«سرکشیِ دختران» در دو فیلمِ نامزدِ اُسکار

رضا شکیبا

* در همهمه نقد و بررسیِ فیلم هایی که در نوبت دریافت جوایز اُسکارِ امسال اند، فیلم «رشته خیال» (The Phantom Thread ) و فیلم «لِیدی بِرد» (Lady Bird) در صدر توجه اند.

* زاویه دیدی که من برای نقد این دو اثرِ قابل توجه انتخاب کرده ام بیش از هر چیز به «اشتراکاتِ طغیانیِ» دو کاراکتر دختر (در دو فیلمِ یاد شده) مربوط است.

*در فیلم «رشته خیال»، دختری جوان پا به یک محیط اشرافی (که «طنطنه و شکوه» اش را از لباس های فاخر می گیرد) می گذارد و با صداقت حقیقی ای که از ظاهرِ ساده اش پخش می شود – قواعدِ سرد و خالی از عاطفه آن محیط اشرافی را به هم می ریزد!

*دخترِ جوانِ فیلم «لِیدی بِرد» نیز ( در مرز بلوغ) به دنبالِ آزاد کردنِ «سپهر حسی و ذوقیِ» خود از تابوهای رسوم و سنت است و لاجرم «افعالِ روتین حاکی از تسلیم» را به چالش می کشد!

*اگر ارزش های فیلمِ «رشته خیال» را نه با زوم کردن بر دهها شگردِ بصری و صدها تابلو فرم شناسیک، بلکه با تمرکز بر مفصل های داستانیِ فیلم دنبال کنیم- خوانشِ«خلاصه فیلم» بی شک کُدهای لازم برای رسیدن به «معیارهای ارزش گذاری» را فراهم می کند.

*مردی در دهه ۵۰ قرن بیستم، خیاط و طراح لباس های مجلل زنانه است. مهارت خاص او در این است که سردی و سکون و کسالت و مُردگیِ حاکم بر خانواده های اشرافی را با زرق و برقی که به پوشش زنان اشراف می بخشد، پنهان کند!

* خیاط در «شکوه بخشیِ دروغین» به «آدم های بی فروغ» احساس بزرگی می کند و خود را شریکِ غرور خیالیِ اشراف می بیند؛ او «نِخوَت» می بخشد و «خود بزرگ بینی» می گیرد!

*خیاط برای تضمین موفقیت حرفه ای اش، از مانکن هایی استفاده می کند و هر کدام از آنها را که ( در طول زمان) «سایزهای قابلیت» را از دست بدهند اخراج می کند و مانکن تازه ای را کشف می کند!

*در کافه ای در حاشیه شهر- تصادفاً با دختری شهرستانی روبرو می شود. این دختر کشفِ تازه خیاط است. دختر از آن پس«مانکن سوگلی» می شود و خیاط قرار است همان بازی را که با بقیه مانکن ها داشته با او نیز شروع کند اما دختر جوان آنچنان از شور و عشق و سادگی ( و در عین حال آشوبگری) مالامال است که «رشته خیالِ» خیاط ( و نخوت حاکم بر کاراکتر و محیط کارش را) به هم می ریزد!

*اولین نشانه ای که کاراکتر دخترِ فیلمِ «لِیدی بِرد» را نیز با «تابو شکنی» و «چالش جویی» و « آشوبگری» معرفی می کند این است که او اسم شناسنامه ای خود را از «کریستین» به «لیدی برد» تغییر داده و از این تغییر دلبخواهی در خانه و مدرسه و همه جا دفاع می کند. او حتی در انتخاب اسمش هم، زیرِ بارِ «تحمیلات عرف و قانون» نمی رود و با هر آنچه که«حریمِ احساساتِ آزادِ» اش را تهدید می کند درگیر می شود و این درگیری در اوج و فرود دراماتیکِ داستان بسط می یابد و با «کشف و حلول نوعی از آزادی» به پایان (The End) می رسد!

*احتمالاً سال ۲۰۱۸ قرار است سالِ «طغیان دختران» در «فیلم و خیابان» ( بر «فرش قرمز» و بر «عرش سکو») باشد!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com