چرا در انقلاب شرکت کردیم نوشته در سه قسمت
۱- از “انقلاب بهمن ” باید دفاع کرد ، ج.ا. دوران کودکی , “انقلاب” است
۲- وقوع انقلاب بهمن یک ضرورت تاریخی ، برآمدن ج.ا. از درون آن اما اجتناب ناپذیر بود !
۳- “فرزندان خمینی” در مقابل ” فرزندان انقلاب بهمن ”

از “انقلاب بهمن ” باید دفاع کرد ، ج.ا. دوران کودکی , “انقلاب” است
۱- خاطراتی از روزهای پر التهاب ” بهمن ۱۳۵۷″
ساعت ۱۹.۳۰ روز ۲۲ بهمن است ، در حالیکه چند قبضه مسلسل یوزی و MP5 بر روی شانه ها و یک قبضه کلت کمری سنگین تامپسون بر روی کمرم سنگینی می کنند ، در اتوبان جناح ، بالاتر از میدان آزادی از وانتی که همراه با چند تن دیگر از انقلابیون بر پشت آن سوار شده بودیم خواستم که بایستد تا پیاده شوم ، از این نقطه که از وانت پیاده شدم تا خانه امان حدود یک کیلومتر راه است اما چون من را در محله، بعنوان فردی که حزب اللهی نیست می شناسند ، نمی توانستم با چنان وضعیتی مستقیما و گویا از پیک نیک بازگشته ام وارد محله امان (طرشت ) شوم ، ، اسلحه ها را که در تمام دوران کار مبارزاتی ام در زمان شاه آرزوی داشتن آنها را داشتم ( یوزی و کلت نیمه اتوماتیک ) کمی قبل از نزدیک شدن به خانه امان در خرابه ای مخفی می کنم و برای بررسی وضعیت در حالیکه خیلی عادی گام بر می دارم به خانه نزدیک می شوم ، البته ، هم اهالی محل مواظب من بودند و هم خواهرم در خانه چشم از کارهای من بر نمی دارد ، او کمی زودتر از من از زندان آزاد شده بود و به همه گفته بود که از من احتیاط کنند چون من حزب اللهی نیستم و آقا ( خمینی ) را قبول ندارم .


. وقتی از زندان آزاد شدم ،اهالی محله ، کوچه را برای آزادی من چراغانی کرده بودندو از من خواستند که جمله ” اشهد ان لا اله الله ” را بزبان بیاورم تا یه شایعاتی که به گوش آنها رسیده بودپایان دهم و من چون انکار کردم از همان مو قع حسابشان را از من جدا کردند . خلاصه دیدم سر کوچه چند نفر ایستاده اند واز آنطرف نمی خواستم که اسلحه ها مدتی طولانی در محلی که آنها را مخفی کرده بودم بمانند ، وارد خانه امان شدم و دیدم خوشبختانه خانواده و آن خواهر حزب اللهی ام برای نماز به مسجد رفته بودند ، بسرعت چادری را از رخت آویز برداشته و به محلی که اسلحه ها را مخفی کرده بودم برگشتم ، اسلحه ها را بر روی شانه هایم انداخته ، کلت را دوباره زیر کمر بندم جا زدم و چادر مشکی را بر سر کردم ومانند یک خواهر مومنه به طرف خانه براه افتادم و در آن سیاهی شب وبا آن چادر سیاه حتی توجه چند جوان را که در ورودی کوچه امان ایستاده بودند را هم جلب نکردم و وارد خانه شده و بسرعت اسلحه ها را در اتاق خودم مخفی کردم ، البته خیالم از این نظر راحت بود که کسی وارد اتاق من نمی شود چون اعضای خانواده امان بعنوان اینکه اتاق من احتیاط دارد وارد اتاق من نمی شدند . من هم حق نداشتم به مواد غذایی داخل یخچال آنها دست بزنم
باور کنید که همان موقع که که به خانه برگشتم بخاطر نمی آوردم که این یک هفته را کجا بسر بردم ، اصلا در این یک هفته خوابیدم ، بیدار بودم ؟ غذا خوردم یا نخوردم ، مثلا چگونه بسرعت از مسلسل سازی خیابان مهام به مرکز ساواک در سلطنت آباد رفته بودم ، از آنجا به عشرت آباد ، و آخرین محلی که در آنجا بودم در پایگاه یکم شکاری مهر اباد ، آری موج انقلاب من و بسیاری را با خود به هر جایی که لازم می داست وبرای پیروز شدنش لازم بود کشانده بود .شاید بتوان این موج را اراده ای عمومی و مشترک برای ایجاد ورسیدن به هدفی معین نام نهاد ، دستورالعملی نانوشته اما بشدت دقیق که کسانی که اسیر این چنین موجی می شوند با دقت ونظمی غریزی آن را مو به مواجرا می کنند . کسانیکه در ” انقلاب بهمن شرکت داشته اند حرف و منظور مرا بهتر متوجه می شوند . چنین اراده عمومی با هدفی مشترک نیاز به رهبری تشکیلاتی ندارد ، آیا مهاجرت پرندگان از نقاط سردسیر به مناطق گرمتر که میلیونها سالست که منظما صورت می گیرد ، نیاز به برنامه ریزی دارد ؟ البته نه ، با نظمی دقیق هزران سالست که انجام می شود من در چند روز که منتهی به ۲۲ بهمن بود چنین نظم غریزی را دیدم ، مثلا نمی دانم چندم بهمن بود احتمالا عصر ۲۲ بهمن ، شایع شد که قرار است از پایگاه یکم شکاری ، در محدوده فرودگاه مهراباد ، چند بمب افکن بر خیزند و تهران را بمباران کنند ، صدها نفر از جمله من به آن منطقه هجوم بردیم ، درگیر ی کمی صورت گرفت و ما وارد محوطه شدیم ، خبر دروغ بود ، پایگاه در سکوت غم انگیزی فرو رفته بود و گارد محافظ از آنجا مراقبت می کرد اما بخوبی بیاد دارم حتی یکنفر بطرف آشیانه شکاری بمب افکن ها که می گفتند آشیانه فانتوم است حتی گام هم برنداشت کسی قصد تخریب و ایجاد آشوب نداشت ، بیشتر شرکت کنندگان در قیام ، به مردمی که گاهی دست به غارت می زدند با حالت تمسخر نگاه می کردند به هر حال حرکات مردمی که در حال شکل دان به یک انقلاب هستند با تظاهرات یک توده ناهمگون شورشی تفاوت دارد . جمعیت نه بسوی آشیانه فانتومها که نباید می رفتند و نیازی هم نبود که بسوی سیلوهایی که می گفتند کانتینرهایی که بار اسلحه نو دارند رهسپار شدند ، انقلابیون برای دفاع از انقلا ب به اسلحه نیاز داشتند و نه به شکاری بمب افکن و در آنجا بود که من همین مسلسل ام-پی ۵ را برداشتم ،
یا مثلا ساعت حدود ۱۲ ظهر روز ۲۲ بهمن را بخاطر می آورم ، ما انقلابیون در، ورودی پادگان عشرت آباد پشت سنگرهای تشکیل شده از گونی های شن سنگر گرفته ایم ، نیروهای نظامی در برجکها و دست به آتش هستند ، دوطرف بسوی یکدیگر شلیک می کنند ، نظامیان مستقر در برجکها بر اوضاع مسلط بوده و اجازه پیشروی به ما را به درون پادگان نمی دهند ، از مساجد اطراف صدای اذان ظهر شنیده می شود ، بلندگوهای پادگان گهگاه به مهاجمین اخطار می دهند ، بناگاه صدای اخطار قطع می شود ، صدای رادیو از بلند گو به گوش می رسد ؛ گوینده می خواهد اعلامیه مهم ستادمشترک ارتش به امصای “ارتشبد قره باغی ” را بخواند ، ارتش اعلام بیطرفی کرده است و ستاد مشترک از نظامیان می خواهد که در سرتاسر کشور سلاح بر زمین بگذارند ، فریاد و غریو شادی سر می دهیم صدای تیر اندازی از سوی برجکها قطع می شود،سربازان و درجه داران و افسران تک و تک وچند نفری بسوی مردم می دوند ، یک سرهنگ را می بینم که از محوطه بسوی درب خروجی گام بر می دارد و کلت خود را به حالت دست بالا بر سر دست نشان می دهد ، مردم لباسهای خود را در می آورند به سربازان و درجه داران می دهند تا لباس نطامی خود را عوض کرده و از انتقام جویی احتمالی بعضی مردم خشمگین در امان باشند ، بعضی بسوی سرهنگ و چند افسر دیگر هجوم می برند ، آنها را کشان کشان آورده و می خواهند کنار دیوار گذاشته و تیر باران کنند ، تنی چند از ما دوان دوان به آن محل می رویم و فریاد می زنیم این کار را نکنید ، او به ما پیوسته ، حق ندارید این کار را بکنید ، چند انقلابی خشمگین بر سر ما فریاد می زنند و می گویند کنار بروید وگرنه شما ها راهم بعنوان ساواکی می زنیم ، جدل در می گیرد ، به چند تن از کسانی که با من بودند و من را می شناسند می گویم به این مردم بگویید که من خود انقلابی هستم ، بتازگی از زندان آزاد شده ام ، نظر عمومی بر فراری دادن سرهنگ و چند افسر است که از پادگان بیرون آمده اند ، لباس هایشان را عوض می کینم ، سربازی با یک جیپ جنگی پیدایش می شود ، بزحمت آنان را سوار جیپ کرده و از مهلکه نجات می دهیم .
