کنار ایران شناسی، افغانستان شناسی، تاجیکستان شناسی، حتی بلوچستان شناسی و … باب شده و مورد پسند برخی مراکز شرق شناسی جهانی و بین المللی قرار گرفته است، تو گویی افغانستان و تاجیکستان و بلوچستان و … پارههایی از پیکر بزرگتر ایران نیستند و هرگز هم نبودهاند! زبان فارسی را در سه قالب و پیکرهی جدا از هم، فارسی و دری و تاجیکی مطالعه میکنند. غافل از اینکه این هر سه یکی است و جدایی ندارد و جدایی نمی پذیرد. از سوی دیگر فولتز سنتی را که دانش ایران شناسی حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال پیش، در آن، بر آن و با آن زاده شد و بالید، باز زنده کرده است و بدان گرویده. او بدعتهای سپسینه را بر شکسته است. گمان میکنم اکنون بتوان گفت که فولتز در ایران شناسی روزگار ما منادی تغییری بنیادی در نگرش جغرافیایی و جغرافیای فرهنگی است، به تعبیری دیگر ایران شناسی او مکتبی در حال بازگشت است. بازگشت به سنتها و ریشههای دیرینهی خویش. همان ریشههایی که ایران را در کلانترین معنی تاریخی و جغرافیایی آن در نظر میآورد: ایران گسترده، ایران بزرگ و ایران بزرگتر …، مکتب و اندیشهای که در آن دیگر پارههای جغرافیایی اقلیم ایران فرهنگی، سوای ایران امروز، به همان اندازهی ایران مهم است. پارههایی فرعی و جانبی محسوب نمی شود که جان ایران است، همان ایران است، خود ایران است و نه غیر آن! مگر نه اینکه همهی جغرافیای اوستا یکسره در ایران شرقی است؟ مگر نه اینکه همهی داستانهای دلکش و دلیریهای پهلوانهای شاهنامه در ایران شرقی وقوع مییابد و واقع میشود؟ مگر نه اینکه حافظ شیرین سخن شیرازی ما سمرقند و بخارا را به خال هندویی میبخشد؟ افزون بر همهی اینها فولتز آنگاه که در ایران و با ایران در میآویزد، بدان دل میبازد، او دلباختهی ایران، او دلدادهی ایران است؛ او پژوهشگری عاشق و واله و شیدای ایران مینماید و هست، مگر میشود با ایران زیست و مفتون جادوی آن نشد؟ فولتز به جادوی ایران دچار شده و هم بر آن خوش است؛ شنیده بودم لقب ایران دوست را نه ما ایرانیان کنونی که هم زبانان تاجیکستانی مان به ریچارد نلسن فرای بخشیدهاند، برای جبران مافات سزاست که ما امروز فولتز را به ریچارد فولتز ایران دوست، نامزد کنیم و لقب دهیم.»
پروفسور ریچارد فولتز، درپایان از علاقهی خویش به فرهنگ ایران و انتشار کتابش، سخنانی را بیان کرد:
«وقتی یک کتاب مینویسم همیشه عادت دارم چند صفحهای سپاسگزازی بنویسم در ترجمهی جدید آقای پاشایی از کتاب ایران در تاریخ جهان به یک دلیل و آن هم حضور خودش تصمیم گرفت صفحهی سپاسگزاری را ترجمه نکند. من نمی دانم دلیلش چیست حدس میزنم چون نقش خودش در این کتاب اینقدر بزرگ بود که از فروتنی ترجیح داد، این بخش حذف شود. اما به هر حال میخواهم امروز به جبران این حذفیات بگویم که بدون کمک و نظر و راهنمایی همهی دوستان و فامیل در این سی سال که بسی رنج بردم در این رشته این کار امکان پذیر نبود. که البته اولین شخص همسرعزیزم دکتر سعدی نژاد هستند که هم الهام اصلی و دائمی برای تمام کارهای من در مورد ایران و هم استاد اصلی و دائمی هر آنچه که مربوط به ایران است، میباشد. این شانس را نداشتم که در سرزمین ایران به دنیا بیایم بلکه برعکس نسل قبل از من بسیاری در جوانی از راههای متفاوت به ایران آمدند و میتوانستند دو سال و چهار سال و ده سال اینجا زندگی کنند. البته بیست و پنج سالی است که به ایران رفت و آمد میکنم. البته این زندگی نیست امیدورام از مرحلهی توریست کمی جلوتر رفته باشم ولی برخلاف نسل قدیم شرق شناسان غربی که بیشتر از روی متون کار کردهاند و تفسیر تاریخ و تمدن شرقی نمودهاند به راحتی در کتابخانههای شخصی خود به مطالعه پرداختهاند. همیشه فکر کردم که یک فرد باید یک فرهنگ را با زندگی در آن فرهنگ تجربه و حس کند.
