این بحث را از ویدئو، یا فایل صوتی بشنوید
…
فایل صوتی
اگر کسی از تو پرسید کی بود که این آواز را میخواند بگو که فلانکس بود، زمانی در این جا بود و حالا دیگر نیست.
…
موضوع این بحث، راوی بهاران، کرامتالله دانشیان است، همو که «لحن آب و زمین را خوب میفهمید و صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود»
در لحظات سخت، وقتی نَفسها در سینه حبس شده بود، از مردم دفاع کرد و به قول شکرالله پاکنژاد، در لحظهای از تاریخ، مظهر جنبش انقلابی ایران بود.
در شرایطی که شاملو میسرود: «در نیست، راه نیست، شب نیست، ماه نیست…» در آن زمستان سرد که «هوا دلگیر، درها بسته و سرها در گریبان» بود، امثال او چون شمع شبانه سوختند تا روشنی بخش محفل دیگران باشند.
در اینکه کرامتالله دانشیان و خسرو گلسرخی، با تمام افقهای باز نسبت نداشتند، دراینکه ذهنی هم بودند و لزوماً همه آنچه میپنداشتند واقعی نبود، بحثی نیست. دفاعیاتشان در دادگاه نظامی نیز، جای اما و اگر دارد، حاصل رنج وشکنجشان هم ملاخور شد. اما…
اما پاکباز و دلیر بودند. و با اینکه می دانستند بیان کلمه حق، مرارت دارد، رودرروی ستم زمانه ایستادند و آگاهانه و مختارانه به آب و آتش زدند و از خود گذشتند.
با توجه به این واقعیت که پرونده خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان، «آینهای برای مرور بر خصلتهای روشنفکری نسل ماست» در این بحث، به امیرحسین فطانت هم اشاره میکنم، چون این اجماع در مورد وی بهوجود آمده، که گویا عامل لو رفتن دانشیان و گلسرخی بودهاست.
امیر حسین فطانت هرچند در ارتباط با گروه فلسطین دستگیرشده بود، ولی تا بیست سالگی، و هنگام دستگیری در ۴ تیر ۱۳۴۹ با هیچیک از افراد گروه فلسطین آشنائی نداشت.
…
زمستان سال ۱۳۴۸ تعدادی از روشنفکران ایران که در صدد بودند برای کسب تجربه راهی فلسطین شوند (از جمله شکرالله پاک نژاد) به دام ساواک افتادند. حدود صد نفر بازداشت شدند که بیشترشان به سربازخانهها اعزام گردیدند و بقیه حکم گرفتند. گروه فلسطین از ادغام سه گروه و جریان پدید آمده بود.گروه اول از بطن جریانات دانشجویی (۱۳۳۹-۴۲) و از فعالین جبهه ملی دوم که پاک نژاد (شُکری) در شمار آنها بود. گروه دوم دانشجویان آذربایجان (شالگونی، سلطان زاده، انزابی…) و گروه سوم، محفلی که مطالعات مارکسیستی میکردند. (احمد صبوری معروف به احمد مائو، سلامت رنجبر، نواب بوشهری، محمد معزی…)
بگذریم….
در بازجویی از امیرحسین فطانت، راهاندازی اعتصاب دانشگاه پهلوی (شیراز) در سال ۴۸ به پای او نوشته میشود و اینکه در مقابل دانشجویان با رئیس شهربانی تیمسار پهلوان دهن به دهن شده، علاوه بر این، با دانشجویی به نام رحیم سلیقه عراقی، رفیق بوده، بدون آنکه ارتباط سیاسی داشته باشد. در پروندهاش صحبت از هواپیما ربائی هم شده، که واقعی به نظر نمیرسد،
ـــــــــــــــــــــــــــــ
یک فنجان چای بیموقع
آشنایی من با پرونده خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان و…بسیار محدود است و به آنچه عاقبت به تیرباران آن دو انسان شریف انجامید، اشراف کافی ندارم، با اینحال در «خاطرات خانه زندگان» هرگاه به نام امیر حسین فطانت رسیدم، مکث کردهام. چرا؟ با اینکه فیلم کوتاهی را که اوائل انقلاب ضبط شده دیده و تا حدودی در جریان بازجوییهای محمد کچویی از او در اوائل انقلاب، و حرف و نقلهای دیگران قرار گرفتم اما نتوانستم و نمیتوانم قضاوتهای رایج را در مورد او و کرامتالله دانشیان بپذیرم.
