خلاصهای از آنچه در روز اول خیزش رخ داد…
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، در صفحههای اول روزنامههای کیهان و اطلاعات، خبری چاپ شد با این مضمون: «امام خمینی: زنها باید با حجاب به ادارات بروند». روزنامهی کیهان در قسمتی از شرح خبر آورده است که «آیتالله خمینی در اجتماع علما و طلاب در مدرسهی فیضیهی قم بانگ برآورده است که آنطوری که برای من نقل میکنند وزارتخانهها باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. در وزارتخانهی اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانهی اسلامی نباید زنها لخت بیایند. زنها بروند اما با حجاب باشند».
در نیمروز همان روز در خیابانهای مرکزی تهران برای نخستین بار از سوی حزبالله شعار «یا روسری، یا توسری» سر داده میشود.
زنان خشمگین از این پیام در همان شب در گروههای مختلف دور هم جمع میشوند. زنان شبکههای ارتباطاتی را که در جریان انقلاب به وجود آورده بودند دوباره به جریان میاندازند و از این رهگذر به گوش یکدیگر میرسانند که باید صدای اعتراض سر بدهند و فردا به خیابان بیایند.
در ساعت هفت صبح پنجشنبه ۱۷ اسفند در تلویزیون خبر بهتانگیزی پخش میشود: مریم ریاضی، چهرهی پرآوازهی تلویزیون زمان شاه برای نخستین بار با حجاب اسلامی بر پردهی تلویزیون ظاهر میشود تا نقل قول کند که هشت مارس (روز جهانی زن) یک سنت غربی و استعماری است و زنانی که این روز را گرامی میدارنند غیرمسلمانند.
این در حالی بود که از چندین روز پیش تشکلهای گوناگون زنان چپگرا هر کدام اعلام کرده بودند که قصد برگزاری برنامهای به مناسبت روز هشت مارس را دارند؛ برگزاری برنامههایی که حدودا بیست و پنج سال ممنوع اعلام شده بود.
در این روز عدهی زیادی از زنان کارمند، پرستاران، معلمان و کارمندان نهادهای دولتی به سر کار نمیروند. آنها حدود ظهر خود را به دانشگاه تهران میرسانند. جایی که هم به طور سنتی به مکانی برای تجمعات و تظاهرات تبدیل شده بود و هم دست کم سه تشکل زنان قصد برگزاری برنامههایی به مناسبت هشت مارس را در دانشکدههای مختلف آن داشتند.
زنانی هم که در ادارات دولتی به محل کار خود میروند در وزارتخانهها از سوی نگهبانان و ماموران انتظامی میشنوند که «زنان لخت پذیرفته نمی شوند، به خانه بروید و با لباس مناسب بازگردید».
زنان در هر اداره و وزارتخانهای در گروههای کوچک دور هم جمع میشوند و همه متفقالقول میگویند که باید اعتراض کنیم. دستههای مختلف زنان کارمند در گروههای کوچک و پراکنده به سوی دانشگاه تهران به حرکت درمیآیند و شعار سر میدهند؛ «نه روسری، نه توسری، آزادی و برابری»، «حجاب ما صداقت و پاکی ما» و…
این در حالی بود که دستههای مردان دژم بارها و بارها به آنها حملهور شدند و با شعار «یا روسری یا توسری»، «ما پیرو قرآنیم بیحجاب نمیخواهیم» و… برای معترضان خط و نشان کشیدند.
همچنین دختران دانشآموز با روپوشهای مدرسه در حالی که شعار میدادند «در بهار آزادی جای حق زن خالی»، به دانشگاه نزدیک شدند.
برنامههایی که داخل سالنهای دانشکدهها در حال برگزاری بود، نیمه کاره رها شد. در یکی از این برنامهها که در تالار فردوسی دانشکده ادبیات در حال برگزاری بود عدهای از تظاهرات کنندگان به داخل سالن میروند و به حضار می گویند که «آن بیرون ما هزاران نفریم، شعار دادهایم، کتک خوردهایم و داریم برای حقمان میجنگیم. بیایید بیرون و به ما ملحق شوید.» برنامه نیمهکاره میماند و زنان به سوی در دانشگاه راه میافتند و دانشکدههای دیگر هم همینطور.
درِ دانشگاه را بستهاند، عدهای خود را از نردهها بالا می کشند و به خیابان فرود میآیند. جمعیت آنقدر زیاد است که حزبالله قافیه را میبازد. درها را باز می کند و سیل معترضان به خیابان میریزد. جمعیت بزرگی شکل میگیرد؛ در گزارشهایی جمعیتی پنجاه هزار نفره و به گفتهای صد هزار نفره.
عدهای به سمت خیابان آزادی میروند، عدهای به سمت دادگستری و عدهای هم به سوی نخست وزیری. خیابانهای شهر به تسخیر زنان درمیآید. زنانی که شعار میدادند: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم»، «نه شرقی، نه غربی، آزادی جهانی است»، «مشکل ما حجاب نیست؛ مسئلهی آزادی است» و… دراین بین اما معترضان از یورش مردان کمیتهای و حزباللهی در امان نمیمانند؛ مردان درختان پر برف را تکان میدهند و برفهای سنگین را بر سر زنان میریزند، گلولههایی از برف و سنگ میسازند و پرتاب میکنند، حمله میکنند و زنان را به جویهای آب و گل پرت می کنند.
زنان اما صفهایی محکم شکل میدهند و عدهای به همراه رفقای مردشان، زنجیرهایی برای محافظت از همدیگر میسازند. در نزدیکیهای ساختمان نخست وزیری اتوبوسی با سرعت به سوی جمعیت میراند، اما جمعیت نه میترسد و نه پراکنده میشود. به نخست وزیری که میرسند، افراد تفنگ به دستی را میبینند که کارت کمیته به گردن دارند و به سوی آنان شروع به تیراندازی میکنند.
جمعیت پراکنده میشود اما عدهای که به سوی خیابان آزادی میرفتند خبر حمله را که میشنوند به سوی ساختمان نخست وزیری تغییر مسیر میدهند. تشکلهایی هم که در سالنهای مختلف شهر در حال برگزاری مراسم هشت مارس بودند، از برگزاری سمینار و بزرگداشت منصرف میشوند و به سوی متحدانشان روانه میشوند.
جمعیت دوباره در جلوی ساختمان نخست وزیری گرد میآید در حالی که شعار میدادند: «لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا آزادی».
معترضان خواستار پاسخگویی نخست وزیر میشوند، پاسخ میشنوند که بازرگان در محل کارش نیست، زنان هیئت نمایندگی شکل میدهند و به سراغ نمایندگان نخست وزیر میروند. پاسخ روشنی نمیشنوند. قطعنامهای تهیه میکنند و به همدیگر میگویند شنبه به جلوی دادگستری میرویم و حقمان را فریاد میزنیم.
در راه برگشت هم با تهدیدها و توهینها و خشونتهای امت حزبالله روبهرو میشوند. صدا و سیما هیچ خبر یا گزارشی از ماجراهای این روز پخش نمیکند. دیگر برای انقلابیون روشن میشود که سیستم سانسور تلویزیون انقلابی دست کمی از سانسور تلویزیون زمان شاه ندارد. آنها برای ترک نکردن خیابان در روزهای بعد مصممتر میشوند…
کلیک کنید:
مطالعه همه بخشهای منتشر شده این مجموعه
———————————————
- این گزارش، خلاصهای از بخشهایی از کتاب خیزش زنان در اسفند ۱۳۵۷، به کوشش مهناز متین و ناصر مهاجر است.
https://t.me/faryadezanan
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.