خوشبختانه میتوانم بگویم که به خاطر وجود همسرم و خانوادهی ایشان در کانادا حتی ادعا میکنم که خانهی ما در مونترال، سرزمین ایران شده است. هر کسی پا بر آستانهی خانه ی ما بگذارد گویی وارد سرزمین ایران شده است. به هر حال در آخرین کتابم در صفحات سپاسگزاری از خانوادهی همسرم نام بردم و برادر همسرم از من پرسید که ما کاری انجام نداده ایم! چرا از ما تشکر کردی؟! گفتم که اصلا اینطور نیست و واقعا جدی است. گمان کنم در این مدتی که مشغول کار ایران شناسی بودم حتی یک ایرانی ندیدم. حتی از ایرانیهایی که غریبه بودند و در اطراف میدیدم یک نفر هم نبود که چیزی در مورد ایران از او یاد بگیرم و البته هر چقدر کسی نزدیکتر باشد، اثرش بیشتر است پس مشخصا خانواده از همه بیشتر اثر دارند. اگر در کار ما نکتهی درست و مثبتی باشد حتما به خاطر چیزهایی است که از این اشخاص یاد گرفته ام. اگر اشتباهی بوده باشد حتما من شاگرد خوبی نبوده ام. قبل از اینکه شروع به کشف دنیای غنی و جالب ایرانی کرده باشم؛ در جامعه سعی داشتند که به من رقابت را یاد بدهند. یعنی نوعی کاپیتالیسم که میتوان گفت تمام تمدن دنیا آن را به دست آورده است. بر اساس این اخلاق رقابت ساخته شده و میشود. به یاد دارم حتی در پنج سالگی این فکر مرا آزار میداد. در مسابقات ورزشی اصرار داشتند که باید برنده شوید. همیشه دلم برای تمام کسانی که بازندهی این رقابت بودند، میسوخت. فکر میکنم این درست نیست! از بچگی در مقابل هر نوع ظلم در دنیا حساس بودم. مدام این شعار میشنیدیم که ما شمارهی یک هستیم! بسیار خب! اما شمارهی دو و سه چه میشوند؟! آنها انسان نیستند؟! ما همه انسان هستیم و چرا رقابت؟! آیا هماهنگی بهتر نیست؟ من از بچگی اینگونه فکر کردم و از این نظر هر چه بزرگتر که میشدم، میگفتند آن دشمن و … و اینها مثل ما نیستند؟ و نمی توانستم این را بپذیرم و این یک کنجکاوی را در من بیدار کرد و امیدورام در این سی سالی که مشغول کار ایرانشناسی هستم، روشن و معلوم باشد که قصد اصلی من این است که در اتاقی تاریک، چراغی روشن کنم که مردم در این اتاق که نامش تمدن و فرهنگ ایرانی است، گنجینههای تمدن و فرهنگ را مشاهده کنند. از این نظر کار من خیلی آسان است و تنها روشن کردن یک چراغ است. بخش کمی سخت تر، این است که بسیاری اصلا دوست ندارند که در این اتاق را باز کنند! کار سخت ما این است که مردم را وسوسه کنیم که این در را باز کنند.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.