برای من که میدانم فطانت با مهدی شمس اسحقی، امیر پرویز پویان، سعید پایان، برادران سنجری، عبدالله پنجه شاهی و خواهرانش، همچنین دکتر غلام ابراهیمزاده از ستاره سرخ آشنا بودهاست، پذیرفتن برخی ادعاها (هرچند دوستان ارجمندی بر آن پای فشرده باشند) که وی از آغاز عامل ساواک بوده، آسان نیست. اگر چنین بود نمیبایست اصلاً سیاهکلی اتفاق میافتاد. البته این نظر کسی است که با پرونده مزبور، هیچ سنخیتی ندارد و از کنه مسائل هم کم خبر است.
…
برداشت تاکنون من این است که امیرحسین فطانت آگاهانه مانع اجرای عملی شده که آنرا (درست یا غلط) زیانبار میپنداشته و از اینرو، مانع اجرای آن عمل شده، هرچند میدانسته که با تف و لعن دیگران روبرو میشود. البته، این وسط، ساواک هم با بخشی از داستان مماس شده و بهره خودش را بردهاست.
فطانت یکبار گفته بود اگر هزار بار دیگر زاده میشدم باز آن میکردم که کردم. در کتاب «یک فنجان چای بیموقع» و مقاله «شرح اخلاق یک شورشی…» شرح ماوَقع را دادهاست.
بنا بر روایت کتاب «یک فنجان چای بی موقع» وی خبری را که از کرامتالله دانشیان شنیده بود، مبنی بر اینکه «قرار است در جشنواره سینمای کودک که … فرح و ولیعهد هم هستند… ولیعهد برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان گرفته شود» – بعد از یک جنگ و جدال درونی و با علم اینکه «کرامت بالاخره دستگیر میشد. چه من میگفتم و چه نمیگفتم»، در اختیار یکی از مسؤولین امنیتی میگذارد و سادهاندیشانه قول وی را که نامبرده «حداکثر شش ماه تا دو سال» حکم خواهد گرفت باور میکند، و بدین ترتیب، بهطور غیر مستقیم و ناخواسته به سناریوی نوشته شده پرویز ثابتی مبنی بر اعدام دانشیان و خسرو گلسرخی کشیده میشود…
…
در این پرونده، نام امیرحسین فطانت بعنوان نفر سیزدهم و فراری خطرناک آمدهاست! و از آنجا که در آن موقع فراری نبود و زندگی عادی خود را داشت. این گزاره، عجیب مینماید. اگر او همکار ساواک بوده چرا این مسأله عنوان می شود؟ و اگر نبود باز چرا؟
از این گذشته، نمیشود جوان آرمانخواهی که از سیزده، چهارده سالگی پا به خطر گذاشته و دنیایی شور بوده، ناگهان همکار قاتلین زندانیان سیاسی بشود. اگر امثال عباس شهریاری و… به دیدبان ساواک مبدل شدند، پروسهای طولانی و دلائل بسیار داشت. آدمی نمیتواند به راحتی کپَک بزند. حتی «یهودا» (یهودای اسخریوطی) چنین نبود وگرنه بعد از دستگیری مسیح، خود را حلق آویز نمیکرد. من باور نمیکنم که یهودا آنقدر پست بود که به خاطر ۳۰ سکه نقره، دوست نازنینش را به پلیس بشناساند. چه بسا راه و رسم مسیح را (درست یا نادرست) در ضدیت با جمع و تعلقات خود میدیده… حال بگذریم که «عیسای مصلوب» معنی نداشت اگر «یهودا» یی نبود.[…]
…
اگر هر فردی را از مجرا و منظر تاریخی نگاه کنیم، با پیچیدگیهای متعددی در شخصیت وی روبرو میشویم. بعضیها که تمایل دارند جهان را ساده بکنند، به نام مرزبندی، آدمها را با یک چوب میرانند و این درست نیست. باید به قول دکارت، همه چیز را از همه چیز، جدا کنیم و نشان دهیم سایه روشنهای هر قضیه کجاست؟ برگردیم به کرامتالله دانشیان
ـــــــــــــــــــــــــــــ
چرا دادگاه دانشیان و گلسرخی علنی برگزار شد؟
مقامات امنیتی عالماً عامداً ترتیبی دادند که دادگاه دانشیان و گلسرخی علنی برگزار شود و اشارات تند و تیز دفاعیات آنها را نیز رادیو تلویزیون توی بوق بگذارد. چرا؟