اراده انقلابی اراده ای است که ایجاد تغییر را در رها شدن از خواسته های فردی ، طبقاتی و بر آورده شدن همان اهداف را در بدست آمدن اهدافی جمعی یعنی دگرگونی سیاسی و زیر رو شدن ساختار قدرت در صورت نیاز مسلحانه می بیند . آری در این یکهفته من در انقلاب و قیام شرکت کرده بودم ، در تسخیر پادگانها ، مراکز امنیتی ، کلانتری ها شرکت داشته ام ،.. چه کردیم ؟ اینهمه ریسک و خطر برای چه بود ؟ امروز بعد از ۴۰ سال می بینم که در منطقه و خاور میانه ما اولین ملتی بودیم که نظام سیاسی موروثی ، خاندانی و سلطنتی ، نظامی که یک نفر غیر منتخب بالاتر از هر نهادی قدرت تصمیم گیری دارد را نه با کودتا ، نه با دخالت خارجی که با قیامی همگانی از قدرت ساقط کرده بودیم . پس انقلاب این بود ، آری ما انقلاب کردیم ما انقلابی بودیم ، گیرم که برآمد انقلاب و جمهوری اسلامی ، دوران کودکی و جهالت انقلاب بوده است اما هر کودکی که تا ابد در دوران ناتوانی ذهنی نمی ماند ،هر کودکی رشدمی کند و صاحب عقل می شود و کودکی را پشت سر می گذارد ، انقلاب ما نیز اکنون در سال ۱۳۹۶ در حال رسیدن به مرحله رشدو بلوغ و پشت سر گذاشتن دوران ناپختگی خود است مگر انقلاب فرانسه دوران وحشت و گیوتین و جنگ داخلی وکمون پاریس را تجربه نکرد ، مگر در سال ۱۷۹۳ درفرانسه هر کس که اسم انقلاب را می آورد با بدبینی مردم روبرو نمی شد ؟ اما امروز همان انقلاب فرانسه باعث فخر نه تنها آن کشور که قاره اروپا است
مگر انقلاب فرانسه را که اکنون الهام بخش دولت مدرن و لائیسیته و موجب افتخار ملت فرانسه است با روبسپیر و گیوتین آن می سنجند که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را با خمینی و ارتجاع اسلامی آن می سنجید ، انقلاب فرانسه دوران کودکی و وحشتزایی را خود پشت سر گذاشت ، انقلاب ما نیز آن راه را خواهد رفت .
درست یک هفته است که خانه نبوده ام ، به آئینه نگاه می کنم ؛ خودم را نمی شناسم سرو روی دود زده ، موها ی سر و دستم بر اثر بعضی آتش سوزی ها کز خورده ، باز به آیینه نگاه می کنم ، خودم را نمی شناسم اما می دانم این چهره کسی است که انقلاب کرده و در انقلابی که به برانداختن ” سلطنت ” منجر شده شرکت داشته است ، با اینکه از اولین روزهای بعد از دوره سه ساله زندان سیاسی بودنم با نیروها و افراد رهبری کننده این انقلاب به تعارض افتادم اما هیچگاه از پیش بردن امر انقلاب باز نایستاده بودم ، چه می خواسته ام “، همین الان از اکثر مردمی که با انان در حمله به مراکز حکومتی و نظامی و زندانها شرکت داشته ام باید بترسم ، آنها چه می خواهند ، من و امثال من چه می خواهیم ، ” خمینی ” وروشنفکران مذهبی چه می خواهند .این دوگانگی و چند پارگی همان روزها و تا به امروز هم وجود داشته و دارد اما من و بسیاری را و بخشهای وسیعی از مردم میهنمان ایران در دفاع از “انقلاب بهمن” به شک نینداخته است . همین الان ۴۰ سال بعد از انقلاب بسیاری از هموطنان ما کارگران ، کارمندان و حاشیه نشینان شهری و روشنفکران و اندیشمندان خواسته هایی را فریاد می زنند که برآورده شدنشان ادامه انقلاب ” بهمن “را طلب می کنند .