• آیا مسؤولین ساواک اینهمه ساده بودند؟ از دستشان در رفت؟ اگر نه، پس چرا چنین کردند؟
• آیا یکی از اهداف، برجستهشدن نقش اداره سوم و مقام امنیتی ابروکمانی، آقای پرویز ثابتی بود؟ اگر آری، چرا؟
• آیا ساواک میخواست زیرآب امثال «رضا قطبی» و «لیلی امیرارجمند» را بزند که در «تلویزیون ملی ایران» و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، ایفای نقش مینمودند؟ چرا؟
• آیا استعفای قطبی در آن ایام با دستگیری متهمین رابطه داشت؟
• آیا انگیزه ساواک برای علنی کردن جریان دادگاه، همکاری این خانم یا آن آقا (…) با بازجویان بوده، اما با برخورد گلسرخی و دانشیان نقشهاش نگرفت؟ دادگاه که بطور مستقیم از تلویزیون پخش نمیشد که نتوانند جلو آن را بگیرند؟ مسؤولین امنیتی میتوانستند آن را بیش از آنچه پخش شد، ادیت کنند.
• چرا از قضا آن بخش از دفاعیه گلسرخی و دانشیان را منتشر کردند که خیلی پرشور بود؟
• اگر علنی کردن دادگاه برای خشکاندن شور انقلابی در جوانان بود، چرا در مورد دادگاه گروه فلسطین و دفاعیه شکرالله پاکنژاد چنین کاری صورت نگرفت؟
در جریان برگزاری محاکمه گروه فلسطین، علنی بودن دادگاه به محدودههائی در روزنامهها راه یافت، اما فیالمثل، دفاعیات شکراله پاکنژاد پخش نشد و برای بیرون بردن آن یکی از زندانیان (یوسف آلیاری) که سال ۶۳ تیرباران شد، تمام دفاعیه را ریزنویسی کرد و در پلاستیک کوچکی گذاشت، سپس قورت داد و از زندان بیرون برد. وقتی دفاعیه به بیرون رسید دختر یکی از نظامیان رژیم شاه که با خانم میهن قریشی (همسر بیژن جزنی) آشنا بود، آن را به فرانسه برد و… ژان پل سارتر نویسنده ترقیخواه فرانسوی در مجله خود به نام عصر جدید چاپ کرد. اگر علنی کردن دادگاه برای خشکاندن شور انقلابی در جوانان بود، چرا در مورد دادگاه گروه فلسطین و دفاعیه شکرالله پاکنژاد چنین کاری صورت نگرفت؟
نکته دیگر:
• در واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و سوءقصد به اعلیحضرت همایونی در دانشگاه تهران که پرونده پرویز نیکخواه هم جزو دستگیرشدگان بود،کسی اعدام نشد ولی در پروندهای که ساختگی بودنش عیان بود، دو نفر تیرباران شدند. چرا؟
• آیا راست است که بازجویان بویژه آقایی که به وی دادرس میگفتند، به خسرو گلسرخی اطمینان میدهد که او را نخواهند کشت؟ چه بسا خود خسرو نیز تصور نمیکرد رژیم بتواند او و دانشیان را اعدام کند. مگرنه اینکه، بیشترین علت دستگیری آشنائی با محفلی بود که به قول خودش جز حرف و خیالبافی و احیاناً چپرویهای نمایشی و خطرناک هیچ نداشت و با قلم و مطالعه بیگانه بود؟
…
با پُرس و جو متوجه شدم در ارتش و شهربانی و ساواک، ۶ نفر، نام دادرس را داشتند اما هیچکدام در پرونده مزبور دخیل نبودند. دو برادر کرمانشاهی، هر دو افسر شهربانی، یک سرهنگ نیروی زمینی اهل رشت، فرامرز دادرس که در گارد خدمت میکرد. دو برادر ایشان، که یکی خلبان، و دیگری، پیش از انقلاب افسر شده بود. در ارتش، ساواک و شهربانی، فرد دیگری با نام دادرس وجود نداشت. در پرونده گلسرخی و دانشیان، نام آن بازجو(دادرس) ممکن است مستعار باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سخنان کرامتالله دانشیان در دادگاه نظامی
دفاعیه ناتمام خسرو گلسرخی بارها منتشر شده و کم و بیش آن را شنیدهایم. در اینجا، به سخنان کرامتالله دانشیان در دادگاه نظامی میپردازم. با این توضیح که بخشی از آن در دسترس نیست.
در خاطرات خانه زندگان (قسمت سوّم) – الا یا خیمگی خیمه فروهِِل… اشاره کردهام که غروب چهارشنبه سوم بهمن سال ۱۳۵۲ با برادرم از خیابانی – در سوسنگرد – میگذشتیم که باران تندی باریدن گرفت. با چند عابر دیگر دویدیم به سمت یک قهوهخانه تا خیس نشویم. تلویزیون سیاه و سفیدی روشن بود و کرامتالله دانشیان داشت سخن میگفت. «صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود…».
پیشتر (شنبه ۲۳ دی ماه همان سال) در روزنامه اطلاعات خوانده بودم برای متهّمان سوء قصد به جان اعلیحضرت همایونی تقاضای اعدام شدهاست.
کرامتالله دانشیان داشت سخن میگفت و انگار در جستوجوی چیزی در آن دوردستها بود. با اینکه با وی به لحاظ فلسفی و نظرگاه، در یک راستا نبوده و نیستم، نگاه معصومش و کلمات زنده و غمآلود او را که بر من اثری شگفت گذاشت، هیچوقت فراموش نمیکنم.
…
کرامت، اهل شیراز و از مبارزان قبل از انقلاب بود و گرایشش به مارکسیسم را هم پنهان نمیکرد. در دادگاه، نظامی در دور نخست، او با وجود چندبار تذکر دادستان و رئیس آن محکمه، بخشی از حرفهایش را زد و وقتی میخواست در مورد مبارزه مسلحانه صحبت کند، زنگ به صدا درآمد و او عملاً نتوانست ادامه دهد. وقتی رئیس دادگاه گفت این مطالب که میگویی قصه و حکایت است… دانشیان هم به شکل معنی داری تکرار کرد قصه و حکایت! بعدگفت پس همینجوری (دفاعیهام را) میدم به منشی دادگاه.
یادآوری کنم که آنچه روزنامههای عصر ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ دی ماه سال ۵۲ منتشر کردند بخشی از دفاعیههاست. بعد از انقلاب، شامگاه ۲۹ بهمن ۵۷ قسمتهای زیادی از دادگاه گلسرخی را پخش کردند، اما به سخنان کرامت در دادگاه نظامی اشاره هم نشد
من قسمتی از دفاعیات او را که در دسترس است قرائت میکنم. وقتی کرامت صحبت میکرد، چند جا دادستان و رئیس دادگاه، سخنان وی را قطع کرده، و از او میخواستند به رفع اتهام از خودش بپردازد. این موارد، و سخنان دانشیان با صدای خودش در یوتیوب هم هست.
به نام خلق محروم و ستمکش ایران
به دلیل اینکه نوعی حکومت نظامی مخفی در وطن ما جریان دارد، درست به همان دلیل نیز دادگاههای نظامی صلاحیت خود را خود بخود تأیید میکنند…
دادستان نظامی: استدعا میکنم در اجرای ماده ۱۹۴ به متهم تذکر داده بشه، همانطور که مقرر فرمودند در مورد متهم دیگر، که در حدود دفاع از خودش و رد اتهام و در مورد هر مطلبی میخواد علیه مطالبی که من مستنداً در دادگاه اظهار کردم، عرض بکنه و مبادرت به تبلیغ که یک جرم مستقله نکنه.
دانشیان: من داشتم راجع به همون چیزی که…
رئیس دادگاه: بفرمایید، خواهش میکنم. ماده ۱۹۴ به متهم ابلاغ شده و در شروع دفاع از خود مطالبی بیان میکنند، منتظر بقیه دفاع هستیم.