انقلاب درآن یک هفته منتهی به ۲۲ بهمن ، مثل موجی سهمگین شرکت کنندگان و هواداران خود را با خود بر میداشت به این سو و آنسو می برد وگاه فرو می نشست ، گاه بازهم سهمگینتر توده های وسیع انسان را به نقاطی که تلاشهایی برای فرونشاندن شعله انقلاب در جریان بود می کشاند ، هر کس و یا هر جریان و حزب سیاسی ادعا کند که رو زهای منتهی به ۲۲ بهمن را رهبری کرده است دروغ می گوید . انقلاب میل غریزی موج های انسانی برای رها شدن از دیروز و پیوستن به فردا هاست ، انقلاب بهمن موج سهمگین عطش به نوزایی و رنسانس انسان ایرانی بود این چه اراده ای بود ؟، شاید تنها بتوان از اراده ای عمومی برای نابود کردن نظام سابق و بر قراری نظامی نو که همه می دانستیم که در آن مرحله ” نظامی اسلامی ” است ، صحبت کرد ،در آن روزها و آن دوران این پرنده را پر پرواز بلندتر نبود می دیدیم که هنوز انقلاب نشده هنوز نظام اسلامی بر قرار نشده ، خواهر بر علیه برادر ، بخشهایی از انقلابیون که اکثریت هم بودند بر علیه اقلیت مخالف که آنها هم انقلابی بودند شعار ” حزب فقط حزب الله ” سر می دادند ، اما بازهم به مانند آدمهایی فاقد اختیار برای بر سر کار امدن نظامی که می دانستیم بزودی خونمان را خواهد ریخت تلاش می کردیم ، می دانستیم ، حزب اللهی ها را که اکنون سران انقلاب بودند از درون زندان می شناختیم ، دیده بودیم که دگر اندیشان را حتی در درون “زندان زمان شاه “تکفیر می کردند ، نجس می دانستند ، تقریبا روشن بود که در نظام اسلامی آقایان خبری از حق کارگرو فقیر و فعله وکشاورز نخواهد بود ، حدس می زدیم که بزودی باز باید زندگی مخفی را از سر بگیریم ، به وعده های ” خمینی ” پوزخند می زدیم ، می دانستیم ، می دانستیم ودرست به همین دلیل اسلحه ها را تحویل نمی دادیم و مخفی می کردیم ، پس آدم عاقل اگر می دانستی که توسط نظام سیاسی که قرار است بر سر کار بیاید بازهم تعقیب و شکنجه و کشتار در کار است چرا انقلاب کردی ؟ اگر می دانستی باز هم سرمایه دستفروش ضبط شده و خودش زیر باتوم له می شود ، اگر می دانستی باز فقر و نابرابری و فحشا بیداد خواهد کرد چرا انقلاب کردی ؟ حالا آن کارگر وآدم عامی و آن کسانیکه در حمله به مراکز نظامی دیده بودی گه گونی برنج و بنشن و پیت روغن بر دوش و یا در حمله به بانکها دسته های اسکناس در دست دوان دوان از خطر دور می شدند ، نمی دانستند چه خواهد شد ، اما توکه می گویی می دانستی ، پس چرادر انقلاب شرکت کردی ، چرا انقلاب کردی ؟ همه اینها را می دانستی و اکنون هم بخاطر رفع فقر و اعتیاد و نابرابری که آنهمه برایش تلاش کرده ای ، دل در گرو ادامه انقلاب داری ، دل دربه زیر کشاندن حاکمین فعلی وارث انقلاب داری و بازهم از انقلاب دفاع می کنی ؟… صبر کنید در بخش دوم برایتان توضیح می دهم هم برای شما و هم برای آن ندای درونی ام که من را مورد عتاب قرار می دهد . در بخش دوم خواهم گفت که : وقوع انقلاب بهمن یک ضرورت تاریخی ، برامدن ج.ا. از درون آن اما اجتناب ناپذیر بود !

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com