دانشیان: منتظر باشید.
رئیس دادگاه: بفرمایید.
دانشیان: میلیونها فرد در نیروهای نظامی بدون اینکه در زمینه تولید یا فعالیتهای اجتماعی نقشی داشته باشند، به بازی بیهودهای مشغولند. بودجه گزافی که صرف خرید سلاح و نگهداری این افراد به نام قدرت نظامی میشود، چون همان بازی، بیهوده است…
رئیس دادگاه: شما مطالبی که میفرمایید، درست باید در ردیف اتهام خودتون باشه.
دانشیان: میرسیم به اون مطلب. من باید از عقیدهام دفاع کنم و میرسم به اون مطلب. اینها مقدمه اونه.
این قدرت، جز سرکوب هرگونه آوای رهایی و مردمی، وظیفه دیگری ندارد. (گویی) به گلوله بستن کشاورزان، دهقانان و مبارزان راه مردم جزو وظایف اصلی محسوب میشود.
(درحالیکه) انقلابات مردم نشان دادهاست که بزرگترین قدرتها نیز سرنوشتی جز شکست ندارند. تمام مبارزان و مردم جهان بهطور مداوم با اختلافات طبقاتی سر ستیز داشتهاند و موفقیتهایی که در این راه نصیب خلقهای محروم شدهاست، پیروزی مردم را تأیید مینماید.
خلقهای رها شده، جنبشهای در حال پیروزی در پهنه دنیا، امید نجات مردم را از قید و بند فقر، مفاسد و بیعدالتی نوید میدهند. تأثیری نیز که انقلابهای رهاییبخش در جنبشهای در حال رشد دارند، در مبارزات ایران بیتاثیر نیست. علاوه بر اینکه سرآغاز هر جنبش در هر نقطه، شرایط جامعه همان محل میباشد.
اگر شما با دستگیری گروهی کوچک، شکنجههای وحشیانه، زندان و اعدام میگویید که کار تمام شد و دنیا به کام شد… (مثل دادگاه گلسرخی، در اینجا هم یک نفر میگوید: «دروغه». رئیس دادگاه زنگ میزند… دانشیان نیز برگشته و میگوید «نشان دارم» و سپس دفاعیاتش را از سر میگیرد)
…
اگر شما با دستگیری گروهی کوچک، شکنجههای وحشیانه، زندان و اعدام میگویید که کار تمام شد و دنیا به کام شد، با دیدن اوضاع جهانی مبارزه جز این نتیجهای نخواهید گرفت که شکست با شماست. علاوه بر حدود دو سوم جمعیت دنیا که به زندگی سعادتمند و انسانی رسیدهاند، بخاطر آورید که خلق ویتنام، امپریالیسم آمریکا را با چه مقاومت و قدرتی چون سگ پاسوخته فراری میدهد…
رئیس دادگاه: این قسمت از دفاعیات شما مربوط به رفع اتهام از خودتون نیست. شما فقط از اتهامی که به شما نسبت داده شده و چیزی که به نفع خودتون مفید میدونید، بفرمایید.
دانشیان: کم مونده، الآن میرسیم.
رئیس دادگاه: مطالب زیادی رو حذف کنید.
دانشیان: مبارزات کامبوج در حال رهایی، لائوس، ظفار و انقلاب مقدس فلسطین را به خاطر آورید. جنبشهای مسلحانه و ظفر نمون باسک اسپانیا، توپاماروس آرژانتین و ارتش آزادیبخش ترکیه و اریتره حبشه را از یاد نبرید. در ایران نیز جنبش هیچگاه از پا نیفتادهاست و برای پایان مبارزه طبقاتی، «این طبقه حاکم ایران است که باید آخرین دفاع خود را تنظیم نماید». حتی اگر… (صدای زنگ میآید)
دادستان نظامی: لطفاً به متهم ابلاغ بفرمایید در حد دفاع از خودش صحبت بکنه.
رئیس دادگاه: به متهم ابلاغ شد.
دادستان نظامی: هر چه میخواهد بگوید، در دفاع از خودش، در رد دلایل من.
…
دانشیان (به آرامی جواب میدهد): این درست به دفاع من مربوط میشه. یعنی دفاع از خودم. مواردی که باید جواب داده میشد به شما، وکیل مدافعم داده و این چون به عقاید من مربوطه، باید همه رو بخونم. شما که میگویید…
رئیس دادگاه: شما راجع به عقاید خودتون مطلبی اینجا نفرمایید. شما به عنوان آخرین دفاع، اخطار شده قبلاً…
دانشیان: چرا نمیخواهید عقاید منو بدونید؟
رئیس دادگاه: برای اینکه عقاید شما هر چی باشه مربوط به خودتونه. میدانید که در اینجا دادستان طبق کیفرخواست گفته، وکلایتان از شما دفاع کرده، در مسیر این اتهام، هر مطلبی که به حال خودتون مفید میدونید، بفرمایید. مطالبی که اینجا شما میفرمایید، جنبه تبلیغاتی و حکایتی و قصه داره و هیچکدام مربوط به آخرین دفاع شخص خودتون نیست. روی این نظر هست که من میخوام از خودتون دفاع بکنید. به عنوان آخرین دفاع.
دانشیان: دفاع من در این زمینه اون چیزی هم که شما میخواهید نیست. چون یعنی دفاع از شخص خودم اونو من به عهده وکیل گذاشتیم و وکیلمون از نظر حقوقی دفاعیات خودش را ارائه داد به شما.
رئیس دادگاه: اگر شما غیر از دفاعیات وکیل خودتون دفاعی ندارید، در مسیر خودتون هست، این مطالبی که میفرمایید، این مطالب قصه و حکایته و ارتباطی به آخرین دفاع نداره.
…
دانشیان: قصه و حکایت! پس همینجوری میدم به چیز، منشی دادگاه.
رئیس دادگاه: من به شما اخطار میکنم به عنوان آخرین دفاع از اتهام انتسابی و چیزی که برای دفاع از خودت…
دانشیان: آخرین دفاع من همینه… همینه.
رئیس دادگاه: اگر مطالبی که نوشتید در همین مقوله است که خوندید، اینها آخرین دفاع نیست.
دانشیان: چند سطری داریم که به آخرین دفاع خودم هم میرسم که مبارزه مسلحانه را تأیید میکنه…
رئیس دادگاه مانع ادامه دفاعیات میشود.
…
کرامت بعداً (…)گفت: در پی دادگاه اول، بنا به شرایط فاشیستی حاکم بر آن، دفاع مرا ناتمام شنیدید. اگر وحشتی از نیروی انقلابی و مبارزات مردم ندارید و درواقع به مرگ طبقه حاکم بر ایران مؤمن نیستید، تاریخ این واقعیت را نشانتان داده و خواهد داد. ایمان ما به پیروزی جنبش نوین ایران و سراسر جوامع طبقاتی جهان، عظیمترین قدرت ماست. (در بخشی که میگویم سانسور شده) وی با متانت تمام جملهای گفت که مضمونش این بود: [این عین کلام او نیست]
دادگاه نظامی اجازه نداد خسرو گلسرخی دفاعیهاش را به اتمام برساند… به نظر من در جوامع جهان سوم و تحت سلطه مثل ایران، تنها مارکسیسم میتواند رهگشا و رهنما باشد. رئیس دادگاه پرسید همین؟ کرامت گفت همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
وصیتنامه کرامتالله دانشیان
۲۹ بهمن ۱۳۵۲ کرامتالله دانشیان و خسرو گلسرخی تیرباران شدند و گویا هر دو اصرار کردند که چشمان ما را نبندید. گفته میشود خسرو گلسرخی که قبل از اعدام فرزندش دامون را به دلائلی که من نمیدانم چرا، در آغوش نگرفته بود، تا لحظات آخر، نگاهش به این سو و آن سو می دوید. آنروز آن دو جان شیفته را به رگبار بستند و آغاز پایان رژیم شاه فرا رسید.
کرامت در وصیتنامهاش نوشتهاست:
مردم ستمکش ایران همیشه فرزندان جان بر کف خود را در راه مبارزه، بسیار از دست دادهاند. این شرط هر مبارزه و جنبشی است. فداکاریها از جان گذشتگیها مقاومتها کمر دشمن را خواهد شکست و این خامترین خیال است که مدام فرزندان مردم بر اثر خیز انقلابی کشته شوند. این خیال فقط در ذهن دشمنان مردم میتواند وجود داشته باشد. جنبش اوج خواهد گرفت همه گیر خواهد شد و کارگران کشاورزان و قشرهای تحت ستم زندگی نوین و سعادتمند را صاحب خواهند شد.
مرگ ناچیزترین هدیه ما برای پیروزی مردم است. هر مرگ دریچهایست که بر روی تباهیها بسته میشود. هر مرگ دریچهایست که بر روی دروغ فحشا فقر و گرسنگی بسته میشود. آنگاه، دریچهای باز خواهد شد که از آن نور زندگی بتابد به این نور تن بسپاریم به این نور.
…
کرامت تیرباران شد اما همانند خسرو، گرچه نیست، هست. «برای چیدن یک خوشهی بشارت رفت…رفت تا لب هیچ، و پشت حوصله نورها دراز کشید…»
ـــــــــــــــــــــــــــــ
اگر کرامت زنده میماند و ظلم امثال پُل پوت را میدید
مضمون دفاعیه دانشیان در دادگاه نظامی، زییا و پُر شور است اما در زمانهای که ما اکنون بسر میبریم بخشی از آن جای اما و اگر دارد. برای مثال نگاه وی به آنچه در کامبوج میگذشت، ذهنی بود. اگر کرامت زنده میماند و ظلم پُل پوت را میدید، از امثال او دفاع نمیکرد، و [در رابطه با چین و شوروی آنزمان و…] نمیگفت «دو سوم جمعیت دنیا به زندگی سعادتمند و انسانی رسیدهاند…»
البته، داوری دربارهٔ گذشته بر پایهٔ معیارهای نظری و اخلاقی دوران معاصر، مغالطه است. مغالطهای گاهنگارانه. نباید به آناکرونیسم(زمانپریشی و نابههنگامی) درغلطیم. دراینصورت گفتارها و وقایع را با نُورم (norm) و هَنجار و الگوی رفتاری زمان خودمان میسنجیم و تحول و تغییر معناها و مفاهیم در طول زمان نادیده گرفته میشود. دفاعیات گلسرخی و دانشیان در دادگاه نظامی و مواردی این چنین را، باید همان قدر معقول ببینیم که آنها میدیدند. تنها در اینصورت ما گذشته را فهم کردهایم. «نباید عقلانیت روزگار خودمان را به آن زمان صادر کنیم و آنها را به تیغ عقلانیت معاصر گردن بزنیم.»
پانویس
در دادگاه خسرو گلسرخی و دانشیان، «ابراهیم فرهنگ رازی»، که آنزمان شوهر شکوه فرهنگ بود، داد و هوار راه انداخت و با اشاره به یکی از حضار (…) از کوره به در رفت و حرفهای نیشداری گفت(…)
بازماندگان آن پرونده هرچند تاکنون در این مورد ننوشتهاند اما دقیقاً میدانند آن شخص به چه چیز اشاره داشت. مامورین امنیتی نیز سر این موضوع را باز نکردند.
ساواک، در موارد دیگر نیز، از تنظیم رابطه شماری از بازداشت شدگان و «اسرارمگو»یی که جامعه سنتی ایران روی آن بسیار حساس است و حالا هم گفته شود، خیلیها باور نمیکنند، خبر داشت. توی پروندهها و تک نویسیها هم آمده بود، اما آنرا به رخ نکشید و با اینکه آنچه میدانست رگههایی از واقعیت داشت، نیآمد در تلویزیون سراسری عَلَم کند و جار بزند. تهرانی و کمالی و آرش و کوچاصفهانی هم در دادگاهشان، به موضوعاتی این چنین اشاره نکردند…
اشتباه نشود، در ستمی که اداره کل سوّم ساواک در آن نقش داشت، تردیدی نبوده و نیست. اما نباید به امتناع انصاف و واقعبینی بیافتیم. ما خودمان هم، همچین گل بی عیب نبوده و نیستیم.
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
http://www.hamneshinbahar.net/article_all.php
…
همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.